‌XXXXXXXXورود تازی ممنوعXXXXXXXX

راه در جهان یکی است و آن راه راستی است(داریوش بزرگ)

‌XXXXXXXXورود تازی ممنوعXXXXXXXX

راه در جهان یکی است و آن راه راستی است(داریوش بزرگ)

###این است سلسله هخـــــــــامنشی###

آیا میدانید : حذف بخش هخامنش از کتاب درسی تاریخ به تصویب رسید؟

آیا میدانید : فرزندان ما دیگر حتی اسم کوروش کبیر را نمیشناسند؟

آیا میدانید : 29 اکتبر روز جهانی کوروش کبیر است و این روز فقط در تقویم ایران نیست؟

آیا میدانید : چند سال دیگر ، با نابودی کامل تخت جمشید باید سپاسگذار کشورهایی چون فرانسه باشیم که چندی از تخت جمشید را در موزه های خود حفظ کردند.

آیا میدانید: اولین سیستم استخدام دولتی به صورت لشگری و کشوری به مدت ۴۰سال خدمت و سپس بازنشستگی و گرفتن مستمری دائم را کورش کبیر در ایران پایه گذاری کرد.

ـ آیا میدانید : کمبوجیه فرزند کورش بدلیل کشته شدن ۱۲ ایرانی در مصر و اینکه فرعون مصر به جای عذر خواهی از ایرانیان به دشنام دادن و تمسخر پرداخته بود ، با ۲۵۰ هزار سرباز ایرانی در روز ۴۲ از آغاز بهار ۵۲۵ قبل از میلاد به مصر حمله کرد و کل مصر را تصرف کرد و بدلیل آمدن قحطی در مصر مقداری بسیار زیادی غله وارد مصر کرد . اکنون در مصر یک نقاشی دیواری وجود دارد که کمبوجیه را در حال احترام به خدایان مصر نشان میدهد. او به هیچ وجه دین ایران را به آنان تحمیل نکرد و بی احترامی به آنان ننمود.

آیا میدانید : داریوش کبیر با شور و مشورت تمام بزرگان ایالتهای ایران که در پاسارگاد جمع شده بودند به پادشاهی برگزیده شد و در بهار ۵۲۰ قبل از میلاد تاج شاهنشاهی ایران رابر سر نهاد و برای همین مناسبت ۲ نوع سکه طرح دار با نام داریک ( طلا ) و سیکو ( نقره) را در اختیار مردم قرار داد که بعدها رایج ترین پولهای جهان شد.

آیا میدانید : داریوش کبیر طرح تعلیمات عمومی و سوادآموزی را اجباری و به صورت کاملا رایگان بنیان گذاشت که به موجب آن همه مردم می بایست خواندن و نوشتن بدانند که به همین مناسبت خط آرامی یا فنیقی را جایگزین خط میخی کرد که بعدها خط پهلوی نام گرفت.

آیا میدانید : داریوش در پایئز و زمستان ۵۱۸ - ۵۱۹ قبل از میلاد نقشه ساخت پرسپولیس را طراحی کرد و با الهام گرفتن از اهرام مصر نقشه آن را با کمک چندین تن از معماران مصری بروی کاغذ آورد.
آیا میدانید : کوروش کبیر بعد از تصرف بابل ۲۵ هزار یهودی برده را که در آن شهر بر زیر یوغ بردگی شاه بابل بودند آزاد کرد.

ـ آیا میدانید : داریوش در سال دهم پادشاهی خود شاهراه بزرگ کورش را به اتمام رساند و جاده سراسری آسیا را احداث کرد که از خراسان به مغرب چین میرفت که بعدها جاده ابریشم نام گرفت.

آیا میدانید : اولین بار پرسپولیس به دستور داریوش کبیر به صورت ماکت ساخته شد تا از بزرگترین کاخ آسیا شبیه سازی شده باشد که فقط ماکت کاخ پرسپولیس ۳ سال طول کشید و کل ساخت کاخ ۸۰ سال به طول انجامید.

آیا میدانید : داریوش برای ساخت کاخ پرسپولیس که نمایشگاه هنر آسیا بوده ۲۵ هزار کارگر به صورت ۱۰ ساعت در تابستان و ۸ ساعت در زمستان به کار گماشته بود و به هر استادکار هر ۵ روز یکبار یک سکه طلا ( داریک ) می داده و به هر خانواده از کارگران به غیر از مزد آنها روزانه ۲۵۰ گرم گوشت همراه با روغن - کره - عسل و پنیر میداده است و هر ۱۰ روز یکبار استراحت داشتند.

آیا میدانید : داریوش در هر سال برای ساخت کاخ به کارگران بیش از نیم میلیون طلا مزد می داده است که به گفته مورخان گران ترین کاخ دنیا محسوب میشده . این در حالی است که در همان زمان در مصر کارگران به بیگاری مشغول بوده اند بدون پرداخت مزد که با شلاق نیز همراه بوده است.

آیا میدانید : تقویم کنونی ( ماه ۳۰ روز ) به دستور داریوش پایه گذاری شد و او هیاتی را برای اصلاح تقویم ایران به ریاست دانشمند بابلی "دنی تون" بسیج کرده بود . بر طبق تقویم جدید داریوش روز اول و پانزدهم ماه تعطیل بوده و در طول سال دارای ۵ عید مذهبی و ۳۱ روز تعطیلی رسمی که یکی از آنها نوروز و دیگری سوگ سیاوش بوده است.

آیا میدانید : داریوش پادگان و نظام وظیفه را در ایران پایه گزاری کرد و به مناسبت آن تمام جوانان چه فرزند شاه و چه فرزند وزیر باید به خدمت بروند و تعلیمات نظامی ببینند تا بتوانند از سرزمین پارس دفاع کنند.
آیا میدانید : داریوش برای اولین بار در ایران وزارت راه - وزارت آب - سازمان املاک -سازمان اطلاعات - سازمان پست و تلگراف ( چاپارخانه ) را بنیان نهاد.

آیا میدانید : اولین راه شوسه و زیر سازی شده در جهان توسط داریوش ساخته شد.

آیا میدانید : داریوش برای جلوگیری از قحطی آب در هندوستان که جزوی از امپراطوری ایران بوده سدی عظیم بروی رود سند بنا نهاد.

آیا میدانید : فیثاغورث که بدلایل مذهبی از کشور خود گریخته بود و به ایران پناه آورده بود توسط داریوش کبیر دارای یک زندگی خوب همراه با مستمری دائم شد.

درخواست کوروش بزرگ از خداوند

روزی کوروش در حال نیایش با خدا گفت:خدایا به عنوان کسی که عمری پربار داشته و جز خدمت به بشر هیچ نکرده از تو خواهشی دارم.آیا میتوانم آن را مطرح کنم؟خدا گفت:البته!
_از تو میخواهم یک روز،فقط یک روز به من فرصتی دهی تا ایران امروز را بررسی کنم.سوگند میخورم که پس از آن هرگز تمنایی از تو نداشته باشم.
_چرا چنین چیزی را میخواهی؟به جز این هرچه بخواهی برآورده میکنم، اما این را نخواه.
_خواهش میکنم.آرزو دارم در سرزمین پهناورم گردش کنم و از نتیجه ی سالها نیکی و عدالت گستری لذت ببرم.اگر چنین کنی بسیار سپاسگذار خواهم بود و اگر نه،باز هم تو را سپاس فراوان می گویم.
خداوند یکی از ملائک خود را برای همراهی با کوروش به زمین فرستاد و کوروش را با کالبدی،از پاسارگاد بیرون کشید.فرشته در کنار کوروش قرار گرفت.کوروش گفت: ((عجب!اینجا چقدر مرطوب است!)) و فرشته تاسف خورد.
_میتوانی مرا بین مردم ببری؟میخواهم بدانم نوادگان عزیزم چقدر به یاد من هستند.
و فرشته چنین کرد.کوروش برای اینکار ذوق و شوق بسیاری داشت اما به زودی ناامیدی جای این شوق را گرفت.به جز عده ی اندکی،کسی به یاد او نبود .کوروش بسیار غمگین شد اما گفت:اشکالی ندارد.خوب آنها سرگرم کارهای روزمره ی خودشان هستند.فرشته تاسف خورد.
در راه میشنید که مردم چگونه یکدیگر را صدا میزنند:عبدالله!قاسم!...
_هرگز پیش از این چنین نام هایی نشنیده بودم!!!
فرشته گفت:این اسامی عربی هستند و پس از هجوم اعراب به ایران مرسوم شدند.
_اعراب؟!!!
_بله.تو آنها را نمیشناسی.آخر آن موقع که تو بر سرزمین متمدن و پهناور ایران حکومت میکردی،و حتی چندین قرن پس از آن،آنها از اقوام کاملا وحشی بودند.
کوروش برافروخت: یعنی میگویی وحشی ها به میهنم هجوم آورده و آن را تصرف کردند؟!پس پادشاهان چه میکردند؟!!!
فرشته بسیار تاسف خورد.
سکوت مرگباری بین آنها حاکم شده بود.بعد از مدتی کوروش گفت:تو می دانی که من جز ایزد یکتا را نمی پرستیدم.مردم من اکنون پیرو آیینی الهی هستند؟
_در ظاهر بله!
کوروش خوشحال شد: خدای را سپاس! چه آیینی؟
_اسلام
_چگونه آیینی است؟
_نیک است
وکوروش بسیار شاد شد. اما بعد از چندین ساعت معنی در ظاهر بله را فهمید و فهمید که بت های زیادی بر قلبهای مردم حکومت می کند.
_نقشه فتوحات ایران را به من نشان می دهی؟ می خواهم بدانم میهنم چقدر وسیع شده.
وفرشته چنین کرد.
_همین؟!!!
کوروش باورش نمی شد. با نا باوری به نقشه می نگریست.
_پس بقیه اش کجاست؟ چرا این سرزمین از غرب و شرق و شمال و جنوب کوچک شده است؟!!!
و فرشته بسیار زیاد تاسف خورد.
_خیلی دلم گرفت ، هرگز انتظار چنین وضعی را نداشتم. میخواهم سفر کوتاهی به آنسوی مرزها داشته باشم و بگویم ایران من چه بوده شاید این سفر دردم را تسکین دهد.
فرشته چنین کرد، تازه به مقصد رسیده بودند که با مردی هم کلام شدند.پس از چند دقیقه مرد از کوروش پرسید:راستی شما از کجا می آیید؟ کوروش با لبخندی مغرورانه سرش را بالا گرفت و با افتخار گفت:
ایران!
لبخند مرد ناگهان محو شد و گفت : اوه خدای من، او یک تروریست متحجّر است!
عکس العمل آن مرد ابدا آن چیزی نبود که کوروش انتظار داشت. قلب کوروش شکست.
_مرا به آرامگاهم باز گردان.
فرشته بغض کرده بود: اما هنوز خیلی چیزها را نشانت نداده ام، وضعیت اقتصادی، فساد، پایمال کردن حقوق بانوان، زندان های سیاسی ...
کوروش رو به آسمان کرد و گفت: خداوندا مرا ببخش که بیهوده بر خواسته ام پافشاری کردم، کاش همچنان در خواب و بی خبری به سر می بردم.
و فرشته گریست

ارتش هخامنشی

مقارن سال ۵۵۶ پیش از میلاد کوکب سعادت کورش بزرگ سردودمان هخامنش از افق کشور پارس طالع شد و در پرتو فروغ درخشان وجود او امپراطوری با شکوهی تشکیل گردید که تا آن زمان چشم روزگار نظیر آن را ندیده بود. شالوده ارتش ایران نیز در همان وقت به دست توانای آن شاهنشاه بزرگ ریخته شد و در اثر فداکاری و جان بازی همان ارتش بود که حدود و ثغور کشور پهناور او همواره در طول چند قرن از تجاوز بیگانگان محفوظ ماند.
● سپاه پیاده
بنا به گفته گزنفون، تاریخ نگار یونانی، موقعی که کورش بزرگ فرماندهی ارتش پارس را به عهده گرفت، رسته ی اصلی ارتش ، پیاده بود که بیش تر برای رزم از دور بار آمده و به تیر و کمان و زوبین و فلاخن مسلح بود. کورش برای ایجاد و تقویت روح جنگاوری، به سی هزار نفر از سربازان پارسی که مطابق اصول تربیت کشور پارس دارای خصایل سپاهیگری برجسته ایی بودند، دستور دادند اسلحه خودشان را به نیزه و شمشیر تبدیل کنند و به مبارزه از نزدیک و رزم تن به تن خو بگیرند.
▪ پیاده نظام هخامنشی
آن رسته را «پیادگان سنگین اسلحه» می خواندند و سلاح اصلی ایشان عبارت از یک نیزه بلند، یک شمشیر یا تبرزین بود که با دست راست به کار می بردند و یک سپر کوچک که از ترکه ی محکم بافته شده بود و در دست چپ می گرفتند و به سینه خود هم جوشن می بستند. سایر افراد پیاده به تیر وکمان یا فلاخن و زوبین مسلح بودند که در میدان رزم به عنوان دسته های امدادی به کار می رفتند.
● سپردار هخامنشی با خرقه دو چین
آنگونه که از تصاویر و یافته های باستان شناسی بر می آید، ابزار جنگی این دسته از سپاهیان هخامنشی عبارت بود از: نیزه و تیر، سپرهای کوچک و هلالی بافته شده از نی، سپرهای بیضی شکل دارای یک برآمدگی فلزی در وسط به نام گل سپر که معمولا تصاویر زیبایی بر آن نقش شده اند، سپرهای بزرگ و مستطیلی، دشنه های ایرانی که دسته آنها طبق عادت معمول ایرانیان به صورت سر یک جانور ساخته می شد، دشنه ای کوتاه به نام «اکیناکه» که به کمر می آویختند، چاقوهایی که دسته آنها به شکل حیوان هایی مانند شیر، گاو و بزکوهی ساخته شده بود و کمان که مشخصه قومیت ایرانی بود، به همراه کمان دانی که خاص ایرانیان بود.
● سواره نظام
بنا به گفته گزنفون، کورش در مدت اقامت در دربار ماد و در نخستین برخورد با سوارهای لیدی در نبرد « پتریوم » تشخیص داد که سواران پارس نسبت به سوارهای مادی و به خصوص سوار نظام معروف لیدی خیلی ضعیف اند، به همین جهت تعداد سوارهای پارسی را از دو هزار نفر به ده هزار نفر رسانید و برای تشویق و ترغیب جوانان به سواری و سوارکاری، مقرر داشت هر کسی که از دولت اسب می گیرد باید همیشه سواره حرکت کند و به مرکب خود مأنوس و علاقمند بشود و در حسن نگاهداری آن از جان و دل بکوشد و برای سوارکاران خوب امتیازها و جوایزی قائل گردید که در مسابقه ها به آنان اعطاء می شد.
▪ ارابه های داس دار
یکی از اختراعات تازه ایرانیان در عصر پرتحرک سده پنجم پیش از میلاد اختراع «ارابه داس دار» بود. این ارابه از هر طرف نیزه و شمشیرهای تهدیدکننده و در مرکز چرخ ها کاردهای داس مانندی داشت که نوک بعضی به طرف پایین و برخی دیگر به طرف بالا خمیده بود.
▪ ارابه داس دار
این کاردها هر چیزی را که بر سر راه اسب های در حال تاخت قرار می گرفت، تکه تکه می کرد. در حقیقت ایرانیان پیروزی های خود را تا پایان سده چهارم پیش از میلاد مدیون این اختراع اند.
بنا به روایت گزنفون تا زمان کورش بزرگ ارابه های جنگی معمول آن دوره را مطابق مرسوم «تروایی ها» می ساختند و به کار می انداختند و این نوع ارابه ها بین مادی ها و آشوری ها و سایر ملت های آسیایی معمول شده بود. کورش در ضمن آزمایش آن ها دستور داد ارابه های جدیدی بسازند که برای جنگ مناسب تر باشد. چرخ های آن ارابه ها را محکم تر و محور آن ها را درازتر از ارابه های قدیمی گرفتند تا از خطر خرد شدن چرخ ها و واژگون شدن ارابه ها بهتر جلوگیری شود.
▪ ارابه زره پوش
کرسی راننده ی ارابه از چوب خیلی محکم و به صورت برجکی ساخته می شد که بلندی آن فقط تا محاذی آرنج های راننده می رسید تا او در راندن اسب ها آزاد باشد. در دو انتهای محور چرخها دو داس آهنی به پهنای دو «ارش» رو به پایین و درست در زیر آن ها دو داس دیگر رو به بالا نصب کرده بودند که در موقع تاخت ارابه ها این داس ها به هر چیزی که برمی خوردند از هم می شکافتند.
▪ ارابه چهار اسبه فرماندهی
از ارابه های جدید در زمان کورش سیصد دستگاه تهیه شد و به فرمان او محل این ارابه ها در آرایش جنگی ، جلو خط اول پیاده نظام بود و مأموریت اصلی آن ها تاختن بر روی صفوف دشمن و شکافتن آرایش او و باز کردن راه و هموار ساختن خط سیر پیاده نظام حمله بود. هجوم وحشت آور و برق آسای ارابه ها هر گونه مقاومتی را در معبر خود متلاشی می ساخت.
ارابه های داسدار تا اواخر دوره هخامنشیان در ارتش ایران معمول بوده و در نبرد « گوگمل » یعنی آخرین نبرد داریوش سوم با اسکندر در اردوی ایران دویست ارابه داس دار وجود داشته و در این مورد دیودور می گوید: « حمله ی ارابه های داس دار بسیار وحشت آور و برش داس های آن ها به اندازه ایی تند و تیز بود که افراد پیاده مقدونی را به دو نیم می کرد». به علاوه، در همین نبرد پنجاه فیل جنگی در اردوی داریوش سوم وجود داشته که موجب هراس و واهمه ی مقدونیان گردیده است و از قرار معلوم استفاده از فیل در جنگ از موقع تسلط ایران به حبشه و آفریقای شمالی و هندوستان غربی در ارتش ایران معمول شده است.
● گردونه ها
علاوه بر اربه های داس دار، کورش بزرگ به ابتکار خویش دستور داد گردونه ها یا برج های چوبی بلند و چرخداری ساختند که هریک دارای هشت مال بند بود و هشت گاومیش به آن ها بسته می شد؛ هر برجی به چند خانه تقسیم و در آن بیست تن کماندار قرار می گرفتند.
البته حرکت این گردونه ها کند بود و در موقع جنگ مانند حصاری پشت سر خطوط پیاده نظام صف می کشیدند تا چنان که در اثر شدت فشار دشمن پیاده نظام خودی مجبور به عقب نشینی بشود به محض رسیدن به نزدیکی صف این ارابه ها، هم مهاجم ناگهان زیر باران تیرکمانداران ارابه ها افتاده و مجبور به توقف گردد و هم پیاده نظام خودی در پناه ارابه ها قادر به خودآرایی شود و بار دیگر" به حمله مبادرت کند.
ارتفاع این گردونه ها به اندازه ای بود که کمانداران از بالای آن ها به طور کامل بر دشمن مسلط می شدند و بعضی وقت ها نیز فرماندهی برای مشاهده ی اوضاع صحنه نبرد به یکی از این گردونه ها سوار می شد و از بالای آن عملیات طرفین را زیر نظر می گرفت.
● نیروی دریایی
در زمان داریوش بزرگ، شاهنشاه هخامنشی به فکر ایجاد نیروی دریایی افتاد و ابتدا از کشتی های مستعمرات یونانی آسیای صغیر و مردم مصر و فینیقیه استفاده کرد. ولی بعد به فرمان شاه در فینیقیه و کاریه و یونیه و سواحل بوسفور کشتی هایی ساخته شد که مطابق نوشته های هردوت از کشتی های یونانی بزرگتر و سرعت سیرشان بیش تر بوده است.
به طور کلی کشتی های نیروی دریایی هخامنشی بر سه نوع بوده است:
۱) کشتی های «تری روم» که دارای سه ردیف پارو زن در سه طبقه بوده و کشتی جنگی محسوب می شده است.
۲) کشتی های دراز مخصوص حمل و نقل اسب ها و سوار نظام.
۳) کشتی های کوچک تر برای بارکشی و حمل آذوقه و وسایل اردویی.
ملوانان این کشتی ها اغلب از فنیقی ها و یونانی ها و یا مصری ها بودند، ولی افسران آن ها همیشه از بین پارسی ها و مادی ها انتخاب می شدند. بطوری که از گفته ی مورخ مذکور بر می آید، بارگیری این کشتی ها به وزن امروز ۵ تا ۱۵ تن بوده است، تعداد کشتی های ایران را در زمان خشایارشا چهار هزار فروند ذکر کرده اند.
● ناو جنگی هخامنشی
از روی اطلاعاتی که مورخین مذکور به ما می دهند معلوم می شود که ایرانی ها به امر دریانوردی آشنایی داشته اند، چنان که در زمان داریوش دو گروه اکتشافی از سواحل بحرالجزایر (دریای اژه) به یونان و ایتالیا و از هند به دریای عمان و بحر احمر و از راه نیل به دریای مغرب فرستاده می شود و در زمان خشایارشا گروهی برای کشف سواحل آفریقا مأمور می شوند.
در دوران هخامنشیان در بعضی از جنگ ها دیده می شود از قوای مزدور و اجیر یونانی هم استفاده می کرده اند و همین موضوع بیش تر در سستی انضباط و اختلال ارتش آن دوره ایران دخالت داشته است. چنان که بعدها در جنگ های کورش کوچک با اردشیر یا جنگ های داریوش سوم با اسکندر نتایج این کار به خوبی معلوم شد.
● آرایش جنگی
ایرانیان پیش از هر کارزار و پیش از هر اقدامی، ابتدا نقشه جنگی می کشیدند و در انجمنی از سران لشکر نقشه را به دقت مورد بررسی قرار می دادند. کاری که بعدها در سراسر دنیا به اصلی مهم در جنگ ها بدل شد.
برای این که با شیوه ی به کارگیری رسته های مختلف در آن دوره آگاه شویم، آرایش جنگی قوای کورش را در نبرد «تمبره» از روی کتاب گزنفون بررسی می کنیم:
۱) در جلوی جبهه یک صد ارابه ی داسدار در یک خط.
۲) در پشت سر ارابه ها در خط اول گروه حمله ای مرکب از پانزده هزار پیاده سنگین اسلحه پارسی با آرایشی به عمق دوازده صف؛ پهلوهای این خط در هر طرف با چهار هزار سوار پارسی به عمق چهار صف پوشیده شده بود.
۳) زوبین اندازان در خط دوم برای این که زوبین های خود را از بالای سر خط اول به مسافت نزدیک پرتاب کنند.
۴) کمانداران در خط سوم قرار گرفته بودند و تیرهای خود را از بالای سر افراد خطوط جلو به مسافت دور می انداختند.
۵) واحدهای احتیاط که عبارت از نصف دیگر پیاده نظام سنگین اسلحه بود، درخط چهارم قرار داشت.
۶) در پشت سر این خطوط برج های متحرک یا گردونه ها در یک صف قرار داشته و حصار محکم و متینی را تشکیل می دادند.
گزنفون در آرایش جنگی کورش از اسواران «جماز» هم ذکری می کند که فقط برای رم دادن اسب های لیدی مورد استفاده بود. به گفته ی گزنفون علاوه بر پرچم هایی که قسمت های مختلف هر یک برای خود داشتند، پرچم فرماندهی ایران عبارت از «عقاب زرین» بود که با بال های افراشته به چوب بلندی نصب کرده بودند. گزنفون اضافه می کند که در زمان او هم پرچم پادشاهان ایران به همین صورت بوده است.
● سازمان نوین
تشکیلات ارتش در دوره باستان، خصوصا دوره هخامنشی آنگونه که از منابع یونانی و نیز کتیبه ها و الواح هخامنشی بر می آید، بسیار سازمان یافته بوده است.
نظام تقسیم بندی این ارتش ده دهی بوده و به گفته مورخان یونانی، این تقسیم بندی بسیار بهتر از تقسیم بندی نظامیان یونان بوده است و گویا تا زمان مغول در سپاهیان آسیایی نظیرنداشته است. ده جنگجو یک دسته را زیر فرمان دهبد (از واژه دثه پیتی) تشکیل می داد؛ ده دسته یک گروه می شد زیر فرمان صدبد (ثته پیتی)؛ ده گروه یک «هنگ» را به سرداری هزاربد (از واژه هزار پیتیش) می ساخت؛ ده هنگ تشکیل یک «لشگر» می داد زیر نظر یک بیوربد (بئیورپیتی).
مشابه همین تقسیم بندی را امروزه نیز در ارتش می بینیم. این سازمان ده دهی از راه ایران در سازمان های یهودی، ارمنی، یونانی و حتی آلمان قدیم، یعنی گوتیک نیز نفوذ یافت.
بالاترین قدرت نظامی هخامنشیان شش لشکر بود که با «سپاه جاودان» هفت لشکر را تشکیل می دادند و بدین گونه تعداد کل لشکر ها به عدد مقدس هفت می رسید.
مورخین یونانی براین عقیده هستند که در زمان داریوش اول ارتش ایران سازمان نوینی پیدا کرد و پادگان های ثابتی در پایتخت های مختلف و مرکزهای کشورهای تابع ایران و قلعه های مرزی ایجاد شد. داریوش بزرگ ضمن اصلاحاتی در سازمان کشوری ایران از لحاظ سازمان لشکری و گسترش نیروهای انتظامی ، مملکت خود را به پنج منطقه ی نظامی تقسیم و فرماندهی هر منطقه ایی را به یک سپهسالار تفویض نمود.
در پایتخت اصلی ایران، که مقر پادشاه بود، گارد مخصوصی مرکب از دو هزار سوار و دوهزار پیاده از بزرگ زادگان پارسی و مادی و شوشی تشکیل یافته بود که از حیث اسلحه و ساز و برگ ممتاز و مأمور حفاظت شاه بودند. اسلحه آنان عبارت از یک نیزه بلند، یک کمان دراز و یک ترکش پر از تیر بود که در مواقع تشریفات، به نوک نیزه های بلند سربازان یک گلوله زرین یا سیمین نصب می شد.
داریوش سپاه مخصوص دیگری تشکیل داد که عده ی افراد آن به ده هزار نفر می رسید و به ده هنگ تقسیم می شد. این عده را «سپاه جاویدان» می خواندند، زیرا هیچ گاه از تعداد آن کاسته نمی شد و به جای کسانی که می مردند یا در جنگ کشته می شدند، بی درنگ کسان دیگری را می گماشتند. افراد این سپاه همگی رزم آزموده ودلیر و چالاک و در تیراندازی و سواری سرآمد دیگران بودند.
● سرباز جاویدان
در بررسی ارتش هخامنشی، یکی از جنبه های اعجاب بر انگیز آن وجود همین سپاه جاودان است. این سپاه ده هزار نفری «سپاه آماده باش» شاهنشاه ایران را تشکیل می دادند و نگهبانان شاهی بودند.
تصویر سربازان جاویدان را در نگاره های جبهه شرقی آپادانا، یعنی همان نمای اصلی و نخستین تالار بار تخت جمشید، پشت سر شاه که بر تخت نشسته، در سه ردیف روی هم می توان دید. در این تصویر، تعداد حدود صد سرباز به نمایندگی از ده هزار سرباز نقش شده اند.
لباس بلند چین دار هخامنشی، کفش ایرانی سه بندی و نوار بی گره دور سر آنان نشان از پارسی بودن این افراد دارد.
ایران شناسان از این نقوش نتیجه می گیرند که همه افراد «ده هزار جاودانان» از پارس ها بوده اند. نیزه دست همه این سربازان در قسمت پایین به یک انار کوچک ختم می شود. از این رو، یونانیان آنان را «سیب بر» نامیده اند.
برهمه سپاه یک «سپاهبد» یا سپهبد (سپادپیتی) فرمان می راند که فرمانده کل گارد جاویدان و دارای قدرت فوق العاده ای بود. این سپاهبد یا خود شاهنشاه بود و یا توسط شاه از افراد خانواده خود و یا از میان دوستان طرف اعتمادش بر گزیده می شد.
● افسر هخامنشی
یکی از خصایص دوره هخامنشی، شرکت خود سپاهبدان و سرکردگان در نبرد بود و تعداد زیادی از آنان هم در میدان های جنگ کشته شدند. مثلا از یازده پسر داریوش بزرگ پنج تن جان خود را در لشکرکشی به یونان از دست دادند.
به گزارش استرابون، تاریخدان و جغرافی دان یونانی، سربازان ایرانی را از ۲۰ تا ۵۰ سالگی در ارتش به خدمت می گرفته اند. تمرین های سپاهیان ایرانی به ویژه پسران نجبا بسیار دشوار بود و باید انواع ورز ش ها، ساختن انواع ابزارها، تیراندازی و نیزه پرانی و نیز استقامت در جاهای سخت و راه های طولانی را می آموختند تا ورزیده شوند و بیش از همه باید حقیقت گویی را می آموختند. به هنگام نبرد، سربازان به منظور حفاظت از بدن جوشن نیز می پوشیدند و کلاهی آهنین بر سر می گذاشتند.
در زمان داریوش، در مرکز هر یک از کشورهای تابع ایران پادگان های ثابتی برای حفظ امنیت و جلوگیری از تجاوز احتمالی همسایگان برقرار شد. عده افراد این پادگان ها نسبت به وسعت و اهمیت منطقه تغییر می کرد، چنان که هردوت عده ی پادگان ایرانی مأمور مصر را ۲۴۰ هزارنفر ذکر می کند. در قلعه های سرحدی هم پادگان های ثابتی وجود داشت که ریاست آن با فرمانده قلعه « دژبان » بود.
البته این پادگان ها غیر از قسمت های سوار و پیاده یی بود که در موقع جنگ از ولایت ها احضار می شدند و این قسمت ها اغلب تعلیم های نظامی مرتبی نداشته و لباس ها و سلاح های گوناگون و زبان ها و عادت های مختلف و به فرماندهی رؤسای محلی خودشان داخل ارتش شاه می شدند. به گفته هردوت، تاریخ نگار یونانی، این قبیل افراد گاهی فاقد زره و کلاه خود و جوشن بودند و سپرهایشان از ترکه ی بافته شده بود و نیزه هایشان کوتاه بود.
گزنفون در فصل چهارم کتاب خود موسوم به « اکونومیکز » در این باب این طور می نویسد: شاه پارس اهمیت فوق العاده ایی به سپاه می دهد. بدین معنی که به والیان هر ایالت یا مردمی که خراج می دهند امر کرده است که عده ایی سوار و تیرانداز وفلاخن دار نگاه دارند و به آنان به خصوص گوشزد کرده که تهیه ی این قوا برای حفظ امنیت و دفاع در مقابل دشمن متجاوز تا چه اندازه لازم و ضروری است.
وی ادامه می دهد: شاه سوای قوای مزبور، پادگان هایی در قلعه ها دارد و این قوای مختلف و سپاهیان اجیر را که باید به طور کامل مسلح باشند. شاه همه ساله سان می بیند. در موقع سان غیر از پادگان قلعه ها که همیشه باید سر پست خود حاضر باشند قسمتهایی هم در میدانی که برای سان معین شده جمع می شوند، واحدهایی که نزدیک مقر شاه هستند از برابر فرستادگان مخصوص شاه می گذرند. در قسمت هایی که از حیث اسلحه و وسایل وبه خصوص اسب ها مرتب باشند به سر کردگانشان درجه و امتیاز می دهند و برعکس به سرکردگانی که قسمت آنان نامرتب و بد باشد، کیفری سخت مقرر می شود و بیش تر این اشخاص را از کار برکنار می کنند و کسان دیگری را به جای آنان می گمارند.
بر اساس روایت هردوت و سایر مورخان، این گروه های مختلف لشکری هر کدام پرچمی مخصوص به خود داشته اند ولی چگونگی این پرچم ها را شرح نداده اند و بیشتردرباره ی پرچم فرماندهی سخن رانده اند که چنان که ذکر شد به شکل عقاب طلایی با بال های افراشته بر بالای چوب بلندی نصب می کردند یا روی گردونه شاهی می افراشتند.
● لباس و تدارکات
از نوشته های مورخین یونانی بر می آید که لباس های افراد نظامی مختلف و در هر یک از ملت ها و طایفه های تابع ایران به شکل لباس معمول همان ملت یا طایفه بوده است و به طور عموم عبارت از یک قبای دراز که تا پایین زانو می رسیده و روی آن کمربند یا شالی بسته می شده و شلوار که تا ساق پاها را می پوشانیده است. کلاه افراد به طور معمول از نمد مالیده و محکم و به شکل گرد (پارسی ها) یا چند ترک (مادی ها) یا دراز و نوک تیز ( سکاها ) بوده است.
در حمله به دشمن نواختن کرنا و سرنا معمول بوده و هنگام هجوم تمام افراد با هم هرای می کشیدند. بنابر آن چه که هردوت از اردو کشی خشایارشا به یونان تعریف می کند t علاوه بر آذوقه و علیق چند روزه که در بنه های جنگی با عده ها همراه بود، در طول راه تشکیل مراکز تدارکاتی و تهیه انبارهای آذوقه و علیق و همچنین ساختن جاده های نظامی و پل های موقتی و قایقی روی رودخانه ها و نیز ریختن درخت های جنگل برای باز کردن راه عبور قشون متداول بوده است.
بنابراین، عملیات مربوط به « رکن چهارم » در آن دوره با حسن وجوه انجام می یافته چنان که اردوکشی خشایارشا را به یونان بعدها به خصوص از لحاظ امور مربوطه به رکن چهارم مورد مطالعه و تحقیق قرار داده اند. به طور کلی مورخین و فرماندهانی که از روی گفته های هردوت پیرامون این قضیه تحقیق و تعمق کرده اند، اردوکشی خشایارشا را به یونان از وقایع مهم تاریخ به شمار آورده اند و همه بر این عقیده هستند که از لحاظ استراتژی از عملیات نظامی برجسته و بی نظیر عهد قدیم است.
● خبررسانی و ارتباط
از کارهای دیگر دوران پادشاهان هخامنشی که از نظر نظامی شایان اهمیت است، یکی ساختن جاده ها برای برقراری ارتباط بین ایالت ها و مرکز و بین خود آن ها و همچنین برای سهولت نقل و انتقال نیروهای نظامی از پادگان های مختلف به جبهه جنگ است که اغلب مورخان یونانی به خصوص هردوت از خوبی این جاده ها تعریف می کنند.
دیگری ایجاد وسایل خبررسانی از جمله چاپارخانه های متعدد شامل تعداد زیادی از اسب های بادپا و چابک سواران زبردست بود که احکام و فرمان های نظامی را به سرعت و دست به دست به مقصد می رساندند. پیک های شاهی در راه های بزرگ هر ساعت اسبی را که تاخته بودند، با اسب های تازه نفس عوض می کردند و به این ترتیب، پیام ها را با شتابی خارق العاده از جایی به جای دیگر می رسانیدند.
هرودوت درباره سرعت حرکت چاپارهای هخامنشی چنین روایت می کند: «هیچ جنبنده ایی را نمی توان فرض نمود که چالاک تر و سریع تر از این چاپارها طی طریق بنماید.»
در زمان هخامنشیان روی خطوط ارتفاعی که چشم اندازی به یکدیگر داشته چهارطاقی ها و برج هایی می ساختند که اخبار و فرمان های فوری را با روشن کردن آتش روی آن ها با نشانه های مخصوص به یکدیگر مخابره می کردند. چنان که هردوت در چند مورد به مخابره با آتش اشاره
می کند، از جمله به مخابره خبر فتح آتن از طریق جزیره های سیکلاد به سارد.
امروز هم در بعضی نقاط ایران و بیشتر در نواحی جنوب، خرابه های این چهارطاقی ها و برجها که به نظر می رسد برای مخابره با آتش بوده، روی ارتفاعات موجود و نمایان است.
● بازرسان شاه
از جانب پادشاهان هخامنشی برای هر ایالتی دو نفر بازرس معین شده بود که از بین اشخاص اصیل و مجرب و مورد اعتماد انتخاب می شدند و به منزله چشم و گوش شاه بودند و کلیه مشاهده های خود را درباره ی وضع مأمورین کشوری و لشکری به وسیله چاپار مخصوص و به طور مستقیم برای شاه می فرستادند. وجود همین اشخاص بود که مانع می شد در جریان کارهای لشکری و کشوری کمتر انحرافاتی رخ بدهد و این بازرسان همراه خود قوه اجرایی نیز داشتند.
● انضباط
راجع به انضباط ارتش در دوره ی هخامنشی نهایت مراقبت و سخت گیری به عمل می آمد، مجازات هایی که برای جرم های نظامی بخصوص خیانت به شاه و مملکت وضع شده بود به شدت اجرا می شد. در عین حال نسبت به عملیات قضات نیز توجه خاصی داشتند و هر قاضی که بر خلاف عدالت حکم می داد. تحت تعقیب قرار می گرفت. به همین جهت مطابق روایات پلوتارک و دیودور قضات از بین رؤسای خانواده های درجه اول که در پارس همیشه مورد احترام و ملاحظه بودند، انتخاب می شدند و حتی در شورای نظامی هم از وجود ایشان استفاده می گردید.
از توصیفات سپاهیان و ارتش که در دوره هخامنشی بگذریم، آنچه در تاریخ جنگ های هخامنشی و در طول تاریخ ایران شاخص و مایه مباهات هر ایرانی است، روح فتوتی است که در میان سپاهیان ایران بود و نمود اعلای آن را در شخصیت کورش کبیر می توان یافت. ایرانیان به هر دشمنی که پناه و زنهار می خواست، روی خوش نشان می دادند و معمولا تقاضایش را می پذیرفتند و با زندانیان با محبت رفتار می کردند. با نجبا و شاهان اسیر شده رفتاری شایسته آنان در پیش می گرفتند.
کورش همه شاهانی را که از وی شکست می خوردند، تکریم می کرد و به آنان زمین و ملک یا حتی حکومت ناحیه ای را می بخشید تا در آسایش زندگی کنند. جوانمردی وی چنان بود که دشمنان سرسختش تبدیل به دوستانی وفادار و دلسوز شدند. نمونه بارز این شاهان می توان به کرزوس، شاه لیدی، اشاره کرد. روحیه ای که در تاریخ ایران تداوم پیدا کرد و در قالب چهره های پهلوانی و پس از اسلام، عیاری، بارها و بارها ظهور کرد.

*اگر هخامنش به فراموشی سپرده شود ، گناه ماست که به فرزندانمان نی

*مگر هزارها چیز دیگرکه به فرزندانمان می آموزیم ، در کتاب های درسی آمده اند؟؟؟ *
*پس گناه خودمان را گردن دیگری میاندازیم *
*خود ما چقدر آگاهی داریم؟ چقدر از پیشینه و تاریخمان اطلاع داریم *
* اگر آگاهی داشتیم انقدر تکرارش نمی کردیم *
آیا میدانید : حذف بخش هخامنش از کتاب درسی تاریخ به تصویب رسید؟
آیا میدانید : فرزندان ما دیگر حتی اسم کوروش کبیر را نمیشناسند؟
آیا میدانید : 29 اکتبر روز جهانی کوروش کبیر است و این روز فقط در تقویم ایران نیست؟
آیا میدانید : چند سال دیگر ، با نابودی کامل تخت جمشید باید سپاسگذار کشورهایی چون فرانسه باشیم که چندی از تخت جمشید را در موزه های خود حفظ کردند
*آیا میدانید ؟ *
*ـ آیا میدانید :** اولین سیستم استخدام دولتی به صورت لشگری و کشوری به مدت ۴۰سال خدمت و سپس بازنشستگی و گرفتن مستمری دائم را کورش کبیر در ایران پایه گذاری کرد.
ـ آیا میدانید : کمبوجیه فرزند کورش بدلیل کشته شدن ۱۲ ایرانی در مصر و اینکه فرعون مصر به جای عذر خواهی از ایرانیان به دشنام دادن و تمسخر پرداخته بود ، با ۲۵۰ هزار سرباز ایرانی در روز ۴۲ از آغاز بهار ۵۲۵ قبل از میلاد به مصر حمله کرد و کل مصر را تصرف کرد و بدلیل آمدن قحطی در مصر مقداری بسیار زیادی غله وارد مصر کرد . اکنون در مصر یک نقاشی دیواری وجود دارد که کمبوجیه را در حال احترام به خدایان مصر نشان میدهد. او به هیچ وجه دین ایران را به آنان تحمیل نکرد و بی احترامی به آنان ننمود.
**ـ آیا میدانید :** داریوش کبیر با شور و مشورت تمام بزرگان ایالتهای ایران که در پاسارگاد جمع شده بودند به پادشاهی برگزیده شد و در بهار ۵۲۰قبل از میلاد تاج شاهنشاهی ایران رابر سر نهاد و برای همین مناسبت ۲ نوع سکه طرح دار با نام داریک ( طلا ) و سیکو ( نقره) را در اختیار مردم قرار داد که بعدها رایج ترین پولهای جهان شد
**ـ آیا میدانید :** داریوش کبیر طرح تعلیمات عمومی و سوادآموزی را اجباری و به صورت کاملا رایگان بنیان گذاشت که به موجب آن همه مردم می بایست خواندن و نوشتن بدانند که به همین مناسبت خط آرامی یا فنیقی را جایگزین خط میخی کرد که بعدها خط پهلوی نام گرفت . *
**ـ آیا میدانید :** داریوش در پایئز و زمستان ۵۱۸ - ۵۱۹ قبل از میلاد نقشه ساخت پرسپولیس را طراحی کرد و با الهام گرفتن از اهرام مصر نقشه آن را با کمک چندین تن از معماران مصری بروی کاغذ آورد
**ـ آیا میدانید :** **داریوش بعد از تصرف بابل ۲۵ هزار یهودی برده را که در آن شهر بر زیر یوق بردگی شاه بابل بودند آزاد کرد **
ـ آیا میدانید : داریوش در سال دهم پادشاهی خود شاهراه بزرگ کورش را به اتمام رساند و جاده سراسری آسیا را احداث کرد که از خراسان به مغرب چین میرفت که بعدها جاده ابریشم نام گرفت
**ـ آیا میدانید :** اولین بار پرسپولیس به دستور داریوش کبیر به صورت ماکت ساخته شد تا از بزرگترین کاخ آسیا شبیه سازی شده باشد که فقط ماکت کاخ پرسپولیس ۳سال طول کشید و کل ساخت کاخ ۸۰سال به طول انجامید *
*
**ـ آیا میدانید :** داریوش برای ساخت کاخ پرسپولیس که نمایشگاه هنر آسیا بوده ۲۵هزار کارگر به صورت ۱۰ ساعت در تابستان و ۸ ساعت در زمستان به کار گماشته بود و به هر استادکار هر ۵ روز یکبار یک سکه طلا ( داریک ) می داده و به هر خانواده از کارگران به غیر از مزد آنها روزانه ۲۵۰ گرم گوشت همراه با روغن - کره - عسل و پنیر میداده است و هر ۱۰ روز یکبار استراحت داشتند
**ـ آیا میدانید :** داریوش در هر سال برای ساخت کاخ به کارگران بیش از نیم میلیون طلا مزد می داده است که به گفته مورخان گران ترین کاخ دنیا محسوب میشده . این در حالی است که در همان زمان در مصر کارگران به بیگاری مشغول بوده اند بدون پرداخت مزد که با شلاق نیز همراه بوده است
**ـ آیا میدانید :** تقویم کنونی ( ماه ۳۰ روز ) به دستور داریوش پایه گذاری شد و او هیاتی را برای اصلاح تقویم ایران به ریاست دانشمند بابلی "دنی تون" بسیج کرده بود . بر طبق تقویم جدید داریوش روز اول و پانزدهم ماه تعطیل بوده و در طول سال دارای ۵ عید مذهبی و ۳۱ روز تعطیلی رسمی که یکی از آنها نوروز و دیگری سوگ سیاوش بوده است
**ـ آیا میدانید :** داریوش پادگان و نظام وظیفه را در ایران پایه گزاری کرد و به مناسبت آن تمام جوانان چه فرزند شاه و چه فرزند وزیر باید به خدمت بروند و تعلیمات نظامی ببینند تا بتوانند از سرزمین پارس دفاع کنند
**ـ آیا میدانید :** داریوش برای اولین بار در ایران وزارت راه - وزارت آب - سازمان املاک -سازمان اطلاعات - سازمان پست و تلگراف ( چاپارخانه ) را بنیان نهاد
**ـ آیا میدانید :** اولین راه شوسه و زیر سازی شده در جهان توسط داریوش ساخته شد
**ـ آیا میدانید :** داریوش برای جلوگیری از قحطی آب در هندوستان که جزوی از امپراطوری ایران بوده سدی عظیم بروی رود سند بنا نهاد *
**ـ آیا میدانید :** فیثاغورث که بدلایل مذهبی از کشور خود گریخته بود و به ایران پناه آورده بود توسط داریوش کبیر دارای یک زندگی خوب همراه با مستمری دائم شد

مدعیان ذوالقرنین ( حتما بخوانید )

ذوالقرنین کیست؟

سلام به همه هم میهنان گلم

چند مطلبو تو این سایت دیدمو خوندم که یا ناقص یا اشتباه بوده یا اگه هم نوشتن بر اساس اطلاع رسانی اشتباه کتابهای چاپ جدیده.منم وظیفه دونستم که دوستان رو از اشتباه در بیارم و اطلاعات رو کامل کنم البته در حد توانم
چند نکته هست که باید بدونیم:ما همیشه مردمان روشنفکر و حقیقت جو بودیمو هستیم به نظرم راجبه هر کسی یا هر دینی حرفی زده میشه باید با تحقیق و کنجکاوی حقیقت رو از دل مطلب بیرون کشید.حالا چه راجبه دشمن چه راجبه قهرمانان ملی یا مذهبی

همه میدونن که در قران منظور از کلمه ذوالقرنین کوروش بزرگ است(به زعم ما)اما میدونستید که این کلمه چند مدعی دیگه داره؟
یقین دارم که میدونید.اما اینکه ما از سر تعصب و غیرتمون و بدون هیچ مدرک مستندی بیایم این حرفو بزنیم اشتباه و جاهلیه محضه

صبر کنین.جنبه داشته باشین.ما ایرانیا تا به نظر مخالف میرسیم طرفو طردش میکنیم بدون اینکه حرفاشو بشنویم یا بهش فکر کنیم.من اتفاقا با شما هم عقیده هستم و یقین دارم که ذوالقزنین همان کوروش بزرگ ایران زمینه

قصدم از زدن این تاپیک اینه که چند دلیل بهتون بدم که بتونین مخالف رو متقاعد کنین با اتکا به سندهای تاریخی
اول از همه میپردازیم به اینکه ذوالقرنین چیه و یعنی چی بعد به اسامیه کسانی که مدعیه ذوالقرنین هستند و در اخر اینکه مقایسه میکنیم که کی بیشتر به ذوالقرنین نزدیکتره

-ذوالقرنین یعنی چی و این لقب از کجا امده؟

خب ببینید بچه ها خیلی سریع میرم سر اصل مطلب:ببینید خیلی از مورخها و مفسرین نظریات گوناگون دادند بعضی میگویند
چون بر سر او دو گیسو بود و گیسو را به تازی قرن خوانند وبعضی میگویند چون بر سر او دو شاخ (تاجی که دو شاخ دارد)بود
بعضی هم میگویند چون دو قرن(در گذشته دو قرن قریب به سی سال بود) بزیست

که البته به نظرم این دو گیسو خیلی شباهت بیشتری داره تا بقیه چون تمامیه کسانی که ادعای ذوالقرنین دارن وجه مشترکشون گیسوهای بلندی بوده که به شکل مار پیچ و شاخ بالای سر خود می بستند.که اسناد تاریخی مثل بناهای تاریخی یا سکه های دوران حکومتشون این مطلبو حداقل در ظاهر ثابت میکنه.دوستان به یاد داشته باشید که ذوالقرنین مختص به خیلی از پادشاهان هستش حتی رضا شاه نمونه تاج ذوالقرنین رو واسه خودش ساخته.حتی بعضی پادشاهان یونانی و دیگر کشورها.اما ذوالقرنین اشاره شده در قران منظورش یک نفره که در ادامه بهش میرسیم.اگه کمی دقت کنیم کلاه قشقاییها و بختیاریها و ایلات ممسنی همگی نمونه ای از کلاه یا تاج ذوالقرنین هستش.بعضی قشقاییها این شعر منسوب به فردوسی رو اشاره به کلاه خود میدانند:

به سر بر نهاده کلاه دو پر به ایین ترکان پرخاشگر

--مدعیان ذوالقرنین


بعضی ذوالقرنین روضحاک میدونن(البدءوالتاریخ ج 3 ص 80)که این باید بر اساس دو مار رو شونه هاش باشه که شاید شبیه زلفه.

ابن اسحاق میگه مردی از مصر که اسمش:مرزبان ابن مدا بوده(البدءوالتاریخ)

ابوبکر عتیق نیشابوری:اسکندر بن قیصر الرومی بوده که به فرمان خدا کافرو به دین حق دعوت کرده و مردم بهش حمله میکنن و یک قسمت سرشو زخمی میکنن خدا اونو زنده میکنه(؟)دوباره حمله میکنن و نیمه دیگر سرشو زخمی میکنن و باز خدا اونو زنده میکنه و این دو نشونه از طرف خدا بر او بوده

مرحوم رحمتعلی شاه در طرائق الحقائق:به نقل از روضه المناظر تالیف ابی الولید شحنه نقل میکنه که:ذوالقرنین همان فریدون است که از نخستین پادشاهان ایران بود.البته تو همین کتاب از دانشمندای ایرانی نقل میکنه که:بعضی گمان میکنن که نوح همان فریدون است و فریدون ذوالقرنین است

مرحوم امیر توکل کامبوزیا که تو زاهدان زندگی میکرده و کتابخونه قابل توجهی داشت رساله ای نوشته راجبه ذوالقرنین که میگه:ذوالقرنین مذکور در قران همان تسن چی هوانک تی(دی) که یکی از بزرگترین پادشاهان چین بوده است(کتابشو دخترش سنبله کامبوزیا چاپ کرده)

ابو ریحان در اثار الباقیه میگه:برخی ذوالقرنین را مردی بنام اطرکس دانسته اند که بر صامیرس یکی از ملوک بابل خروج کرد و جنگید تا بر او پیروز شد و او را کشت و سرش را پوست کند و...و برخی گویند که منذربن ما السما(منذر بن امی القیس)ذوالقرنین بوده و اعتقادات عجیبی دارند و گویند که مادر او جن بود
بعضی نیز صعب بن همال حمیری را ذوالقرنین خوانده اند و هم گروهی ابوبکرشمر یرعش را این لقب داده اند و من گمان میکنم که این لقب را به پادشاهان یمن بهتر میتوان نسبت داد(اثارالباقیه چاپ اروپا ص 40)

به این همه مثال گزینه اسکندر مقدونی هم اضافه کنین البته تعداد کسانی که میگن اسکندر ذوالقرنین است کم نیست .دیدیم که هر کسی افتخار ذوالقرنین بودن رو به پادشاهان و اساطیر خودش نسبت داده.به جز تعداد انگشت شماری از مورخین که عادلانه تر به قضیه نگاه کردن و به خودشون نسبت ندادن.با این بررسی و این همه مدعی میریم که یه مقایسه ساده و مستند داشته باشیم.گرچه دلایل خیلی زیاد هست که اگه بخوام همه رو بگم اینقدر طولانی میشه که خوندنش از حوصله همتون خارجه.تا اینجا من یازده مدعی پیدا کردم که میتونست بیشتر هم باشه(فکر نکنم کسی رو جا انداخته باشم)

---ذوالقرنین کیست؟(مقایسه)

ذوالقرنین مذکور در قرآن کسی غیر از اسکندر چون صفاتشون دقیقا مقابل یکدیگه است.فیلپ با مادر اسکندر بواسطه سوءظنی که بهش داشت متارکه کرد و اسکندر رو نفی کرد و گفت فرزند او نیست پس چطور همون ذوالقرنین یاد شده میتونه باشه؟
طبری ذوالقرنین رو مسلمون(خداپرست)میدونه و میگه:و چنین گویند که هرگز ملکت این جهان"یک سر"کس را نبود مگر چهار تن را:دو کافر بودند و دو مسلمان.و آن دو که مسلمان بودند سلیمان و ذوالقرنین و آن دو که کافر بودند نمرود و بخت نصر(نبوکدنصر)

البته فراموش نشه که سکه هایی از اسکندر در دوران حکومتش هست که دو شاخ از بالای تاج او در اومده و اینکه گیسوی خود را بصورت شاخ در اورده که ممکنه واقعا لقب ذوالقرنین داشته باشه اما با روایات قران زیاد جور در نمیاد.اگه بخوایم مجسمه پاسارگاد رو واسه کوروش ملاک قرار بدیم بیشتر مصداق داره

شایان ذکره که بگم مرحوم ابوالکلام ازاد تحقیقات کاملی انجام داده و کوروش رو ذوالقرنین میدونه که البته بیشتر دانشمندان معاصر اون رو پذیرفتند.البته تاریخ حیات کوروش بزرگ (بطور منظم و دقیق و واقعی)واسمون روشن نیست.بیشتر اطلاعاتی که از زندگی کوروش بزرگ داریم مربوط به مورخان یونانی است که سالها بعد از کوروش زندگی میکردند.از کشوری بودند که فاصله زیادی تا پارس داشته از نظر تاریخ و فرهنگ و اداب کمتر مناسبتی داشته و علاوه بر اون تا اونجایی تاریخ رو ضبط کردند که مربوط به تاریخ یونان می شده و اینه که دوران کودکی کوروش(بدون توجه به افسانه های من دراوردی)"محل زندگی"وضع حکومت و سیاست فلات ایران"حکام و امرای قبلی کوروش و خیلی از اختصاصات ملی و مملکتی ما کلا مجهول مونده.بعضی از تاریخهای شرقی رو هم که بخونیم اسم کوروش تو بیشتر کتابهاشون هست اما منبع و ماخذ اصلیشون روایات یهودیان است که اونم از دیدگاه بنی اسراییل هستش.طبعا همچین روایاتی جنبه مذهبی هم داره که اغلب با اساطیر و افسانه آمیخته میشه و از نظر تاریخی مغشوش و درهم میشه.اما بازم میشه سر نخ بدست اورد

مشخصاتی که در قران برای ذوالقرنین امده است...

(و یسئلونک عن ذی القرنین))یعنی از تو درباره ذوالقرنین میپرسند













کسانیکه از حضرت رسول درباره ذوالقرنین سوال کردند یهود بودند.فرض بگیریم که صعب بن همال حمیری ذوالقرنین باشه"دلیلی نداره که یهود از احوال پادشاه یمن استفسار کنه.اگه بخوایم فرض کنیم که قریش ساکنین مکه از طرف خودشون همچین سوالی رو پرسیدند باید گفت خودشون به حد کافی از احوال سلاطین حمیری اطلاع داشتند که اگه اینطوری بود مسلما تو روایات عرب و احادیث ونقل از صحابه و تابعین اشاره میشد در صورتی که اصلا چنین روایتی نیست.
بعید نیست که پرسندگان مقصودشون عاجز کردن حضرت رسول در جواب بوده که در اینصورت از کسی می پرسیدند که عرب نباشه و الا جواب دادن از احوالات پادشاه یمن واسه عرب کار اسونی است
قران میگه در شرق و غرب فتوحاتی کرده و سدی اهنین درباره قوم یاجوج و ماجوج ساخته.تا حالا شهادت تاریخی درباره هیچ پادشاه حمیری نداریم که خیال فتوحات شرق و غرب و در سر داشته باشه یا سدی اهنی از خودش بجا بگذاره
اینکه بعضی پادشاهان حمیری جلو اسمشون((ذو)) بوده دلیل محکمی نیست.حتی توجه به ساختمان سد ((مارب)) هم بی نتیجه است چون جایی گفته نشده واسه مقابله با قومی بنا شده یا اهن بکار رفته باشه.بعلاوه قران یه جای دیگه از سد ((مارب)) نام برده که هیچ شباهتی با سد ذوالقرنین(داریال) نداره

ابو علی سینا احتمالا اولین کسی است که باین نکته در ((شفا)) وقتی داره از صفات ارسطو صحبت میکنه"اشاره میکنه و میگه:ارسطو معلم اسکندر بوده که قران از او به عنوان ذوالقرنین یاد کرده است.امام فخرالدین رازی هم که طبق عادت تایید میکنه و خلاف این عقیده رو رد میکنه در صورتی که اسکندر در تمام عمر خود سدی که شهرت داشته باشه رو بنا نکرد و با شکست خورده ها و دشمن همچین مهربون و دادگر نبوده.تاریخ زندگی اسکندر تمام و کمال ثبت شده و جای شکی نیست که ذوالقرنین نمیتونه باشه حتی مورخین یونانی اشاره ای به بنای سد اهنین نکردند(اگه شما پیدا کردید به منم نشون بدید)

تاریخ یهود درباره تصور شخصیت ذوالقرنین

تو این قسمت اینقدر مطلب زیاده که واقعا خلاصه کردنش سخته.اما هر جا قانع نشدین یا سوالی داشتین حتما بپرسین چون زیاد جزئیات رو اشاره نکردم

مجموعه اسفاری که کتاب مقدس رو تشکیل میده دو قسمت هستش:قسم قدیم موسوم به ((عتیق)) و قسم جدید.اسفار عهد عتیق مربوط به قبل از مسیح هستش
این داستان معروف به ((سفر دانیال))هست که رویای دانیال که حاوی خبر ازادی یهود است در سال سوم سلطنت پادشاه((بیلیش فر)) واقع شده و در باب هشتم این کتاب میگوید:در این رویا دیدم که قوچی در کنار رود ایستاده و دو شاخ بلند دارد"این دو شاخ یکی به طرف پشت او خم شده بود و دیگری به جلو.قوچ با دو شاخ خود غرب و شرق و جنوب را شخم میکرد و میکند.هیچ حیوانی نبود که با او مقابله کند بنابر این هر چه میخواست میکرد.در همین حیال که من در فکر انجام کار این قوچ بودم متوجه شدم که یک بز کوهی از طرف مغرب در حالی که زمین را با شاخ خود میکند پیش امد.میان پیشانی این بز یک شاخ برگ و عجیب کاملا پیدا بود.کم کم بز کوهی به قوچ دو شاخ((ذوالقرنین))نزدیک شد و سپس خشمناک بر او تاخت و در این حمله دو شاخ او را شکست و قوچ دو شاخ در برابر او از مقاومت عاجز ماند.کسی هم نبود که قوچ را از چنگالش رهایی دهد(سفر دانیال8-1)

همین کتاب رویای دانیال رو اینجوری تفسیر میکنه:قوچ ذوالقرنین نماینده اتحاد دو کشور ماد و پارس است.یکنفر پادشاه قوی بر این دو کشور حکمرانی میکند بطوری که هیچ دولتی قادر به مقاومت در برابر او نخواهد بود اما بز کوهی یک شاخ که بعد از قوچ پیدا شده مقصود از ان مملکت یونان است و شاخ برجسته میان پیشانی او دلالت بر اولین پادشاه ان سرزمین است(19-22)

چیزی که لازم به ذکر هستش اینه که کلمه ((قرن)) در زبان عربی و عبری هر دو یکی است و وصف این قوچ که به عربی ذوالقرنین میشه در زبان عبری((لوقرانیم))اومده که همون ذوالقرنین هستش
پس از پیشگویی دانیال بعد از چند سال کوروش که یونانیان((سایرس))و یهودیان((خورش)) می نامند ظهور کرد.وضع فتوحات کوروش بزرگ هم که واسه همه مشخصه نیاز به توضیح نداره که با پیشگویی دانیال مطابقت داره.همچنین اتحاد پارس و ماد و تشکیل امپراتوری واحد.

در کتاب ((عزرا)) راجب کوروش و اینکه فرستاده خداست بی نهایت مطلب وجود داره و یهودیان کلا کوروش(خورش) را مسیح خود میدونند.یک مورد مهم اون هم اینکه یه جا کوروش به عقاب شرق تشبیه شده و اینطور نوشته:{هان!نگاه کنید.من عقاب شرق را فرا خواندم.من این مرد را که از سرزمین دور می اید و خشنودی مرا فراهم میکند فرا خوانده ام(11:46)}

مجسمه کوروش بزرگ

بیایم تورات و کتابهای مقدس و مورخین رو یکم بذاریم کنار.دلیل دیگه ای که ما رو مطمئن میکنه مجسمه کوروش بزرگ است
این مجسمه سنگی نزدیکی های پایتخت ایران باستان((استخر)) نزدیک سواحل رودخونه((مرغاب)) بنا شده بوده.اولین کسی که مجسمه رو پیدا کرد ((جیمس موریر))بود. نوشته ها و اسناد مجسمه کاملا ثابت میکنه که متعلق به کوروش بزرگ هستش و در همون زمان هم همه مطمئن شدند.تندیس مذکور به قامت یک انسان معمولی است که کوروش رو نشون میده.دو طرفش بال داره که مثل بالهای عقاب هستش و روی سرش دو شاخ بصورت شاخ قوچ وجود داره.لباس انسان از همون لباسهای پادشاهان ایران و بابل است که در بقیه مجسمه های انها دیدیم.ایا دو بال مجسمه گویای همان سفر((یشعیاه))در کتاب عهد عتیق نیست که میگه:عقاب شرق را فرا خواندم"فرا خواندم این مرد را که از راه دور می اید...(باب46 ایه 11)

برمیگردیم به قران و بررسی اتقاقات تاریخ

مسلما منظوراز ((مغرب الشمس)) جهتی است که در اون غروب خورشیده که طبیعتا همچین جایی وجود نداره پس از این نظر کل جملاتی که در ((مغرب الشمس))و((مطلع الشمس)) داره باید به مغرب و مشرق ترجمه بشه
مثلا تو کتاب ذکریا خدا میگه:بندگانم را از سرزمینی که خورشید از انجا بر می اید و سرزمینی که خورشید در ان فرو میرود نجات میدهم(باب 8 ایه 7)منظورش اینه که مردم بیت المقدس رو از چنگ مصر و بابل نجات داده.با نگاه به نقشه میبینیم که مصر برای فلسطین حکم مغرب و بابل حکم مشرق رو داره

اولین کاربزرگ در مغرب صورت گرفته.اینجا مسلمه که اولین هجوم کوروش بزرگ متوجه لیدی بود که در جنوب اسیای صغیر واقع شده.پس اگه از ایران شمالی به طرف اسیای صغیربریم از هر سمتی به مغرب میریم.هرودوت که پدر تاریخ جهانه این جنگهارو مفصلا شرح میده و نحوه شکست خوردن کرزوس رو میگه و به این شکل پایتخت لیدی میفته دست کوروش و کلا ازدریای سیاه تا دریای شام بتصرفش در میاد.کوروش بزرگ همچنان پیش رفت تا به اخرین نقطه مغرب یعنی به ساحل دریا رسید و اینجاست که کوروش دیگه نمیتونه جلوتر بره.همچنانکه 12 قرن بعد پای((موسی بن النصیر))تو سواحل شمالی افریقا از رفتن باز میمونه.پس کوروش چون نمیتونسته از روی امواج دریا رد شه ایستاده پس تو ساحل دریاست که میشه دید خورشید ارم اروم تو دل دریا غروب میکنه و این نقطه بلا شک همون منظور مغرب الشمس رو میرسونه

حالا بیایم نقشه سواحل غربی اسیای صغیر رو بذاریم جلومون.تو نقشه میبینیم که ساحل به خلیجهای کوچک منتهی میشه مخصوصا نواحی ازمیر که دریا تقریبا مثل یه چشمه بزرگه.سارد نزدیک ساحل غربی بوده و زیاد از ازمیر فاصله نداشته اینجا میتونیم بگیم گوروش بزرگ پس از تصرف سارد به نقطه ای از سواحل دریای نزدیک ازمیر میرسه و اونجا متوجه میشه که دریا که صورت چشمه بخود گرفته و اب هم از گل و لای ساحل تیره به نظر میرسه و با توجه به کرویت زمین و انحنای سطح اب میشه غروب خورشی رو دید.و الا خورشید که جای معینی غروب نمیکنه.قران هم درین باره میگه(وجدها تغرب فی عین حمئه))یعنی:چنین دید که خورشید در محلی که اب ان تیره رنگ بود فرو میرفت

حالا میریم مشرق.قدم دوم ذوالقرنین مشرق الشمس یعنی محلی که خورشید غروب میکنه بوده.هرودوت و کتزیاس هر دو از اقدام کوروش پس از فتح لیدی و قبل از فتح بابل برای خواباندن شورشهای مشرق کرد"نام بردند.این دو مورخ میگویند:طغیان بعضی قبایل وحشی در بیابان شرق کوروش رو وادار به حمله به مشرق کرد.این حرفشون با قران مطابقت داره که میگه(حتی اذا بلغ مطلع الشمس وجدها تطلع علی قوم لم نجعل لهم من دونها سترا))یعنی: وقتی به انتهای شرق رسید دید خورشید بر قومی میتابد که حتی وسایلی برای حفظ خود از تابش ان ندارند

یعنی این طایفه از قبایل کوچ نشین بودند که تو شهرها خونه نداشتند.قدم سوم حمله به منطقه کوهستانی شمال و جلوگیری از خرابکاری قومی بنام یاجوج و ماجوج و بنای سدی است که حدود دریای خزر شروع میشه و به کوههای قفقاز میرسه.بین دو کوه دره ای هست که سد اونجا بنا میشه

قران میگه : ((حتی اذا بلغ بین السدین وجد من دونهما قوما لا یکادون یفقهون قولا))یعنی: قومی کوهستانی و وحشی بودند که از مدنیت و فهم و سخنگویی نصیبی نداشتند

حالا بیاین یکم با نقشه بریم جلو و جغرافی درس بدیم

در مشرق قفقاز دریای خزر راه عبور به شمال رو سد میکنه.در مغرب دریای سیاه مانع از عبور به سمت شماله.وسط این دو دریا هم سلسله جبال بسیار بلند و مرتفعی هست که در حکم یه دیوار طبیعی بین جنوب و شمال محسوب میشه.قبائل شمال برای هجوم بنواحی جنوب هیچ راهی نداشتند جز تنگه ای که میان رشته کوهها وجود داره.نه تنها مردم قفقاز با ساختن این سد از هجوم قبائل راحت میشدند بلکه نواحی اسیای غربی و شمال مصر هم از اسیب اونها در امان بودند

به نقشه که نگاه کنیم اسیای غربی پایین دریای خزر هستش و دریای سیاه بالای اون قرار داره و کوههای قفقاز هم بین دو دریا دیواری سد مانند ایجاد کرده که خیلی طولانیه که هیچ خللی بهش وارد نمیشه و کوروش بزرگ با بنای سدی اهنین اونجا رو استحکام داد و در حقیقت دروازه اسیای غربی و نواحی شمالی رو قفل کرد

اما طوائفی که کوروش یافت و گفته میشه دور از تمدن بودند احتمال داره همون قومی باشند که مورخین یونانی بنام((کوسّی)) خوانده و داریوش در کتیبه خود به ((کوسیا)) از اونها نام میبره

اوصاف اخلاقی ذوالقرنین که در قران یاد شده

اول از همه عدل و داد و رعیت نوازی است
قران میفرماید : سرنوشت این قوم در دست توست تو میتوانی انان را مجازات کنی یا اینکه ببخشی و به نیکی گرایی(مقصود از این طایفه همان قومی است که بی دلیل به کوروش حمله بردند و نتیجه نگرفتند و کوروش فاتح شد.
ذوالقرنین چه کرد؟ به مردم گفت بلکه عملا ثابت کرد : (( من از انان که میل ستمگری و ستمکاری دارند نیستم کسی که ظلم کرد سزای او ظلم خواهد بود و عذابی شدید خواهد دید اما کسی که ایمان اورد و عمل نیکو کرد سزای او نیکی است و در کار او گشایشی حاصل)) و به این صورت مغلوبین ظالم را میبخشد و میگوید : اگر پس از این کسی بدی کرد بد خواهد دید

مورخین یونان عموما عقیده دارن که کارهای کوروش پس از فتح لیدی نه تنها توام با داد و دادگستری بود بلکه بسی بالاتر از ان مینمود.هرودوت میگوید : کوروش فرمان داد که لشگریان جز با سپاهیان دشمن با هیچ کس با اسلحه روبرو نشوند.فراموش نکنیم که پیروزی کوروش بزرگ یک شکست عظیم برای خدایان یونان بود که به کرامات انان اطمینان داشتند.

اسکندر که از چشمه پرورش ارسطو اب خورده بود شکی نیست که فاتحی بزرگ محسوب میشد اما گوشه ای از زاویه اخلاق و انسانیت رو گشود؟ کوروش ارسطو و معلم اولی نداشت بجای مکاتب بشری مکتب طبیعت اون رو پرورش داد
عمر فتوحات اسکندر با عمر خودش به پایان رسید اما پایه هایی که فتوحات کوروش در دیگر کشورها گذاشت دو قرن کامل برای فرزندانش حکومتو نگه داشت
هنوز نفس اخر اسکندر از دهنش خارج نشده بود که کشورش به چند پاره تقسیم میشه اما روزی که کوروش چشم از جهان بر بست هنوز کشورش مستعد توسعه و تقویت بود.فتوحات او به مصر نرسیده بود که پسرش دره نیل رو گشود و یک امپراتوری بزرگ جهانی پدید اومد که دنیای قدیم نظیرش اون رو نشون نمیده
1-کسیکه درباره او از حضرت رسول میپرسند قبلا به ذوالقرنین معروف بوده یعنی این لقبو قران بهش نداده"کسانی که پرسیدند خودشون این لقبو بهش دادند اینجاست که قران میگه 2-خداوند کشوری رو بهش میده و وسائل حکمرانی و سلطنت رو واسش فراهم میکنه 3-کارهای عمده اش سه تاست: اول اینکه در غرب تا انجا که به حد مغرب رسیده است و انجا که خورشید غروب میکند به چشم دیده است.دوم اینکه در جنگ مشرق تا انجا رسیده است که دیگر جز صحرایی خشک و بدون ابادی ندیده است.سوم که شاهکار اوست رسیدن به تنگه و دره ای صعب العبور بوده که از ورای ان عده ای مرتب به ساکنین اون منطقه هجوم می اوردند و غارت میکردند 4-سلطان(ذوالقرنین)در برابر هجوم این قوم سدی بنا میکند 5-این سد نه تنها از سنگ و اجر بوده بلکه اهن و پولاد زیادی توش بکار رفته که کاملا از هجوم قبایل جلوگیری میکرده 6-پادشاه عادل و رعیت نواز بوده و از خونریزی جلوگیری کرده و قوم مغلوب رو ازار و قتل عام نمیکرده(فتح بابل) 7-به مال و اندوخته دنیا نیاز نداره و حریص نیست که حتی مغلوبین خواستند برای بنای سد پول فراهم کنند از گرفتن پول ابا کرد و گفت:خداوند مرا از مال و اندوخته شما بی نیاز ساخته است فقط به نیروی بازوی خویش مرا همراهی کنید تا سدی اهنین در برابر دشمن بنا کنیم