‌XXXXXXXXورود تازی ممنوعXXXXXXXX

راه در جهان یکی است و آن راه راستی است(داریوش بزرگ)

‌XXXXXXXXورود تازی ممنوعXXXXXXXX

راه در جهان یکی است و آن راه راستی است(داریوش بزرگ)

تجارت در دوره ساسانیان

تمرکزگرایی دولت ساسانی تغییرات مهمی در تجارت آن دوره ایجاد کرد، علاوه بر آن استقلال شهرهای کاروانی سوریه و بین‌النهرین نیز از بین رفت. عموما بازرگانی تحت حکومت ساسانیان همراه با سلسله مراتب قانونی، به خوبی سازماندهی شده بود.

در اواخر سده چهارم میلادی تهاجم بدویان به آسیای مرکزی و ایران شرقی به طور قابل ملاحظه‌ای مانع تجارت در شرق شد. اما با این وجود ، توسعه دیوان سالاری پایدار در هر دو امپراتوری بیزانس و ساسانی و رشد اهمیت تجارت بین آن ها و همچنین تجارت با شرق دور به پیشرفت در طول دوره خسرو اول (79 _ 531 م) و جانشینانش کمک کرد.

در این مدت «سغدیان» فعال‌ترین بازرگانان جاده ابریشم بودند. چینی‌ها، میوه، شراب، آثار فلزی (به خصوص از آهن)، زره، ظروف شیشه‌ای و همه نوع سرگرمی‌های سغدی را وارد می‌کردند. برای مثال اسلوب و مضامین هنری ایران ساسانی با طرح طاووس نر و اسب‌های بالدار روبه‌روی هم بر جامه‌های کتان ظاهر شد که در آسیای مرکزی، چین و حتی ژاپن عمومیت داشت. با این وجود اشیای کمی از این نوع و با منشاء ایرانی باقی مانده است.

ساسانیان برای فروش کالا از مهرهای گلی استفاده می کردند.

کشف مهر ساسانی در حفریات «مانتای» در سریلانکا بازتاب روابط تجاری بازرگانان ایرانی با سرزمین های دور دست است. نشانه های گستره تجارت بین‌المللی ساسانیان در آفریقا نیز مشاهده شده ، سکه‌های یافت شده در آن جا این مساله را تصدیق می‌کند.

منابع سریانی، پارسی میانه و تلموذی هم در مورد تجارت امپراتوری ساسانی اطلاعاتی به دست می‌دهند.

در دوره ساسانی، تیسفون مرکز بزرگ تجاری بین‌النهرین در ساحل دجله، جانشین بابل و سلوکیه شد.

هنوز هم جاده اصلی که از بالای بین‌النهرین، از نزدیک محل امروزی همدان _ تهران (ری باستان)، به درون فلات ایران امتداد می یافت بود و از کنار صحرا می‌گذشت و از طریق خراسان به آسیای مرکزی یا به سمت هند می‌رفت زنده است.

نقشه‌ها و سفرنامه‌ها پیوستگی برخی راه‌های تجاری روزگار باستان را آشکار می‌کند که هنوز در بیشتر آن ها تردد صورت می گیرد.

همچنین سفرنامه‌های باقی مانده از دوره ساسانی بر پیوستگی جاده‌های تجاری دلالت دارد که از سوریه و جنوب بین‌النهرین شمالی تا محل تلاقی دجله و فرات ادامه داشت، همان راهی که در دوره پارتیان نیز مورد استفاده بود. ضمن این که در امتداد تمام جاده‌ها عوارض و تعرفه از کاروان‌ها وصول می‌شد.

رومیان و پارتیان به ترتیب جای خود را به بیزانسیان و ساسانیان دادند که بر سر کنترل تجارت مزبور با هم رقابت می‌کردند. علی رغم جنگ‌های همیشگی، در امتداد راه‌های اصلی نمایشگاه‌ها و بازارهایی برپا می‌شد و حجم تجارت دائما در حال افزایش بود.

از کتب حقوق سریانی و «ماتیکان هزار دادستان» پهلوی این گونه استنباط می‌شود که تجارت ساسانیان تا حد زیادی در اختیار اتحادیه‌ها و شرکت‌ها یا خانواده‌های بازرگانی بوده که در زمینه قوانین و مقررات حاکم بر خرید و فروش تولیدات خبره بودند. از قوانین تقسیم‌ دارایی و توارث که در کتاب‌های قانون شرح داده شده تنها اندکی از آن باقی مانده است. به نظر می‌رسد مالکیت عمومی کالا، زمین و خانه‌ها شایع‌تر از مالکیت خصوصی بوده است.

اصطلاح «hambāyīh» (شراکت) نه تنها به روابط تجاری بلکه به سایر همکاری‌ها راجع به ساخت کانال های آبیاری و نظیر آن اشاره می‌کند.

در ابتدا جریان تجارت به جای داد و ستد، بر پایه نظام پولی استوار بود. سکه‌های نقره با عیار بالا که دولت ساسانی ضرب می‌کرد به عنوان پول تا واحد تورفان ترکستان نیز مورد استفاده بودند. این سکه‌ها همچنین در تجارت با نواحی بالای رود ولگا در روسیه و دریای سیاه نیز دارای ارزش بود. تجارت اخیر حتی در مقیاسی وسیع‌تر در دوره اسلامی نیز تداوم یافت. درهم نقره ساسانی مدلی برای سایر پول‌ها در شرق شد. درهم نقره ساسانی مدلی شد برای سایر پول‌هایی که در شرق، به ویژه نزد هپتالیان و یا در واحد بخارا ضرب می‌شد.

در خلال حاکمیت طولانی ساسانیان، این سکه فقط در موارد محدودی تحت تاثیر مسائل سیاسی، کم‌ارزش شد؛ یک بار در دوره پادشاهی شاپور اول (2_240 م) و بار دوم وقتی که پیروز (484 _ 459م) مجبور شده بود، غرامت سنگینی را به هپتالیان بپردازد.

مالیات‌ها و بهره‌ بالای وام‌ها باعث محدودیت بازرگانان در ایران عصر ساسانی می‌شد. بازرگانان در این زمره طبقات بالای اجتماع قرار نداشتند. برعکس آن در آسیای مرکزی آنها از احترام بیشتری برخوردار بودند.

در دوره ساسانی طبقه اعیان زمین دار در راس هرم جامعه بودند اما در مناطقی همچون بخارا و سمرقند بازرگانان بزرگ مهم‌ترین نفوذ را در همه امور حکومتی داشتند. نکته مهم این که منابع مکتوب آسیای مرکزی، کتیبه‌ها و همچنین نامه‌ها، بیشتر به ساخت کانال‌ها یا مخازنی برای آب و یا به امور مالی اختصاص دارند، در صورتی که کتیبه‌های ساسانی دارای مضامین مذهبی یا سلطنتی هستند.

مقارن با اواخر دوره ساسانی رقابت با بیزانس برای کنترل تجارت هند تشدید شد. ساسانیان بحرین و عمان را در کنترل داشتند و در سال 570 م یمن یک پایگاه ایرانی شد. «کوسپاس» رقابت بین بازرگانان بیزانس و ساسانی را در ساحل غربی هند توصیف کرده و «پروکوپیوس» اظهار می‌دارد که ایرانیان تمام تجارت هند را در دست داشتند.

در خصوص تجارت مناطق شمالی، اطلاعات قابل مقایسه نیست، اما مقادیر زیادی سکه‌های نقره، ظروف و سایر آثار ساسانی و یا از آسیای مرکزی در روسیه پیدا شده است. این یافته‌ها به ویژه وقتی با مقادیر اندک نقره بیزانس مقایسه شود مدرکی برای تسلط ساسانیان بر این مسیر محسوب می‌شوند. ایرانیان از شمال خزر، کهربا، عسل، موم و سایر کالاها را وارد می‌کردند.

در طول تاریخ، طلا به قیمت بالایی در هند به فروش می‌رفت. به نظر می‌رسد این مساله که دلیل عمده به دست نیامدن اشیای زرین، غیر از سکه‌های طلا، از آسیای مرکزی و ایران بوده تقریبا از آغاز تاریخ عمومیت داشته است. در اوایل سده دوم قبل از میلاد کوشانیان، آخرین سلسله شرق فلات ایران بودند که مقادیر معتنابهی سکه‌های طلا در روزگار باستان ضرب کردند. حکام بعدی غالبا نقره ضرب می‌کردند، البته این بدان معنی نیست که معادن طلای کوه‌های آلتایی، تیان‌شان و جاهای دیگر از تولید دست کشیده باشند. طلا بیشتر از آسیای مرکزی و ایران به جنوب بوده می‌شد.

تجارت داخلی شاهنشاهی ساسانی نیز دارای اهمیت بود. کالاهای اصلی شامل اجناسی چون مواد غذایی، جبوبات، شراب، خشکبار، روغن خوراکی و مانند آن می‌شد که کمتر جنبه تجملی داشتند. همچنین پارچه، لباس، ظروف شاهنشاهی ساسانی و در آسیای مرکزی یافت می‌شد. احتمالا در هر دو ناحیه محصولات لبنی، گوشت، پشم و فرش‌های بافته‌ شده با وسایل و ظروف معاوضه می‌شد. مواد غذایی توسط روستاییان ساکن تهیه می‌شد.

قوانین و مقررات، معاملات داخلی را نیز همانند تجارت بین‌المللی نظم می‌بخشید. شرکت ها تامین محصولات مورد نیاز بازار را تقبل می‌کردند که خانواده‌ها یا تجار بزرگ در آن جا (بازار) محصولات یا خدمات را به معرض فروش می‌گذاشتند.

اطلاعاتی در دست نیست که آیا سیستم پستی همانند دوره هخامنشیان وجود داشته است، اما پیک‌ها و کاروان‌ها، پیغام‌ها و کالاها را به هر سو می‌رساندند. می‌توان پذیرفت که سازمان‌های خصوصی و حکومتی، بازرگانی درون مرزهای شاهنشاهی را اداره می‌کرده‌اند، البته، درک ما در این رابطه غیر مستقیم و از طریق کتاب‌های قانونی است.

گسترش وسیع تجارت در دوره اسلامی به مقدار زیادی مرهون تجربیات پیشین ساسانیان و مردمان آسیای مرکزی بوده است. اما همچنان که مرزهای خلافت اموی فراتر از حدود امپراتوری‌های ساسانی و آسیای مرکزی رفت، تجارت و بازرگانی نیز به سطوح سابق خود بازگشت.

از بین رفتن بسیاری از مرزهای داخلی، گذشته از انحصارات تجاری بیزانس و ساسانی، پیشرفت قابل ملاحظه‌ای به خصوص برای حکومت‌های واحد آسیای مرکزی به ارمغان آورد

آموزش و پرورش در ایران باستان

ایرانیان از دورترین دوران ها برای آموزش و پرورش اهمیت بسیار قائل می شدند. خرد و دانش و ادب در نزد ایرانیان از پرارزش ترین صفت ها و خصوصیت های یک فرد به شمار می رفت. در کتاب های دینی و ادبی فلسفی مانند اوستا، گفتارهای فراوانی در مورد دانش و ادب آموزش یافت می شود و همین گفتارها که درازنای سده های دیگر در کتاب های مختلف به گونه های متفاوت تکرار شده نشان دهنده ی پیوستگی تاریخ و توجه ایرانیان به آموزش و پرورش و گرامی بودن مقام دانش و خرد و ادب در نزد آنان می باشد. آموزش و پرورش در ایران باستان این مفهوم را داشت که یک فرد می بایستی دانش اندوزی نماید و ادب را فراگیرد تا آن که صاحب صفات و کردار نیک گردد و بتواند برای اجتماع عضو مفیدی بشمار رود. این سنت بعدها نیز در دوره های اسلامی گرامی ماند و دستورات قرآن که ضمن آن مقام معلم و دانش گرامی شمرده شده بود، سرمشق مسلمانان و الهام بخش آنان قرار گرفت (فرشاد، ص353).

با توجه به شواهد به جای مانده از دوران باستان می توان اذعان داشت که در ایران باستان عوامل اولیه ی تعلیم و تربیت عبارت از موارد زیر بودند :

1- طبیعت و وضع جغرافیایی کشور.

2- آرا و عقایدی که آریایی‌ها با خود آورده بودند و زرتشت آن‌ها را پیراسته و اصلاح کرده بود، به عبارتی نقش دین در روند آموزش.

3- دولت و نقش ویژه ی آن در پرورش دادن متعلمین ( صدیق، ص52).

طبیعت و وضع جغرافیایی به سبب این که ایران سرزمینی است تقریبا خشک و بیابانی و کوه‌های آن عمدتا برهنه از رستنی‌ها است، لذا ضرورت حیات در چنین سرزمینی با توجه به کم‌بود منابع آب و غذا، سخت‌کوشی و مدارا است. بنابراین مردمان ایران باستان مردمانی نیرومند، زحمت‌کش، قانع و سازگار بارآمدند. به واقع، طبیعت اینان را به آموختن چنین خصایصی وادار می ساخت. از سوی دیگر ایران در همسایگی آسیای مرکزی که محل اسکان طوایف و ایلات و عشایر چادرنشین و بیابان‌گردی که دارای فرزندان زیاد و وسایل معیشتی اندک بودند قرار داشت و ایرانیان پیوسته در حال مبارزه و مقاومت در برابر تهاجمات پیاپی اینان که برای تحصیل قوت و غذا به ایران هجوم می آوردند بودند و لذا مجبور به آموختن چگونگی مقاومت و فنون جنگی و دلیری گشتند. هم‌چنین در مجاورت ایران‌زمین در سمت مشرق دو کشور چین و هند و در سوی مغرب آسیای صغیر و یونان بودند و راه عمده ارتباطی شرق و غرب از ایران می‌گذشت و لذا ایرانیان آن زمان در طی قرون و اعصار از این موقعیت سود برده و از علم و ادب و تمدن و هنر خاور و باختر استفاده می کردند و ملل شرق و غرب را نیز از تمدن خویش بهره‌مند می‌ساختند.

اما در باب دین به عنوان دیگر عامل مهم و فاکتور مؤثر در روند آموزش و پرورش باید اذعان داشت که دین زرتشت، که علی‌رغم حضور دگر ادیان در محدوده این مرز و بوم فراگیرترین ادیان بوده است، نقشی پررنگ را در این زمینه ایفا نموده است. با توجه به این که دین زرتشت برای دانش و خرد اهمیت بسیار قائل گشته است و مزداپرستان را به تعلیم و تربیت فراخوانده است و حتی فرشته‌ای به نام «چیستا» بر امر آموزش تعیین نموده بود ( وکیلیان، ص21).

نمونه‌هایی از اهمیت آموزش و تعلیم در دین زرتشتی به عنوان گواهی بر صدق ادعای فوق ذکر می‌گردد :

در وندیداد آمده است که : «اگر شخص بیگانه یا هم‌کیش یا برادر یا دوست برای تحصیل هنر نزد شما آمد او را بپذیرید و آن چه خواهد بدو بیاموزید» (صدیق، ص56؛ کشاورزی، ص21).

و در دینکرد دیگر کتاب متعلق به زرتشتیان آمده است : «تربیت را باید مانند زندگانی مهم برشمرد و هرکس باید بوسیله پرورش و فراگرفتن و خواندن و نوشتن خود را به پایگاه ارجمند رساند» (کشاورزی، ص81).

و در پندنامه ی زرتشت آمده است : «به فرهنگ خواستاری کوشا باشید، چه فرهنگ تخم دانش و بَرَش خرد، و خرد رهبر هر دو جهان است» (صدیق، ص57).

هم‌چنین در وندیداد باز هم در این باب آمده است : «از سه راه به بهشت برین می‌توان رسید، اول دستگیری نیازمندان و بینوایان، دوم یاری کردن در ازدواج بین دو نفر بینوا و سوم کوشش و کمک به تعلیم و تربیت نوع بشر که به نیروی دانش، شر و ستم این دو آثار جهل از جهان رخت بربندد» (حکمت، ص95).

با توجه به نمونه‌های فوق و ده‌ها نمونه‌ی دیگر، که مجالی برای بیان آن‌ها نمی باشد، آیا نمی‌توان اذعان داشت که دین زرتشت مشوق و ترغیب کننده یادگیری و آموختن بوده است ؟

اما در مورد نقش دولت به عنوان سومین فاکتور مؤثر در امر آموزش، از زمانی که حکومت مادها در ایران تأسیس گردید و سپس شاهنشاهی ایران بنیاد گرفت و اقتدارات در یک جا تمرکز یافت، اداره کردن این کشور پهناور محتاج افرادی گردید که مورد اعتماد بوده و تکالیف خود را نیکو بشناسند و بدان عمل کنند. از این رو دولت به حکم ضرورت از اطفال شاهزادگان و بزرگان و نجبا و طبقات برجسته ی کشور، عده‌ای را برای انجام امور تربیت می نمود، به گونه‌ای که حتی دولت افراد جامعه را به طور مستمر در کنترل داشت و تعلیم و تربیت به منزله ضرورتی اجتماعی در اختیار صاحبان قدرت بود (درانی، ص 25).

اهداف آموزش و پرورش در ایران باستان :

با توجه به مدارک و اسناد به جای مانده دوران باستان می‌توان هدف کلی تعلیم و تربیت در ایران باستان را این دانست که کودک عضو مفیدی برای جامعه گردد ( الماسی، ص71؛ صدیق، ص 75).

در تایید گفتار خویش به جملاتی از یسنا اشاره می‌گردد که در آن آمده است :

«... ای اهوره‌مزدا به من فرزندی عطا فرما که از عهده ی انجام وظیفه نسبت به خانه ی من و شهر من و مملکت من برآمده و پادشاه دادگر مرا یاری کند» (حکمت، ص78؛ صدیق، ص 75).

اما جزییات اهداف مهم آموزش و پرورش ایران پیش از اسلام را می‌توان به صورت ذیل خلاصه نمود:

1- هدف دینی و اخلاقی که تحت تعالیم زرتشت به شعار اندیشه ی نیک، گفتار نیک، کردار نیک جامه ی عمل پوشانند.

2- هدف نیرومندی و بهداشتی برای تندرستی و پاک تنی و راستی و جوانمردی، چنان که در دین زرتشت پاکیزگی تن برای هر زرتشتی از وظایف دینی است و ناپاکی تن و بیماری به اهریمن منسوب است.

3- هدف جنگی و نظامی جهت نگهداری حدود مرز و بوم و حفظ آرامش و دفاع در برابر دشمنان.

4- هدف اقتصادی به جهت تهیه ی نان و قوت مردم و رفاه و آسایش آن‌ها و حفظ خانواده و توسعه ی صنعت و هنرها.

5- هدف سیاسی به جهت روابط عمومی و امنیت و کشورداری و روابط خارجی (الماسی، ص 72؛ حکمت، ص63).

سازمان آموزشی ایران باستان :

در طی قرون و اعصار متمادی سازمان تعلیم و تربیت یکسان نبوده است و به فراخور زمان مکان های آموزشی اعصار باستان متفاوت بوده‌اند. اما در قسمت زیادی از این مدت خانواده، آتشکده و آموزشگاه درباری به پرورش اطفال و نوجوانان می‌پرداختند که البته در برخی قرون دبستان و دانشگاه نیز به آن افزوده شده است (صدیق، ص 59؛ الماسی، ص65).

برنامه‌ی آموزشی در ایران باستان :

برنامه‌ی تعلیم و تربیت در ایران باستان را می‌توان شامل سه قسمت عمده دانست :

1- پرورش دینی و اخلاقی.

2- تربیت بدنی.

3- تعلیم خواندن و نوشتن و حساب برای طبقات خاص (ضمیری، ص20؛ صدیق، ص62).

پرورش دینی و اخلاقی : از آن جا که آموزش‌های اولیه بیشتر جنبه دینی داشت، ادیان را می‌توان نخستین پایگاه آموزش انسانی دانست که در زندگی روزمره نقش آموزش را با قدرت با زندگی فرهنگی مردم می آمیخته است (کشاورزی، ص10) و از آن جا که در اوستا فصل مخصوصی به تربیت کودک و معلم و روحانی اختصاص یافته بود و در پندنامه ی بزرگمهر نیز از اهمیت آموزش دینی سخن به میان آمده است و هرکسی را موظف می‌داند که یک سوم شبانه روز را صرف تربیت دینی نماید، می توان اذعان داشت که در واقع مهم‌ترین و یا یکی از مهم‌ترین قسمت‌های برنامه آموزشی ایران باستان، پرورش دینی و اخلاقی بوده است (صدیق، ص64؛ وکیلیان، ص24) و این نوع آموزش به واقع رایج‌ترین و همگانی‌ترین نوع تعلیم به شمار می‌رفت که در خانه و آتشکده معمولا انجام می‌پذیرفت (وکیلیان، ص 24).

تربیت بدنی و آموزش نظامی : یکی از مهم‌ترین نوع تعالیم نوجوانان و جوانان را تشکیل می‌داده است و هدف آن دفاع از مرزها و لشکرکشی، پرورش روحیه‌ی سلحشوری و جنگاوری و حفظ وحدت می بود. برای تربیت بدنی سوارکاری، تیراندازی، شکار، چوگان، ژوبین اندازی و شنا را می‌آموختند ( جهت اطلاع بیشتر در این باب رجوع کنید به صدیق، ص 72-66).

خواندن و نوشتن و حساب کردن : که معمولا فقط به عده ی معدودی آموخته می‌شد. به مانند فرزندان بزرگان و موبدان که معمولا برای فرماندهی سپاه و حکمرانی و دادرسی و نگاه‌داری دفاتر دیوان و حساب و مالیات تربیت می‌شدند. در واقع می‌توان اذعان داشت که این مرحله از آموزش فقط ویژه ی اشراف بوده است. از سوی دگر در این مرحله به تربیت ترجمه کنندگان زبان‌های ملل مختلف نیز اقدام می‌شده است. هم‌چنین مطابق نظر فردوسی، که با منابع تاریخ ایران باستان آشنا بوده است، سخنوری آموختن نیز در این مرحله همواره قسمتی از تربیت شاهزادگان بوده است:( بیژن، ص 195-194)

ز بیداد و از داد و تخت و کلاه سخن گفتن و رزم و راندن سپاه

آموزش و پرورش در دوران حکومت مادها :

مدارک موجود درباره ی تمدن و فرهنگ مادها آن چنان اندک است که امکان اظهار نظر قطعی را درباره ی اوضاع فرهنگی مادها دشوار می‌سازد. در واقع راجع به معارف مادها اطلاعاتی در دست نمی‌باشد زیرا که نه سنگ نبشته‌ای از آنان تاکنون کشف شده است تا مدرک قرار داده شود و نه از یونانی‌ها و یا ملل دگر در این زمینه اطلاعات جامعی به دست آمده است (بیژن، ص120). حتی تاکنون هیچ مدرک مستقیمی که دال بر آشنایی مادها با خط و کتابت باشد به دست نیامده است (دیاکونوف، ص339)؛ اما تا حدی تعلیم و تربیت اجتماعی مادها را می‌توان از کیفیت تعلیم و تربیت عصر هخامنشی حدس زد، زیرا که پارس‌ها در بادی امر از حیث تمدن و معارف در رتبه‌ای پایین تر از مادها قرار داشتند، اما هم‌نژاد و هم‌کیش و هم‌زبان آنان بودند و وقتی که پارسیان بر آنان سلطه یافتند تمدن آنان را نیز اخذ نمودند (با توجه به این که تمدن هخامنشی از تمامی تمدن‌های تابع از جمله تمدن ایلامی جهت رشد خویش استفاده نموده است).

به هر تقدیر مادها مطمئنا دارای خط و کتابت بودند و این خط احتمالا مشابه همانی بوده است که امروزه خط باستانی پارسی خوانده می‌شود. زیرا این نکته مسلما غیر محتمل است که پادشاهی بزرگ ماد فاقد خط و کتابت بوده باشد و پارسیان واجد خط باشند (دیاکونوف، ص 340).

البته شواهدی نیز بر اثبات این امر دلالت دارد زیرا با توجه به مطالب کتاب دانیال در این که مادها صاحب خط بوده‌اند و نوشته‌هایی به زبان مادی وجود داشته است جای تردید باقی نمی‌ماند (بیژن، ص 124). حتی ظاهرا خواندن و نوشتن تا حدی در میان مردمان معمولی نیز مرسوم بوده است و فقط منحصر به مغ‌ها و روحانیان و اشراف نبوده است. زیرا بر طبق آن چه که از تواریخ بر می‌آید مردم عرایض خود را به شاه می‌نگاشته اند و شاه عرایض را می‌خواند و هر حکم را نوشته و به آنان بازپس می‌فرستاد. (هرودوت، ص60).

گذشته از این، نگارنده ی تاریخ ماد نظریه ی دیگری نیز ابراز می دارد :

« ... خط میخی پارسی باستانی با خط میخی بابلی و ایلامی تفاوت بسیار دارد و با این که محتملا با دیگر خطوط میخی آسیای مقدم منشأ مشترکی دارد ولی آن را نمی توان مستقیما برگرفته از آن‌ها شمرد. تعبیر کلام آن است که چند حلقه فاصل بر ما مجهول است و بیش‌تر گمان می‌رود که خط میخی ماد جزء این حلقه‌های فاصل و مجهول بوده است، به عبارتی پارسیان خط میخی را از مادها اخذ کردند... »(دیاکونوف، ص 340).

مادها برای امور اداری و لشگری خویش مطمئنا دفاتری به مانند پارسیان داشته‌اند اما واضح و آشکار است که تشکیلات آنان بدان اندازه پیشرفته و پیچیده نبود که نیاز به گروهی انبوه از دبیران احساس گردد بنابراین به احتمال زیاد آموزش این فنون در انحصار مغان بود (سلطانزاده، ص12) که البته لازم به ذکر است شواهدی نیز مبنی بر وجود سازمان‌ها و دفاتری جهت اداره ی کارهای مربوط به امور مالی و حسابداری با توجه به پیشرفت و رونق اقتصاد مادها به خصوص در زمینه ی زراعت و دامداری وجود دارد (حکمت، ص 149).

علاوه بر این، بنا به نظر دیاکونوف تعالیم زرتشتی به وسیله ی کاهنان و مبلغان قبیله ی ماد که به مغان موسوم بودند اشاعه یافت و به عبارتی تعالیم مغان مورد پشتیبانی جدی شاهان ماد قرار گرفته بود و حتی تعالیم مزبور تا حدی به مردم تحمیل می شد (دیاکونوف، ص370). دیاکونوف را حتی اعتقاد بر این است که سرزمین ماد در قرون هفت و هشت پیش از میلاد از کانون‌هایی بوده که از آن جا مفهومات دینی و فلسفی انتشار یافته است (دیاکونوف، ص345).

به هرحال آن چه که از کیفیات زندگی مادها و با توجه به کمبود مدارک می‌توان استنباط نمود این است که آنان مطمئنا دارای ساختار و یا سازمان‌هایی جهت تعلیم و تربیت بوده اند. هرچند مشخص نمی‌باشد که چنین سازمان‌هایی دارای چه درجه‌ای از پیشرفت و توسعه ی تمدنی بوده‌اند. اما به احتمال قریب به یقین نسبت به همسایگان خویش در بین النهرین از حیث دانش و فرهنگ در مرحله ی پست‌تری قرار داشتند.

آموزش و پرورش در عصر هخامنشیان :

آن گونه که برمی‌آید در عصر هخامنشی مکان‌هایی برای آموزش کودکان و اطفال دایر بوده است. به عنوان نمونه‌ گزنوفون یونانی در «کوروش‌نامه»ی خویش دراین باب می‌گوید :

«... اطفال به مکتب می‌رفتند تا ادب بیاموزند و رؤسا و مراقبانشان اکثر اوقات روز مراقب حال آنان بودند و قضاوت و عدالت را میان آن‌ها مجری می‌داشتند ...» (گزنوفون، ص6).

جالب آن است که بنا به ادعای گزنوفون تا حدود شانزده یا هفده سالگی کودکان در این مکان آموزش‌های مختلف نظیر اعتدال مزاج، اطاعت، وظیفه شناسی، تیراندازی و پرتاب نیزه می‌آموختند (گزنوفون، ص7). از سوی دگر، هرودوت اذعان می‌دارد که دوره ی تربیت کودکان در ایران بین پنج تا بیست و پنج سالگی است و سه کار مهم بدانان آموخته می‌شود : اسب سواری، تیراندازی و راستگویی (هردوت، ص 75).

گزونوفون هم‌چنین مدعی است که در ایران محلی به نام الوترا (Eleuthera) وجود داشته که در آن اطفال بزرگان تربیت می‌یافتند (گزنوفون، ص5). گزنوفون در ضمن اذعان می‌دارد که اطفال ایرانی پس از این که به سن بلوغ می‌رسیدند، ده سال در اطراف بناهای دولتی به سر می‌بردند تا هم از بناهای دولتی حراست نمایند و هم به اعتدال مزاج عادت یابند (گزنوفون، ص5).

افلاطون نیز درباره ی تعلیم شاه‌زادگان هخامنشی بیان می‌دارد که شاهزادگان به محض تولد به خواجگان و پرورشگران سپرده می‌شدند تا به بهترین شکل پرورده شوند و زمانی که کودک به هفت سالگی پای می‌نهاد سوارکاری و شکار به او آموخته می‌شد و در چهارده سالگی چهار نفر که به مربیان شاهانه موسوم بودند برای تعلیم و تربیت شاه‌زاده انتخاب می‌گشتند که یکی از آنان در دانایی برتر از دیگران بود و مسئولیت آموزش حکمت زرتشت و آیین کشورداری را عهده‌دار می شد و دومی که در دادورزی و عدالت شهره بود، آیین راست‌گویی و درستکاری را به شاه‌زاده آموزش می‌داد و نفر سوم که پرهیزگارترین بود به کودک آزادگی و پرهیزگاری می‌آموخت و نمی‌گذاشت که وی مغلوب و دستخوش شهوات گردد و به او می‌آموخت که به راستی آزاده باشد و آموزگار چهارم نیز دلاوری و بی‌باکی را به شاهزاده می آموخت. (سلطان‌زاده، ص 17؛ وکیلیان، ص 83).

جاب است که گزنوفون مدعی است که تمام افراد ایرانی مجاز به گسیل داشتن فرزندان خویش به مدارس بودند، اما شرطی را برای این امر قائل می‌گردد و اعزام اطفال به مدارس را فقط مختص کسانی می‌داند که محتاج یاری کودکان خویش در امر معیشت نبودند (گزنوفون، ص 10).

آموزش عالی و تحصیلات عالیه را نیز در ایران باستان و با توجه به کمبود اسناد و مدارک عمدتا با تأسیس دانشگاه گندی شاپور به عهد ساسانیان مرتبط می پندارند، اما با توجه به شواهد به جای مانده از آن دوران می‌توان اذعان نمود که تعالیم عالیه در عصر هخامنشی نیز وجود داشته است. به عنوان نمونه، داریوش بزرگ در مصر، که ایالتی از ایالات ایران در عهد حکومت هخامنشیان محسوب می‌گشت، دستور احیای دانشکده ی پزشکی شهر «ساییس» را صادر نمود و طبق فرمان او جوان‌های خانواده‌های برجسته ایرانی برای فراگرفتن فنون پزشکی به ساییس گسیل گشتند (بیژن، ص326؛ سلطان‌زاده، ص19؛ ضمیری، ص67).

از سوی دگر، در عصر هخامنشی دانشکده‌های عالی و مهم در شهرهای بورسیپه، میلت، ارخویی، ری، و بلخ جهت آموزش علم طب وجود داشت (حکمت، 383؛ ضمیری، ص 61).

هم‌چنین وجود کتابخانه‌های بزرگ در عصر هخامنشیان در نقاط مختلف قلمرو هخامنشیان نشان دهنده ی آموزش و پرورش سازمان یافته می‌باشد. از جمله کتابخانه‌های این عصر کتابخانه‌های استخر، کهندژ، شاه اردشیر، و شپیگان را می‌توان نام برد (حکمت، ص 64).

حمایت شاهان هخامنشی از تحقیقات نجومی و علم هیأت نیز جالب توجه است و نشان دهنده ی اهمیت امر دانش آموزی در ایران عصر هخامنشی. داریوش کبیر منجم معروف کلدانی آن روزگاران «نبوری مننو» را تحت حمایت خویش قرار داد و او در سایه ی چنین حمایتی به کنجکاوی‌ها و مطالعات نجومی خویش پرداخت. «کیدین نو» دگر منجم شهیر کلدانی معاصر هخامنشیان نیز در سایه ی حمایت دولت شاهنشاهی ایران همان سلسله مطالعات را پی گرفت و ادامه داد (بیژن، ص 333-332).

گزارش‌های مورخان یونانی آن دوران همچون «کتزیاس» از وجود روزنامه‌ی رسمی در دربار هخامنشی حکایت می‌کند که نشانی دگر از پیشرفت دانش و اهمیت تعلیم و تربیت آن روزگار می باشد (ضمیری، ص 21).

از سوی دگر، اشارات هرودوت در جریان گردآوری تاریخ معروف خویش مبنی بر استفاده از آثار تاریخ نویسان ایرانی و هم‌چنین اشارات کتاب‌های عزرا و استر به کتاب «تاریخ شاهان ماد و پارس» را می‌توان دلیلی دگر بر رواج تعلیم و تربیت برشمرد (بیژن، ص333).

گسیل داشتن هیأت‌های اکتشافی و علمی جهت اکتشافات دریایی و جغرافیایی از سوی داریوش بزرگ و خشایارشا را نیز می توان از دگر نشانه‌های وجود آموزش و پرورش سازمان یافته در ایران هخامنشی فرض نمود (هردوت، ص 222-218).

شواهد بسیار دیگری نیز به طور غیر مستقیم بر پیشرفته بودن روند تعلیم و تربیت در عصر هخامنشیان دلالت دارد. از جمله می‌توان به موارد ذیل استناد نمود :

- حفر ترعه‌ی (کانال) سوئز بین رود نیل و دریای سرخ در دوران حکومت داریوش بزرگ (حکمت، ص 443) و حفر کانال توسط دو سرمهندس ایرانی به نام‌های «بوباروش» و «ارتاکائوش» به امر خشایارشا بر دماغه ی کوه اتوس در لشگرکشی به یونان به جهت عبور رزم ناوهای ایران (هردوت ، ص363) نشان دهنده وجود مهندسانی کارآزموده و کاربلد می‌باشد که مطمئنا مهندسان کار آزموده فقط به ضرورت آموختن و تعلیم به وجود می آمدند.

- تاسیس دانشکده‌ای در سائیس مصر به فرمان داریوش بزرگ به جهت آموزش فنون کشورداری (بیژن ، ص 338).

- ایجاد جاده ی شاهی مشهور که از شوش تا سواحل دریای اژه امتداد داشت (هردوت، ص 312).

- بحث و بررسی‌های هفت سردار بزرگ پارسی پس از بازپس گیری تاج و تخت از مغ غاصب (سمردیس) در باب انواع حکومت و حتی صحبت آنان در مورد حکومت دموکراسی یا الیگارشی (هردوت، ص 222-218) یکی دیگر از دلایل آگاهی ایرانیان از علوم سیاسی و فلسفه و بالطبع تعلیم و تعلم آن است.

- نحوه ی انتخاب و انتصاب قضات از میان افراد تعلیم دیده ( سلطان‌زاده، ص 18) را نیز می‌توان نشانی از توجه و آشنایی ایرانیان آن روزگاران با علم حقوق و آموزش آن دانست.

- الواح گلی کشف شده در خزانه ی تخت جمشید نیز ثابت کننده ی آشنایی ایرانیان با فرآیند آموزش و تعلیم می‌باشد. به عنوان نمونه در میان الواح گلی تخت جمشید سندی مالیاتی وجود دارد که حاوی بقایای مالیاتی بانویی است که قسمتی از مالیات خود را پرداخت نموده و به موجب این سند باقی آن را داده و تسویه حساب گرفته است (حکمت، ص152). با توجه به این الواح به سهولت می‌توان دریافت که هخامنشیان در زمینه امور مالی و حساب‌داری، مراکز بایگانی داشته و کسانی که مامور نگهداری و بایگانی این اسناد بوده‌اند در این زمینه آموزش‌های لازم را کسب کرده بودند.

- وجود صنعت فرش و بافندگی را می‌توان دلیل قاطع دیگری بر وجود دانش‌های گیاه شناسی، رنگ شناسی، نقاشی و حتی کیمیا و دام پروری و دام پزشکی دانست. از نمونه‌های بارز این صنعت می‌توان به قطعه ی فرش مکشوف در «پازیریک» که مشتمل بر تصویر ملکه‌ها و بانوان ایران عهد هخامنشی است و هم اکنون در موزه «ارمیتاژ لنینگراد» روسیه نگه‌داری می‌شود اشاره داشت (حکمت، ص 264-261).

- وجود آثاری به مانند تخت جمشید و مکان‌های باستانی دیگر با آن همه محاسبات دقیق ریاضی و فنی و مهندسی دلیلی بر وجود دانش و آموزش معماری و هنر در عهد هخامنشیان است. با توجه به مطالب ذکر شده و علی رغم آن که کیفیت و روند آموزش و پرورش عصر هخامنشی کاملا مشخص نمی‌باشد، می‌توان به سهولت دریافت که علم و دانش و تعلیم و تعلم آن از ارزش و اعتبار بالایی برخوردار بوده است.

آموزش و پرورش در عصر سلوکیان و اشکانیان :

با انقراض یافتن سلسله ی هخامنشی توسط اسکندر مقدونی و سپس تاسیس سلسله ی سلوکی توسط یونانیان (مقدونیان) در ایران، شکوفایی فرهنگی ایران در مقایسه با دوران گذشته به واقع از میان رفت. به عبارتی در این دوره آموزش و پرورش به شیوه ی سنتی دچار رکود گردید. زیرا بنا به مدارک و مستندات تاریخی از سوی سلوکیان بسیاری از آتشکده‌ها و دیگر مکان های آموزشی ویران گردید و سعی و تلاش در یونانی کردن آداب و رسوم اجتماعی و تربیتی شد (درانی، ص 27). به واقع سلوکی‌ها عامل بزرگی در جهت یونانی کردن مشرق زمین بودند و در شهر سلوکیه علوم و دانش‌ها و صنایع یونانی ترویج و تبلیغ می‌گردید. به عنوان مثال «دیوژن بابلی» و جانشین او «اپلدور» به تعلیم و تعلم فلسفه رواقی در سلوکیه می‌پرداختند (پیرنیا، ص1866).

به طور کلی در دوره ی سلوکیان علم و دانش در ایران رو به ضعف و فتور نهاد و نهادهای آموزشی و مقررات حاکم بر آن تقریبا مختل گردید، اما با روی کار آمدن خاندان پارتی و آغاز زمامداری شاهان اشکانی دگر بار فرهنگ ایرانی احیا گردید و با گذشت زمان روز به روز بر غنای فرهنگی ایران آن عصر افزوده گشت. البته از تعلیم و تعلم و تربیت دوران پارت‌ها نیز اطلاعات چندانی در دست نمی باشد. اما آن چه مسلم است زبان پارتیان زبانی بوده که پهلوی خوانده می شد و البته اندک تفاوتی با پهلوی ساسانی نیز داشته است (پیرنیا، ص 2355؛ الماسی، ص 93) که البته در اوایل عصر اشکانی زبان و خط یونانی رواج بسیار داشته است (الماسی، ص 93).

خط اشکانیان خط آرامی بوده است و البته خط یونانی و پهلوی نیز کاربرد داشته است و همچنین نباید تصور کرد که خط میخی به طور کلی متروک شده بود، زیرا در بابل لوحه هایی که متعلق به اشکانیان است و به خط میخی نگاشته شده، یافته اند (پیرنیا، ص 2355). به طور کلی در این باب می توان اظهار داشت که پارتیان در اوایل زمامداری خویش از زبان یونانی در نگارش کتیبه‌ها و روی سکه‌ها استفاده می کردند و به تدریج از اواخر قرن اول میلادی استفاده از زبان یونانی کنار نهاده شد و زبان پارتی جایگزین گردید (سلطان‌زاده، ص 22).

اشکانیان بر روی پوست آهو می نگاشتند. ازجمله سه نوشته ی مربوط به دوران زمامداری پارتیان در «اورامان» کردستان کشف شده است که هرسه بر پوست آهو نگارش یافته است و دو برگ آن به خط یونانی و سومی به زبان پهلوی و خط آرامی می باشد، البته اشکانیان از کتان و پاپیروس نیز جهت نگارش استفاده می کردند (سلطان‌زاده، ص 22-21).

پارتیان به سبب ایرانی بودن و گرایش داشتن به سنت‌های کهن کوشش داشتند تا نهادهای آموزش و پرورش را به سبک پیشین زنده نمایند به گونه‌ای که در نیمه ی دوم حکومت اشکانی آتشکده‌ها رونق بسیار یافتند و آموزش و تعلیم به توسط مغان استحکام نسبی یافت و حتا برای گروه‌های اشراف و خاندان برگزیده آموزشگاه‌هایی دایر گردید (درانی، ص 27 ).

اشکانیان به جوانان خود، سواری و تیراندازی و شیوه‌های مختلف جنگ را می آموختند و به طور کلی می توان اذعان داشت تربیت آن‌ها متناسب با احتیاجات ملی بود. البته اشکانیان خواندن و نوشتن نیز می آموختند اما این امر مختص طبقات اشراف و ممتاز جامعه بود (وکیلیان، ص 94).

آن گونه که از تواریخ بر می آید، برنامه ی سواد آموزی و درسی نو باوگان طبقات ممتاز اشکانیان، شامل این موارد بود: علوم دینی، خواندن و نوشتن، حساب، علم الاشیا و دروس علمی مانند کشاورزی، و البته لازم است ذکر گردد که اشکانیان نیز همچون هخامنشیان در روش تدریس به جنبه‌های عملی آموزش توجه ویژه داشتند و حتی به هنگام ضرورت معلم شاگرد را تنبیه می نمود (وکیلیان، ص 94).

نکته بسیار جالب در مورد دانش عصر اشکانی پیدایش و اختراع نوعی شبه پیل الکتریکی است که در حفاری‌های قریه‌ای در اطراف بغداد، نمونه‌های بسیاری از آن یافته‌اند، اشکانیان از این پیل‌ها به مقدار قابل توجهی نیروی برق به دست می آوردند و از آن جهت آب کاری مصنوعات خویش به توسط طلا و نقره استفاده می نمودند. به عبارت دیگر همان عملی را انجام می‌دادند که امروزه آب کاری الکتریکی نامیده می شود (حکمت، ص 238).

آموزش و پرورش در عصر ساسانیان :

با شکست اردوان پنجم و مرگ او در نبرد روی داده در قرن سوم میلادی در جلگه ی هرمزدگان میان او و اردشیر بابکان، سلسله ی اشکانی انقراض یافت (پیرنیا، ص2218) و آفتاب دولت ساسانی پدیدار گردید. آفتاب دولتی که بنا به گفته‌ی کریستنسن مؤلف کتاب «ایران در زمان ساسانیان» عهد بزرگ تمدن ادبی و فلسفی ایران باستان در دوران حکومت پادشاهان این سلسله و به خصوص خسرو اول آغاز می گردد ( کریستنسن، ص297).

در آن زمان نیز با توجه به اوضاع طبقاتی به مانند دوران های گذشته، تعلیم و تربیت عالیه به تقریب ویژه ی خانواده‌های نجبا و اشراف بوده است و مردم عادی به واقع بهره‌ای از آن نداشتند اما به دلایل متعدد نیاز بیشتری به دبیران و کارگزاران دولتی و ماموران مالیاتی احساس می گردد و لذا تعلیم و تربیت نسبت به سابق تا حدی گسترده‌تر می گردد و حتی ظاهرا تعداد بسیار معدودی از طبقات غیر اشرافی و متوسط الطبقه نیز از سواد و تعلیم و تربیت مختصری برخوردار بوده‌اند (الماسی، ص 95).

در عصر ساسانی به سبب پیدایش مذاهبی نوین نظیر مانوی و مزدکی و هم‌چنین ظهور و گسترش دین مسیح و بودا و مسائل جدید اقتصادی و سیاسی، بحث درباره ی علوم اجتماعی و حکومتی و غیره بیش از پیش معمول گردید و حتی در تواریخ مذکور است که پادشاهانی مانند انوشیروان به این گونه مسائل اظهار علاقه داشته و در مباحث این چنینی شخصا شرکت می کردند (کشاورزی، ص86).

حکومت ساسانی هم‌چنین با توجه به رسمیت دادن به دین زرتشت و تکیه بر آن به جهت تمرکز قدرت، ضرورت وجود دستگاه‌های آموزشی دینی را احساس نمود و لذا آموزشگاه‌های دینی که معمولا در آتشگاه‌ها بودند کثرت پذیرفت و ازدیاد این مکان ها کثرت موبدان را نیز سبب گردید.

بدان گونه که از تواریخ بر می آید، در زمان ساسانیان سازمان‌های تربیتی عبارت بودند از خانواده، مدرسه، و مدارس ویژه‌ی بزرگ‌زادگان که معمولا در نزدیکی قصر شاهی ساخته می شدند (الماسی، ص95). مطابق نظر کریستنسن، جوان بعد از گذراندن مراحل مختلف تعلیمی و تربیتی در سن بیست سالگی مورد امتحان و آزمون دانشمندان و هیربدان قرار می گرفت (کریستنسن، ص298).

غلامی از خدمتگزاران دربار خسرو اول، تفصیل تعلیماتی را که آموخته بود بدین طریق شرح می دهد:

«... در سن مقرر او را به مدرسه گذاشته‌اند و قسمت‌های مهم اوستا و زند را مانند یک هیربد در آن جا از بر کرده، سپس در تعلیمات متوسطه‌ی ادبیات، تاریخ، فن بیان، هنر اسب سواری، تیراندازی، نیزه بازی و به کار بردن تبرزین را آموخته و موسیقی و سرود و ستاره شناسی را فرا گرفته و در شطرنج و سایر بازی‌ها به حد کمال رسیده است و ...» (کریستنسن، ص 299).

هم‌چنان که پیش از این ذکر گردید، عصر ساسانی مقارن است با شیوع و گسترش دین مسیح و هم‌چنین ظهور مکتب‌های مانوی و مزدکی و از سوی دگر توسعه و پیشرفت باورهای بودایی و عقاید و افکار چینی، که نقشی اساسی را نیز در ایجاد سازمان‌های نوین آموزش در ایران ساسانی ایفا نمودند و لذا آموزشگاه‌ها هم از نظر کمیت و هم از نظر کیفیت توسعه یافتند و بسط پیدا نمودند. بارزترین نمونه ی آن دو مدرسه ی مشهور ایرانی یکی در «رها» و دیگری در «نصیبین» بود که هر یک حدود هشتصد جوینده ی دانش را در خود جای داده بودند (الماسی، ص 98).

بنا به مستندات باقیمانده از آن دوران، مدت تحصیل در مدرسه ی «نصیبین» سه سال بود و در هر حال در طی دو دوره ی تابستانی و زمستانی مجالس درس برگزار می شد و برای اقامت شاگردان در آن، مجموعه‌ای متشکل از خانه‌های کوچک اختصاص یافته بود که در هر کدام هشت تا ده نفر می زیستند و بدون اجازه ی مسؤولان مدرسه حق خروج از محوطه ی مدرسه را نداشتند و تنها به هنگام تعطیلی مجالس درس، اجازه ی بیرون رفتن می یافتند و معمولا مجالس درس در آن از صبح تا شام برقرار بود (سلطان‌زاده، ص 33).

با گسترش دین مسیح و زبان سریانی حوزه‌های علمی بسیاری را مسیحیان در شهرهای ایران بنا نهادند که از این مدارس عالمان بزرگی به مانند نرسی، فرهاد، رییس دیر مامتی موصل، پولس ایرانی که کتابی مشتمل بر بحث منطق برای انوشیروان نوشته و هم اکنون نیز در دست است، برخاستند (حکمت، ص 388).

از دگر مراکز آموزشی عهد ساسانی که می توان بدان اشاره داشت حوزه ی علمی «ریو اردشیر» به ریاست معانا بیت اردشیری معروف به معانا ایرانی می باشد که به تعلیم و آموزش طب و نجوم و فلسفه در آن پرداخته می‌شد، از سوی دگر کلیسای نستوری واقع در حوالی مداین از مهم‌ترین مراکز تدریس منطق و فلسفه و نجوم در عصر ساسانی محسوب می شد (ضمیری، ص61؛ کریستنسن، ص99 [299]).

اما معتبرترین و مشهورترین مرکز آموزش عالی ایران باستان «دانشگاه گندی شاپور» می باشد که تا اواخر قرن سوم هجری نیز فعال بوده است (کشاورزی، ص86) و معروف است که بر سر در آن نگاشته بودند: «دانش و فضیلت برتر از بازو و شمشیر است» (وکیلیان، ص102).

بنای گندی شاپور را به شاپور اول ساسانی و به قرن سوم میلادی نسبت می دهند اما برخی احتمال می‌دهند که اردشیر بابکان سنگ بنای آن را به نام پسر خویش شاپور نهاده باشد و فرزندش شاپور آن را تکمیل و به اتمام رسانده باشد (حکمت، ص 385).

در دانشگاه گندی شاپور علی‌رغم این که فلسفه، ریاضیات، ادبیات و الهیات تدریس می‌گشت و حتی دانشکده‌ای برای نجوم و رصدخانه‌ای نیز جهت رصد ستارگان در آن ساخته شده بود (درانی، ص 46)، پزشکی بیش از سایر علوم رونق داشت و برخی از نام‌دارترین استادان طب و داروسازی که از گندی شاپور فارغ التحصیل گشتند نظیر بخت‌یشوع و ماسویه و یوحنا بن ماسویه، تألیفات‌شان پایه‌گذار اساس علم طب در تمدن اسلام شد (وکیلیان، ص 99).

روی هم رفته اساتید گندی شاپور از سه دسته تشکیل می شدند :

- مسیحیان سریانی که ساکن و تبعه ی ایران و در حقیقت ایرانی بودند.

- ایرانیان اصلی که زبان پهلوی و دین زرتشتی داشتند.

- علمای هندی که نسبت به دو گروه دیگر در اقلیت بودند (درانی، ص46).

اهمیت و اعتبار دانشگاه گندی شاپور که بیمارستان و هم‌چنین کتابخانه بزرگی با هزاران جلد کتاب را نیز شامل می شد (سلطان‌زاده، ص 31) از عهد زمامداری خسرو اول فزونی یافت. زیرا به سال 529 میلادی «ژوستینین» امپراتور روم مدارس آتنی را تعطیل ساخت و در نتیجه جمعیت فلاسفه پراکنده گشت. هفت تن از فیلسوفان تحت تعقیب و فراری عصر تعصبات مذهبی کلیسایی بیزانس به ایران مهاجرت می‌نمایند و در دربار انوشیروان مورد استقبال و احترام قرار می گیرند (گیرشمن، ص332). این هفت دانشمند که به سه گروه استادان سابق الذکر گندی شاپور اضافه گشتند و به تدریس و تعلیم پرداختند عبارت بودند از : دمسقیوس سوریایی، سیمبلیتیوس کلیکیایی، یولامیوس فروگی، پریسیکیانوس لودیه‌ای، هرمیاس فینیقی، اپیدوروس غزی، و دیوجانوس فینیقی (کریستنسن، ص306؛ ضمیری، ص62).

البته اقدامات پادشاهان ساسانی در حمایت از دانش محدود به همین اقدامات نبود بلکه در این راه به فعالیت‌های دیگری نیز دست زدند. از جمله اردشیر بابکان، موسس سلسله، متخصصان ویژه‌ای را به هند و بین النهرین و شهرهای بیزانسی نزدیک فرستاد تا آثار مهم را گردآوری نمایند. شاپور فرزند و جانشین او نیز چنین کوششی به خرج داد و پزشکان یونانی را به ایران فراخواند تا به مطالعه ی پزشکی بپردازند (درانی، ص 50). از سوی دگر، خسرو انوشیروان نیز پزشک مخصوص خویش «برزویه» را به سفر هند برای به دست آوردن کتب ارزشمند گسیل می دارد که او کتب بسیاری را از هند به ایران منتقل و به زبان پهلوی ترجمه نمود که از جمله مشهورترین آن‌ها می توان به کلیله و دمنه اشاره داشت (گیرشمن، ص332؛ کریستنسن، ص307).

همان گونه که پیش‌تر ذکر گردید، در عهد ساسانی دو مکتب نوین مزدکی و مانوی صفحاتی نوین را در تاریخ فلسفه ایران گشودند که در جای خویش قابل توجه است. مزدکیان و مانویان نیز به تبلیغ و تعلیم اصول خویش پرداختند و به خصوص حکمت مانوی از مرزهای ایران خارج گردید و در گستره ی وسیعی از دنیای آن روز یعنی از چین تا سرزمین گل (فرانسه امروزی) هوادارانی یافت (حکمت، ص409).

مانی هم‌چنین کتب بسیاری را برای ترویج آیین خویش نگاشت از جمله کتاب‌های «کفالایا» [ که در واقع مجموعه ی سخنان مانی است که شاگردان‌اش پس از مرگ وی گردآوری و ترجمه کرده‌اند ] و «شاپورگان».

جالب است که مانی برای سهولت آموزش اصول آیین خویش به مردم عامی و بی‌سواد، در کتب خویش از تصاویر زیبا سود می جست و به همین سبب او را مانی نقاش نیز لقب داده بودند. یکی از معروف‌ترین کتاب‌های او که تصاویر زیبا در آن جلوه گر بود کتاب «ارژنگ» می باشد (هوار، ص175؛ جهت اطلاعات بیش‌تر رجوع کنید به کریستنسن، ص 150-131).

مزدک نیز با نشر افکار خویش که به مرام اشتراکی اشتهار دارد و بسیار به فلسفه کمونیستی امروزین شباهت داشت در واقع از نیروهای موثر در فرآیند تعلیم وتربیت عصر ساسانی بوده است، او نیز کتابی را برای تعلیم و تبلیغ آیین خویش نگاشته بود که اکنون از میان رفته است اما در منابع عربی قرون اولیه اسلامی به دو ترجمه ی ابن مقفع و ابان لاحقی ازآن اشاره شده است (جهت اطلاعات بیش‌تر رجوع کنید به هوار، ص177-179 و کریستنسن، ص 261-228).

تاریخ تابناک ایران در علوم و فنون بطور پیوسته سرشار از نوآوری ها، تازه جوئی ها و سازندگی ها بوده است. این ویژگی ها در کالبد آثار پرارزش معماری و ساختمانی، ابزارها، ابداعات در مصالح و پندارهای نو در علوم درخشش همیشگی یافته است. نفوذ عمیق تمدن ایرانی در هر دوره از تاریخ در تمدن ها و فرهنگ های دیگر نشان دهنده ی اصالت و ارزش عالی این جلوه ها است. ایران زمین همواره در شکل دادن و پیش بردن تمدن و فرهنگ جهانی سهم و نقش برجسته ای داشته و در عین حال گذرگاهی برای گسترش و پخش تمدن های دیگر و پذیرنده ی جنبه های پرارزش فرهنگ های دیگر بوده است. همه ی این ویژگی ها و تجلیات بی گمان در سایه ی سنت آموزش و پرورش مناسب در این سرزمین شکل گرفته و امکان پذیر گشته است. با بررسی تاریخ و آثار فنی و علمی ایران می توان به این نتیجه رسید که روش آموزش و پرورش در ایران باستان روشی انسانی و در عین حال موفق بوده است

.

این زمین که اینک بر آن گام می نهی و بر آن زندگی می کنی را خدای بزرگ هم زمان با آفرینش هستی آفرید. قبل از تو بسیاری بر این خاک زیسته اند و آن گاه رفته اند. پس این را بدان که تو نه اولینی و نه آخرین و نه ماندگار بر این زمین.

تاریخ شرق

کورش درمیان قومی چوپان و کوهستانی و در دشت های فراخ و کوهستان های بلند پارس زاده شد و ازمیان خاندان هخامنشی، که رهبران پارسیان از آن برخاستند، بیرون آمد. کورش وقتی شاه انشان بود 30 سال و هنگام پادشاهی پارس و ماد 38 سال داشت. وی چون از سوی مادر با پادشاهان ماد پیوستگی داشت، از همان آغاز، اتحاد پارسیان و مادها را برپا ساخت و پس از آن در41 سالگی بر پادشاهی لیدی دست یافت. وی پس از فتوحات بسیار در سرزمین های شرقی ایران سرانجام در 49 سالگی، بابل را نیز فتح کرد و بعنوان شاه چهار گوشه عالم، دوران تازه ایی را در تاریخ جهان برپا ساخت. در نوشته هایی که بزبان پارسی باستان در پاسارگاد بر سنگ کنده شده است نام کورش را بهمین گونه یا کورو می بینیم. یونانیان آنرا کورش نوشته اند. واژهء کورس یونانی چون بزبان رومیان رسید سیروس شد و انگلیسی زبانان آنرا سایروس خواندند. معنی و ریشه واژه کورش هنوز بدرستی روشن نشده است ولی بپاس نام آن شاه بود که رودهایی در پارس و قفقاز و شهری در کنارهء سیردریا کور خوانده شده اند

داوری در بارهء کورش بزرگ

ایسکیلوس :

" میان اقوام برادر صلح برقرار کرد ... آسمان با او سر کین نداشت چون فرزانه بود "

تورات :

" خداوند می گوید ... در باره کورش ... که او شبان من است و تمامی مسرٌت مرا به اتمام خواهد رسانید "

هرودتوس :

" پایه و ارجش چنانست که آنان ( پارسیان ) حتی فرزندان خود را در برابر وی ارزشی نمی نهند "

افلاطون :

" هنگام پادشاهی کورش ... کشور از هر لحاظ پیشرفت کرد و بزرگ شد زیرا افراد آزادی داشتند و در میان آنان محبت بود و نسبت بهم حس خویشاوندی می کردند "

گزنفن :

" چون او کسی شایسته فرمانروایی، از مادر زاییده نشده است "

دیو دروس :

"همه گفته اند که کورش نه تنها در جنگ دلاور و بی باک بود، بلکه در رفتار با زیردستانش میانه رو و پاک اندیش و انسان دوست بود "

گوبینو :

" او هیچگاه نظیر خود را در این عالم نداشته است ... این یک مسیح بود ، مردی که در باره اش تقدیر مقرر داشته بود باید برتراز دیگران باشد "

فلویگل :

" هنگامیکه اوضاع تاریک و اندوهبار جهان را در اندک روزگاری پیش از کورش بیاد می آوریم ، اهمیت بیکران آن شاه شکوهمند و بزرگ، بهتر نمایان می شود "

جرج راولینسن :

" می دانم که وی یک زن بیشتر نگرفت و وی شاهدخت کاسان دانه ... چون درگذشت شوهر را به اندوهی گران فرو برد "

ادوارد می یر:

پارسیان سر بلندانه از وی بعنوان پدر یاد می کردند و یونانیان و دشمنان دیگر، به بزرگی او سرکرنش فرود می آورند "

سایکس :

"ما نیز می توانیم بدان ببالیم که نخستین مرد بزرگ آریایی که سرگذشتش بر تاریخ روشن است، صفاتی چنان عالی و درخشان داشته است "

دورانت :

" کورش یکی از کسانی بود که گویا برای فرمانروایی آفریده شده اند"

گیرشمن :

" نسیمی جدید بر سراسر جهان وزیدن گرفت، شهرها را از قربانی ها و قتل های بناحق نجات بخشید، حریق شهرهای غارت شده را خاموش نمود و اقوام را از اسارت و بردگی آزاد کرد "

شاهپور شهبازی :

" کورش قلب ها و فرهنگ ها را بهم نزدیک و خویشاوند ساخت، مردم ایران و یونان وهند و بین النهرین را با هم آشنا کرد "

ابوالکلام آزاد :

" کورش همان ذوالقرنین در قرآن کریم است "

معرفی پارس، ماد، ایلام، آشور، بابل و لیدی

پارس


پارسیان که از نژاد آریایی بودند، در آغاز هزاره یکم پیش از میلاد به ایران آمدند ودر پایان سده هشتم قبل از میلاد در سرزمینی که بعدها به نام خود ایشان پارس نامیده شد ساکن شدند وکم کم به تشکیل دولتی محلی آغاز کردند و به زودی به رؤسای خود عنوان شاه انشان دادند. هرودتوس اشاره می کند که « پارسیان، هخامنش را نخستین پادشاه خود می خوانده اند. وی از قبیله پاسارگادی بوده است و در زمان او برای نخستین بار، از پارسیان در میان دشمنان پادشاه آشور، نام برده می شود». در پیرامون 675 پیش از میلاد، چیش پش پسر هخامنش بجانشینی او رسید و خود را شاه انشان نامید و از پادشاه ماد اطاعت نمود و بدو باج پرداخت. در زمان او سپاه پارس در جزو لشکریان پادشاه ماد خدمت می کردند. در این دوران ضعیف شدن دولت ماد درمقابل آشوریان، سبب گردید تا چیش پش، آرام آرام بنیاد فرمانروایی پارسیان را چه در پارس و چه در انشان استوارتر سازد. گمان می کنند که وی پیش از مرگش در640 پیش از میلاد، پادشاهی انشان و پارس را میان دو پسرش کورش( یکم ) و آریارمنه بخش کرده است. پس از کورش(یکم)تاج وتخت وی برای پسرش کمبوجیه(یکم)برجای ماند. کمبوجیه(یکم) نیز مانند دیگر پادشاهان پارس وانشان سربفرمان هووخشتر شاهنشاه ماد داشت. وی در سال 591 پیش از میلاد، با ماندانه دختر ولیعهد شاهنشاه ماد، زناشویی کرد و چون یکسال از این پیوند سپری شد، پسری بجهان آمد که نامش را کورش( دوم یا بزرگ) نامیدند. پس از مدتی کورش بزرگ توانست نخستین شاهنشاهی تاریخ جهان را بوجود آورد. به قدرت رسیدن پارسی‌ها و سلسله هخامنشی (330-550 قبل از میلاد) یکی از وقایع مهم تاریخ قدیم است. اینان دولتی تأسیس کردند که دنیای قدیم به استثنای دو سوم یونان را، در بر می گرفت.

 

ماد

ماد نام سرزمین و قومی آریایی بود که در بخش غربی فلات ایران ساکن بودند. لشکرکشی های آشور به سرزمین این مهاجران جدید، سبب گردید تا در اواسط سده هشتم قبل از میلاد، وظیفه تشکیل یک دولت مرکزی به عهده دیاکو، رهبر یکی از قبایل مادی گذاشته شود. دیاکو با متحد کردن قبایل پراکنده مادی و برقراری قوانین مختلف، به عنوان اولین رهبر ماد شناخته می شود. بدین ترتیب شکل گیری دولت ماد بر پایه وحدت ملی اقوام مختلف ساکن فلات ایران را باید به عنوان مهمترین رویداد در تاریخ ایران به شمارآورد. دیاکو شهر امروزی همدان را پایتخت خویش قرار داد(پایتخت ماد در گذشته هگمتانه به معنای محل جمع شدن نام داشت و بعدها به اکباتان تغییر نام داد) و آنرا با هفت دیوار تو در تو، استوار ساخت. سال ها بعد در زمان پادشاهی هوخشتره، برقدرت نظامی ماد افزوده شد و مرگ آشوربانیپال این فرصت را برای پادشاه ماد بوجود آورد تا با بستن پیمان دوستی با بابل بتواند علیه آشور بپاخیزد. هوخشتره در سال 614 پیش از میلاد، از کوه های زاگرس گذشت و پس از تسخیر آبادی های آشوری، شهرآشور پایتخت مذهبی آشور را در محاصره گرفت. با سقوط شهرآشور، نینوا، پایتخت آشور نیز در سال 612 پیش از میلاد، تسخیر و برای همیشه به تاریخ امپراتوری بزرگ آشور پایان داده شد و قدرت در خاورمیانه بین دو پادشاهی نیرومند یعنی ماد و بابل تقسیم گردید. سر انجام در سال 550 پیش از میلاد، دولت قدرتمند و بزرگ ماد، در دوران پادشاهی ایشتوویگو، بدست کورش بزرگ برچیده شد وجای خود را به شاهنشاهی هخامنشی سپرد.

 

ایلام

ایلامیان اقوامی بودند که از هزاره چهارم تا هزاره نخست پیش از میلاد، بر بخش بزرگی از مناطق جنوب غربی ایران فرمانروایی داشتند. هر تلاشی برای ردیابی نژاد ایلامی با دشواری روبرو می شود زیرا آنان نه آریایی بودند و نه سامی و شاید بتوان گفت که ایلامیان، ایلامی بوده اند با استقلالی خدشه ناپذیر. زبان ایلامیان، زبانی تکخانواده است یعنی ارتباطش با هیچ خانوادهء زبانی، اثبات نشده است گستردگی سرزمین ایلام بدرستی مشخص نیست و حتی تردید وجود دارد که آیا ایلام هرگز بصورت کشوری مستقل وجود داشته است یا نه؟ هر چند که بر بخش هایی از میان رودان نیز برای مدتی کوتاه فرمانرانده اند. گرچه مرزهای جغرافیایی ایلام به درستی مشخص نیست اما می ‌توان پنداشت اراضی ایلام در گسترده ‌ترین شکل خود، از اوایل هزاره‌ سوم تا اواسط هزاره اول قبل از میلاد، بخش‌هایی ازاستان کرمانشاه در شمال غربی تا فارس در جنوب‌شرقی و دشت خوزستان سرزمین امروزی ایران را دربر می ‌گرفته است. مرکز حکومت ایلام در شوش مستقر گردید که از حدود 4000 سال پیش از میلاد مسیح به عنوان کانون سیاسی مذهبی ساکنان دشت شوشان بنیاد نهاد شده بود. این شهر در مرکز شبکهء گسترده ایی از آبراه ها قرار داشت و در عین حال محل تلاقی راه های مهمی نیز محسوب می گردید . سفال منقوش منطقه شوش، از نقوش بسیار زیبا وموزونی است که به آغاز هزاره‌ چهارم باز می گردد. تاریخ ایلام را به سه دوره ایلام کهن، ایلام میانی و ایلام جدید طبقه‌بندی کرده‌اند. دوران ایلام کهن از اواسط سده نوزدهم پیش از میلاد آغاز می‌شود و دوران ایلام جدید با پیوستن سرزمین ایلام به شاهنشاهی هخامنشی پایان می‌گیرد.

 

آشور

 

آشور نام خدا و نام شهر و نام قومی سامی نژاد بود که در بخش میانی رود دجله می زیستند. پایتخت آنان نخست شهر آشور بود که در ساحل رود دجله در جنوب موصل امروزی قرار داشت و سپس نینوا (موصل امروزی) جای آنرا گرفت. در تاریخ آمده است که سامیان به دنبال آب و علفزار از جنوب شبه جزیره عربستان به سوی شمال این شبه جزیره حرکت کردند و در اواخر هزاره چهارم پیش از میلاد به میان رودان(بین النهرین) رسیدند .آشوری‌ها به‌سرعت شروع به ساخت شهرهای جدید کردند و به‌تدریج بر پیشرفت آنان در تمام زمینه‌های فرهنگی و نظامی افزوده شد. دولت آشور در آغاز تابع بود اما تاریخ از سلسله های پادشاهی آشور بعد از سال1420 پیش از میلاد یاد می کند. در اوج قدرت آشور، کشور از خاور و باختر توسعه یافت و لبنان و سوریه و فلسطین و مصر امروزی به تصرف آشوریان در آمد. ویل دورانت در تاریخ تمدن خود می‌گوید: حکومت آشور بانیپال که برمنطقه وسیع آشور، بابل، ارمنستان‌، سرزمین ماد، فلسطین‌، سوریه‌، فنیقیه‌، سومر، ایلام و مصر سایه انداخته بود، بدون تردید یکی از بزرگ‌ترین سازمان‌های اداری بود که جهان مدیترانه یا خاور نزدیک تا آن زمان به خود دیده بود. این امپراتوری قدرتمند سرانجام در612 پیش از میلاد با هجوم دو متحد ماد و بابل سقوط کرد اما یک سده نیز طول نکشید که هم ماد و هم بابل به دست کورش بزرگ فتح گردیدند.

بابل

بابل به معنی دروازه خدا، نام یکی از تمدن‌های باستانی ونام شهری است که در میان رودان(بین‌النهرین)، در حاشیه رود فرات قرار داشت. در سال2000 پیش از میلاد، سلسله سومریان از هم پاشید و بابلی ها سرانجام تحت سلطهء حمورابی در سال1763 پیش از میلاد، قدرت را در دست گرفتند. در زمان حمورابی شیوهء جدید مدیریت که تمرکز قدرت در مرکز و دربار بود به کار گرفته شد و قدرتی که در اختیار فرمانروایان ولایات بود به پادشاه تفویض شد و حکومت پادشاهی، مدعی داشتن سرمنشاء الهی شد. بابلی ‌ها از نژاد سامی بودند و آنان را مبدع و مخترع بسیاری چیزها می‌دانند. در تمدن بابلیان مردوک، یکی از خدایان باستانی، به ‌عنوان خدای باروری و آفرینش مطرح بود. در سال 597 پیش از میلاد، بخت‌النصر پادشاه بابل، سرزمین یهودیه را به تصرف درآورد و بسیاری از مردم را به اسارت به بابل برد. به گفته هرودتوس، باغ‌های معلق بابل از شگفتی های زمان قدیم بوده و ظاهراً به دستور بخت‌النصر ساخته شده است. گفته می شود این باغ ها را بخت‌النصر برای خوشحال کردن همسرش یعنی دختر پادشاه ماد ساخت. از حصار بابل نیزکه ارابه‌ای را می‌شد بر فراز آن راند، در نوشته های مورخان یونانی ذکر شده است. سرانجام بابل قدرتمند به دست کوروش بزرگ در سال538 پیش از میلاد فتح شد و بدستور او، یهودیان نیز از اسارت رهایی یافتند و تعداد زیادی از آنان به سرزمین های خود بازگشتند.

 

لیدی

لیدی نام منطقه‌ای باستانی در باختر آناتولی بود که در ترکیه امروزی قرار داشت و پایتخت آن شهر سارد بود. هرودتوس می نویسد که در روزگارکهن، پانزده قوم نامی در آن سامان می زیستند و آشیان هریک به نام خود ایشان خوانده می شد. اینان آمیخته ای از نژادهای بومی آسیانی و هند و اروپایی بودند و از میان آنان لودیان در آغاز سده هفتم پیش از میلاد، توانایی و شکوهمندی فراوان یافته بودند. چون لودیه سرراه بازرگانی میان آسیا و اروپا جای داشت و در کوه های آن کان های زر فراوان یافت می شد، بزودی آباد گشت و براهمیت سیاسی آن افزوده شد و لیدیه داراترین کشور منطقهء آسیای کوچک گردید. در دوران خاندان پادشاهی مرمناد ها، لودیه پیشرفت های فراوان کرد و بر دارایی و نیرومندی آن افزوده گشت. در اندکی بیش از یک قرن، سپاهیان لیدی موفق شدند تقریبأ بر مجموع آسیای صغیر مسلط شوند. آنان با بستن پیمان های اقتصادی و نظامی، یونانیان آسیایی را مجبور به اطاعت کرده بودند بی آنکه با مخالفت یونان و خدایان ایشان روبرو شوند. بخش اعظم این موفقیت ها را باید دستاورد آلیاتس در 610 تا 561 پیش از میلاد دانست. وی پس از چندین سال درگیری با پادشاه ماد بر سر دستیابی بر کاپادوکیه، سرانجام در سال 585 پیش از میلاد، با هوخشتره پیمان دوستی بست و دخترش با پسر پادشاه ماد یعنی ایشتو ویگو، زناشویی کرد. در دوران پادشاهی کرزوس پسرآلیاتس، کورش بزرگ بر مادها و پادشاه آن ایشتو ویگو پیروزی یافت. پادشاه لیدی به منظور مقابله با کورش بزرگ، چون خود هوادار دین یونانیان بود، برای بتخانه های بزرگ یونانی مانند دلفی پیشکش های گرانبهای فراوان فرستاد و با فرمانروای اسپارت که از مهم‌ترین شهرهای یونان بود، پیمان دوستی بست و از قدرت های دیگر منطقه، همچون بابل و مصر طلب کمک نمود. با فتح شهر سارد در سال 546 پیش از میلاد توسط کورش بزرگ،به عمر پادشاهی بزرگ لیدی پایان داده شد.