‌XXXXXXXXورود تازی ممنوعXXXXXXXX

راه در جهان یکی است و آن راه راستی است(داریوش بزرگ)

‌XXXXXXXXورود تازی ممنوعXXXXXXXX

راه در جهان یکی است و آن راه راستی است(داریوش بزرگ)

سو استفاده ترکیه از نام امپراتوری هخامنشیان

خبرگزاری میراث فرهنگی نوشت:
ترکیه در روزهای اخیر با انتشار اخباری مبنی براینکه این کشور جزوی از امپراطوری هخامنشیان بوده است، گردشگر جلب می کند. این در حالی است که ایران با اینکه پایتخت هخامنشیان بوده، از جلب گردشگر از کشور همسایه خود ترکیه به شدت عقب افتاده است.
چندی پیش خبری منتشرشد مبنی بر اینکه یک شهر باستانی از دوران هخامنشی و تمدن بابل در جنوب شرقی ترکیه کشف شد. گفته می شد این شهر و آثار به جای مانده از آن در خرابه‌های چند هزار ساله دارا در کنار شهر ماردین واقع در منطقه جنوب شرقی ترکیه پیدا شده است.
با این وجود در ادامه خبر منتشر شده هیچ اطلاعاتی مبنی بر اینکه چه کسان روی این منطقه کاوش کرده اند و این حکم قطعی پیدا شدن یک شهر هخامنشی چگونه صادر شده است، ارائه نشده بود، به همین دلیل نیز بسیاری از کارشناسان و باستان شناسان با واکنش به این خبر آن را اقدامی تبلیغاتی برای جلب گردشگران ایرانی به این استان شرقی ترکیه دانستند.
یکی از کسانی که در همان روز ها به این خبر واکنش نشان داد رضا مرادی غیاث آبادی، کارشناس میراث فرهنگی بود، او در اعتراض به انتشار این خبر آن را اقدامی از سوی فروشندگان آثار عتیقه اعلام کرد، غیاث آبادی همچنین از مکاتبه خود با دو تن از اساتید دپارتمان باستان‌شناسی دانشگاه آرتوکولوی ماردین خبر داد و گفت سراغ این کاوش را از انها گرفتم آنها نیز در جواب گفته اند در «دارا» هیچ عملیات حفاری جدیدی در دست انجام نیست و در نتیجه به نتایج جدیدی نیز منجر نشده است. آنان همچنین بر داده‌های قبلی تأکید کردند که بر اساس آخرین مطالعات، دارا یک شهرک نظامی رومی است که برای مقابله با هجوم نظامی ساسانیان ساخته شده است.
اما آنگونه که نقشه های باستانی نشان می دهد، دامنه امپراطوری ایران در زمان هخامنشیان فراتر از آناتولی و تا مرزهای روم بوده است، نقشه هایی که نشان می دهد ترکیه امروزی بخشی از سرزمین های تحت امر شاهان هخامنشی بوده است،
دکتر شاهرخ رزمجو ، باستان‌شناس متخصص دوره تاریخی هخامنشی و پژوهشگر موزه ملی بریتانیا، درباره این مسئله ، می گوید: مناطق اسیای صغیر و اناتولی که امروزه به نام کشور ترکیه ی کنونی شناخته می شود، بخش مهمی از امپراطوری هخامنشی بودند و هخامنشیان استان های مهمی را در این منطقه داشتند، به عنوان مثال سارد مرکز مهمی در این بخش بود و شهرهای مهم دیگری نیز در این منطقه وجود داشت، شهرهایی مانندداسکیلیون ، که مرکز حکومتی مهمی در دوره هخامنشیان بود، داسکیلیون در نزدیکی استانبول امروزی واقع شده است، همینطور شهر کاپادوکیه و اپیسوس و گوردین و بسیاری مراکز دیگر در این دوره از مراکز مهم هخامنشی در این منطقه به شمار می رفت.
هرچند که بر اساس گفته های رزمجو ترکیه زمانی جزو مهمترین بخش های امپراطوری هخامنشی بوده است اما به نظر می رسد که ترک ها با تاکید بر این قضیه با خبرهایی که حتی می تواند جعلی باشد، تنها یک قصد دارند و آن جلب گردشگر و درآمدزایی است. این در حالی است که ایران، سرزمینی که پایتخت هخامنشیان بوده است، کم کم دارد از انتخاب گردشگران فرهنگی در سراسر دنیا حذف می شود.
__________________
در نبرد با تاریکی شمشیر نمیکشم بلکه چراغی می افروزم . (
زرتشت )

داستانی از مهر کوروش

لشکر ایران آماده جنگ می شد و سواران پا بر رکاب اسب با شور و اشتیاق آماده فرمان حرکت بودند تا افتخاری دیگر برای ایران رقم زنند. باز دستی به ستم دراز شده بود و مردمی از کوروش یاری خواسته بودند. آنگاه که شاه ایران موضوع حمله به امپراتوری ایران و کشته و زخمی شدن تعداد زیادی از زنان و کودکان مظلوم را شنید، نتوانست ساکت بنشیند و تنها با تکیه بر مسند قدرت دستور اعزام نیرو صادر کند او خود لباس رزم پوشید تا به مردم بی پناه کمک کند و باز دید گروه بسیاری از جوانان و پیران سرزمین ایران پشت سرش به صف ایستاده اند تا یاریش کنند.
کورش پادشاه عادل ایران از نزدیکان خداحافظی کرد سوار بر اسب شد تا باز به راهبری سپاه ایران بپردازد. هنوز دستور حرکت صادر نشده بود که فریاد شادی و خنده از گوشه ای از سپاه بلند شد کوروش کنجکاو شد تا علت را بداند یکی از نزدیکان خبر آورد همسر سربازی چهار فرزند بدنیا آورده و گویا خبر تولد نوزادان تازه به پدرشان رسیده است.

داستان کوروش وباربد

کمبوجیه و بردیا دوقلوهای کورش بزرگ بر اثر شیطنتهای بچگانه در بازی با دوستانشان زخم برداشته بودند و ناله می کردند. خیلی زود باربد ، پزشک کهنه کار و کهنسال پاسارگاد بالای سر بچه ها حاضر شد و زخم هر دو را بست. حال و روز بردیا بهتر بود اما کمبوجیه احتیاج به جراح داشت. باربد این پا و آن پا می کرد و اقدامی انجام نمی داد عرق بر پیشانی داشت و با رنگ پریده کناری ایستاده بود. هیچ کس حرفی نمی زد همه تعجب کرده بودند. کاساندان همسر کورش که پزشک را در کار خود مردد دید شتابان نزد کورش رفت و از باربد شکایت کرد. کوروش بزرگ که کاهلی را در کار باربد باور نداشت خیلی زود خود را بالای سر بچه ها رساند.
بردیا آرام گرفته به خواب رفته بود اما کمبوجیه ناله می کرد و از درد به خود می پیچید همه نگران او بودند. قلب کورش بزرگ فشرده شد به سمت باربد رفت دست بر شانه اش گذاشت و گفت:
- دوست من نمی خواهی پسرم را مداوا کنی! نکند نمی شود.....
باربد نگذاشت سخن کورش پایان یابد چاره ای نداشت باید حرف می زد به گریه افتاد زانو زدو گفت:
- پادشاها نمی توانم اگر دست به کارد تیز ببرم جان شاهزاده به خطر می افتد نگاه کنید دستان من می لرزد. خواهش می کنم هر چه زودتر پزشک دیگری خبر کنید.
کورش خیلی زود دستور آمدن پزشک دیگری را دادو از باربد خواست روز بعد به دیدارش برود کار درمان کمبوجیه پایان یافت و حالش رو به بهبودی رفت.

فردای آن روز باربد پزشک با دلشوره و ناراحتی به دربار رفت خجالت می کشید با کورش روبرو شود. او سالها پزشک مخصوص شاه بود و مورد مهر او قرار داشت اما حالا که نیازمند دانشش بودند نتوانسته بود برای شاهزاده کاری انجام دهد. از دربان اجازه ملاقات گرفت و چند لحظه بعد نزد کورش رفت. شاه ایران بادی دن او از جا بلند شد و چون همیشه با لب خندان به پیشبازش رفت. دستش را گرفت روی تخت کنار خود نشاند و گفت:
- خدا را سپاس حال بچه ها رو به بهبودی است دیروز نگرانی من آنها بودند و امروز تو دوست من. گفتی دستانت می لرزد چرا؟
- شاها نشانه های پیری است. چند هفته ای می شود که نمی توانم مثل گذشته کار کنم زود خسته می شوم و دستانم بی حس می شود. دو سه روز است که دستانم می لرزد می ترسم کارد در دست بگیرم و بیماران را جراحی کنم.
- چرا تا کنون حرفی نزدی؟
- می ترسیدم کارم را از دست بدهم. کورش بزرگ شما به مهربانی و انسان دوستی معروفید به خدا سوگندتان می دهم نگذارید بیکار شوم.
- خداوند همه را یاری می کند دوست من نگران نباش ولی مشکل اینجاست که اگر دستت بلرزد جان بیماران به خطر می افتد.
- اگر کارم را از من بگیرید جان نوه هایم به خطر می افتد.
- چگونه
- شاها خداوند به من دو پسر داد که هر دو در جنگ با دشمنان ایران کشته شدند. از آن دو پنج نوه دارم که جز خانه من سرپناهی ندارند. خرج خوراکشان با من است اگر کار نکنم از گرسنگی خواهند مرد. هیچ کدام از دهسال بیشتر ندارند. شاها اگر مردم بفهمند دست من هنگام جراحی می لرزد....
باربد نتوانست حرف بزند و به گریه افتاد. کورش دلگیر و ناراحت سرش را پائین انداخت انگار خجالت می کشید نمی دانست در برابر پیر سپید مویی که سالها عمرش را پای مداوا کردن هموطنانش گذاشته و تنها فرزندانش را برای ایران فدا کرده چه بگوید. پزشک پیر شده بود و ناتوان ولی باید کار می کرد و شکم نوه های کوچکش را سیر می کرد. کورش از جا بلند شد و قدم زد.
مسئله پیچیده ای بود ولی باید به گونه ای آن را حل می کرد. چند روزی طول کشید تا تصمیم آخر را گرفت جلسه ای تشکیل داد و با بزرگان ایران سخن گفت و آنچه را می خواست انجام دهد بیان کرد همه از تصمیم شاه خرسند شدند.
کورش باربد را احضار کرد و به او خبر داد برای حفظ جان مردم دیگر نباید به کار پزشکی ادامه دهد. ناراحتی باربد چند لحظه بیشتر طول نکشید تصمیم کورش نور امید در دل او پاشید. شاه گفت:
- تصمیم گرفتیم نه تنها در پزشکی بلکه در همه شغلها وقتی افراد به سنی رسیدند که حس کردند کارایی ندارند آن را رها کنند و به ما خبر دهند. به ازای سالهایی که به ایران و مردم خدمت کرده اند پول دریافت می کنند و این کمک ما تا پایان عمر آنها و تا زمانی که زن و فرزندشان قادر نیستند برای خود درآمدی داشته باشند ادامه پیدا می کند.
خوشحالی باربد زمانی بیشتر شد که کورش گفت:
- علاوه بر حقوقی که برای خدمت چندین ساله ات می گیری جوانانی را در اختیارت می گذاریم که به پزشکی علاقه دارند دانشت را به آنها بیاموز.
و اینگونه کورش بزرگ قانون بازنشستگی را برای نخستین بار در ایران زمین به اجرا در آورد.

سخنان بزرگان درباره ی کورش

● افلاطون (۴۷۷ تا ۳۴۷ پیش از میلاد):
پارسیان در زمان شاهنشاهی کورش اندازه میان بردگی و آزادگی را نگاه می داشتند. از اینرو نخست خود آزاد شدند و سپس سرور بسیاری از ملتهای جهان شدند. در زمان او (کورش بزرگ) فرمانروایان به زیر دستان خود آزادی میدادند و آنان را به رعایت قوانین انسان دوستانه و برابری ها راهنمایی می کردند. مردمان رابطه خوبی با پادشاهان خود داشتند از این رو در موقع خطر به یاری آنان می شتافتند و در جنگ ها شرکت می کردند. از این رو شاهنشاه در راس سپاه آنان را همراهی می کرد و به آنان اندرز می داد. آزادی و مهرورزی و رعایت حقوق مختلف اجتماعی به زیبایی انجام می گرفت.



● گزنفون (۴۴۵ پیش از میلاد):
مهمترین صفت کورش دین داری او بود. او هر روز قربانیان برای ستایش خداوند می کرد. این رسوم و دینداری آنان هنوز در زمان اردشیر دوم هم وجود دارد و عمل می شود. از صفت های برجسته دیگر کورش عدل و گسترش عدالت و حق بود.
ما در این باره فکر کردیم که چرا کورش به این اندازه برای فرانروایی عادل مردمان ساخته شده بود. سه دلیل را برایش پیدا کردیم. نخست نژاد اصیل آریایی او و بعد استعداد طبیعی و سپس نبوغ پروش او از کودکی بوده است.
کورش نابغه ای بزرگ، انسانی والامنش، صلح طلب و نیک منش بود. او دوست انسانها و طالب علم و حکمت و راستی بود. کورش عقیده داشت پیروزی بر کشوری این حق را به کشور فاتح نمی دهد تا هر تجاوز و کار غیر انسانی را مرتکب شود. او برای دفاع از کشورش که هر ساله مورد تاخت و تاز بیگانگان قرار می گرفت امپراتوری قدرتمند و انسانی را پایه گذاشت که سابقه نداشت. او در نبردها آتش جنگ را متوجه کشاورزان و افراد عام کشور نمی کرد. او ملتهای مغلوب را شیفته خود کرد به صورتی که اقوام شکست خورده که کورش آنان را از دست پادشاهان خودکامه نجات داده بود وی را خداوندگار می نامیدند. او برترین مرد تاریخ، بزرگترین، بخشنده ترین، پاک دل ترین انسان تا این زمان بود.



● هرودوت ( ۴۸۴ تا ۴۲۵ پیش از میلاد):
هیچ پارسی یافت نمی شد که بتواند خود را با کورش مقایسه کند. از اینرو من کتابم را درباره ایران و یونان نوشتم تا کردارهای شگفت انگیز و بزرگ این دو ملت عظیم هیچگاه به فراموشی سپرده نشود. کورش سرداری بزرگ بود. در زمان او ایرانیان از آزادی برخوردار بودند و بر بسیاری از ملتهای دیگر فرمانروایی می نمودند بعلاوه او به همه مللی که زیر فرمانروایی او بودند آزادی می بخشید و همه او را ستایش می نمودند. سربازان او پیوسته برای وی آماده جانفشانی بودند و به خاطر او از هر خطری استقبال می کردند.



● ویل دورانت :
کورش از افرادی بوده که برای فرمانروایی آفریده شده بود. به گفته امرسون همه از وجود او شاد بودند. روش او در کشور گشایی حیرت انگیز بود. او با شکست خوردگان با جوانمردی و بزرگواری برخورد می نمود. بهمین دلیل یونانیان که دشمن ایران بودند نتوانستد از آن بگذرند و درباره او داستانهای بیشماری نوشته اند و او را بزرگترین جهان قهرمان پیش از اسکندر می نامند. او کرزوس را پس از شکست از سوختن در میان هیزم های آتش نجات داد و بزرگش داشت و او را مشاور خود ساخت و یهودیان در بند را آزاد نمود. کورش سرداری بود که بیش از هر پادشاه دیگری در آن زمان محبوبیت داشت و پایه های شاهنشاهی اش را بر سخاوت و جوانمردی بنیان گذاشت.



● ویکتورهوگو:
هم چنان که کوروش در بابل عمل کرده بود ناپلئون نیز آرزو داشت از سراسر جهان یک تاج و تخت بسازد و از همه مردم گیتی یک ملت پدید آورد.



هارولد لمب (دانشمند امریکایی) :
در شاهنشاهی ایران باستان که کورش سمبول آنان است آریایی ها در تاجگذاری به پندار نیک گفتار نیک کردار نیک سوگند یاد می کردند که طرفدار ملت و کشورشان باشند و نه خودشان. که این امر در صدها نبرد آنان به وضوح دیده می شود که خود شاهنشاه در راس ارتش به سوی دشمن برای حفظ کیان کشورشان می تاخته است.



● پاپ کلمنت پنجم(در وصف کورش بزرگ):
برای ما همین قدر که تو جانشین عادل هستی کافی است که ترا با نظر احترام بنگریم.



● پرفسور ایلیف انگلیسی:
در جهان امروز بارزترین شخصیت جهان باستان کورش شناخته شده است. زیرا نبوغ و عظمت او در بنیانگذاری امپراتوری چندین دهه ای ایران مایه شگفتی است. آزادی به یهودیان و ملتهای منطقه و کشورهای مسخر شده که در گذشته نه تنها وجود نداشت بلکه کاری عجیب به نظر می رسیده است از شگفتی های اوست.



● دکتر هانری بر( دانشمند فرانسوی) :
این پادشاه بزرگ یعنی کورش هخامنشی برعکس سلاطین بی رحم و ظالم بابل و آسور بسیار عادل و رحیم و مهربان بود زیرا اخلاق روح ایرانی اساسش تعلیمات زردشت بوده. به همین سبب بود که شاهنشاهان هخامنشی خود را مظهر صفات (خشترا) می شمردند و همه قوا و اقتدار خود را از خدواند دانسته و آنرا برای خیر بشر و آسایش و سعادت جامعه انسان صرف می کردند.
ژنرال سرپرسی سایکس(ژنرال، نویسنده، و جغرافیدان انگلیسی) (پس از دیدار از آرامگاه کورش بزرگ):
من خود سه بار این آرامگاه را دیدار کرده ام، و توانسته ام اندک تعمیری نیز در آنجا بکنم، و در هر سه بار این نکته را یاد آورده شده ام که زیارت آرامگاه اصلی کورش، پادشاه بزرگ و شاهنشاه جهان، امتیاز کوچکی نیست و من بسی خوشبخت بوده ام که به چنین افتخاری دست یافته ام. براستی من در گمانم که آیا برای ما مردم آریایی (هند و اروپایی) هیچ بنای دیگری هست که از آرامگاه بنیادگذار دولت پارس و ایران ارجمندتر و مهمتر باشد.



● کنت دوگوبینو فرانسوی :
شاهنشاهی کورش هیچگاه در عالم نظیر نداشت. او به راستی یک مسیح بود زیرا به جرات میتوان گفت که تقدیر او را چنین برای مردمان آفرید تا برتر از همه جهان آن روز خود باشد. نیکلای دمشقی کورش شاهنشاه پارسیان در فلسفه بیش از هر کس دیگر آگاهی داشت. این دانش را نزد مغان زرتشتی آموخته بود.



● پرفسور کریستن سن( ایران شناس شهیر) :
شاهنشاه کورش بزرگ نمونه یک پادشاه “جوانمرد” بوده است. این صفت برجسته اخلاقی او در روابط سیاسی اش دیده می شده. در قواینن او احترام به حقوق ملتهای دیگر و فرستادگان کشورهای دیگر وجود داشته است و سر لوحه دولتش بوده. که این قوانین امروز روابط بین الملل نام گرفته است.



● آلبر شاندور فرانسوی :
کورش یکسال پس از فتح بابل برای درگذشت پادشاه بابل عزای ملی اعلام نمود. برای کسی که دشمن خودش بود. او مطابق رسم آزادمنشی اش و برای اینکه ثابت کند که هدف فتح و جنگ و کشتار ندارد و تنها به عنوان پادشاهی که ملتش او را برای صلح پذیرفته اند قدم به بابل گذاشته است و در آنجا تاجگذاری نمود. او آمده بود تا به آنان آزادی اجتماعی و دینی و سیاسی بدهد. در همین حین کتیبه های شاهان همزمان او حاکی از برده داری و تکه تکه کردن انسان های بی گناه و بریدن دست و پای آنان خبر می دهد.



● پرفسور گیریشمن :
کمتر پادشاهی است که پس از خود چنین نام نیکی باقی گذاشته باشد. کورش سرداری بزرگ و نیکوخواه بود. او آنقدر خردمند بود که هر زمانی کشور تازه ای را تسخیر می کرد به آنها آزادی مذهب میداد و فرمانروای جدید را از بین بومیان آن سرزمین انتخاب می نمود. او شهر ها را ویران نمی نمود و قتل عام و کشتار نمی کرد. ایرانیان کورش را پدر و یونانیان که سرزمینشان بوسیله کورش تسخیر شده بود وی را سرور و قانونگذار می نامیدند و یهودیان او را مسیح خداوند می خوانند.



● کنت دوگوبینو (مورخ فرانسوی):
تا کنون هیچ انسانی موفق نشده است اثری را که کورش در تاریخ جهان باقی گذاشت، در افکار میلیون ها مردم جهان بوجود آورد. من باور دارم که اسکندر و سزار و کورش که سه مرد اول جهان شده اند کورش در صدر آنها قرار دارد. تا کنون کسی در جهان بوجود نیامده است که بتواند با او برابری کند و او همانطور که در کتابهای ما آمده است مسیح خداوند است. قوانینی که او صادر کرد در تاریخ آن زمان که انسانها به راحتی قربانی خدایان می شدند بی سابقه بود.



● کلمان هوار :
کورش بزرگ در سال ۵۵۰ قبل از میلاد بر اریکه پادشاهی ایران نشست. وی با فتوحاتی ناگهانی و شگفت انگیز امپراتوری و شاهنشاهی پهناوری را از خود بر جای گذاشت که تا آن روزگار کسی به دنیا ندیده بود. کورش سرداری بزرگ و سرآمد دنیای آن روزگار بود. او اقوام مختلف را مطیع خود کرد. او اولین دولت مقتدر و منظم را در جهان پایه ریزی کرد. برای احترام به مردمان کشورهای دیگر معابدشان را بازسازی کرد. وی پیرو دین یکتا پرستی مزدیسنا بود. ولی به هیچ عنوان دین خود را بر ملل مغلوب تحمیل ننمود.



● اخیلوس (آشیل) شاعر نامدار یونانی (در تراژدی پارسه):
کورش یک تن فانی سعادتمند بود. او به ملل گوناگون خود آرامش بخشید. خدایان او را دوست داشتند. او دارای عقلی سرشار از بزرگی بود.



● بوسویه(سیاستمدار وشاعر فرانسوی)( ۱۷۶۸ ۱۸۴۸ میلادی):
ایرانیان از دوران حکومت کوروش به بعد عظمت و بزرگواری معنوی خاصی را اساس حکومت خود قرار دادند براستی چیزی عالی تر از آن وحشت فطری نیست که ایشان از دروغ گفتن داشتند و همیشه آن را گناهی شرم آور می دانستند



● مولانا ابوالکلام احمد آزاد فیلسوف هندی :
کورش همان ذوالقرنین قرآن است. وی پیامبر ایران بود زیرا انسانیت و منش و کردار نیک را به مردمان ایران و جهان هدیه داد. سنگ نگاره او با بالهای کشیده شده به سوی خداوند در پاسارگاد وجود دارد.



● دیودوروس سیسولوس (۱۰۰ پس از میلاد):
کورش پسر کمبوجیه و ماندان در دلاوری و کارآیی خردمندانه حزم و سایر خصایص نیکو سرآمد روزگار خود بود. در رفتار با دشمنان دارای شجاعتی کم نظیر و در کردار نسبت به زیر دستان به مهر و عطوفت رفتار میکرد. پارسیان او را پدر می خواندند.
.


● فرانسوا شاتوبراین نویسنده بزرگ فرانسوی :

کوروش بزرگ که تاج پادشاهی ماد و پارس را بر سر نهاده بود بزرگترین امپراتوری دوران کهن را بوجود آورد ولی اداره این امپراتوری را بر اساس حکومت مطلقه قرار نداد،زیرا نیمی از قدرت به شورایی تعلق داشت که قسمتی از مقام سلطنت را تشکیل می داد.از لحاظ عدل و قوانین که او برای حکومت وضع کرد و بعدا قوانین قضایی حکومتی ایران شد ، قوانین بی آلایش بود.

__________________
در روزگاری که لبخند آدمها به خاطر شکست توست برخیز تا بگریند ( کوروش کبیر)

کوروش،ابر مرد تاریخ

کوروش کبیر و قرآن: کوروش کبیر در قرآن سوره کهف آیات ۸۲ تا ۹۸ با عنوان ((ذوالقرنین)) بیان شده است. اهل تفسیر و قصص درباره تعیین شخصیت ذوالقرنین و همچنین محل جغرافیایی سد یاجوج و ماجوج سرگردانند و بسیاری از آنان به اشتباه رفته اند.مفسرین دوره نخست این جور فکر می کردند که چون او دو قرن زندگی کرد لقب ذوالقرنین گرفته و بعضی دیگر معتقدند که چون از جانب پدر و مادر شریف بوده به این عنوان می خواندند. برخی هم گفته اند چون موهای پیشانی خود را می بافته و به شکل دو شاخ در پیش پیشانی خود قرار داده بدین جهت بدو ذوالقرنین می گویند.در میان مفسرین قدیم چون در قرن چهارم هجری با فلسفه ارسطو آشنا شدند و حکمت ارسطو را که با آئین توحید موافق تر از فلسفه افلاطون بود پذیرفتند بدین خاطر به اسکنر ملعون متوجه شدند. این امر ناشی از ارادت به ارسطو بود و بدین سان افسانه ها و تخیلات خویش را متوجه فردی فاسد به نام اسکندر مقدونی کردند.در این میان ابن سینا تا حدی به منظور سیاسی خویش رسید و چون مبنای فلسفه او بر تطبیق فلسفه و دین استوار بود به نظر او مناسب آمد که اسکندر گجسته(ملعون) مربی ارسطو شخصیت قرآنی داشته باشد و از این تاریخ این مرد فاسق و فاسد به عنوان ذوالقرنین در کلیه تفاسیر و مضامین به کار رفت و افسانه ها درست شد و اسکندرنامه ها نوشته شد.در میان دانشمندان قدیمی ابوریحان بیرونی که با حوادث تاریخی و موقعیت های جغرافیایی آشنا بود، نظر تطبیق ذوالقرنین بر اسکندر گجسته را هرگز نپذیرفت. در تفسیر کبیر هم امام فخر رازی بر مغابرت ذوالقرنین و اسکنر ملعون به استدلال کرده و گفته است:
((اسکندر شاگرد ارسطو بوده و به امر و نهی معلم خویش عمل می کرده،اما ذوالقرنین پیامبر بوده و با خداوند متعال در ارتباط وحی. بدین منظور به اقتضای نبوت نمی توانسته تحت ارشاد کافران قرار گیرد.))
آنچه مسلم است این است که هیچ یک از آیات قرآن و توضیحات ذوالقرنین و عملکرد او به شخص فاسد و شرابخواری که خدایان متعدد را پرستش می کرد و انحرافات اخلاقی و جنسی او زبانزد مورخین بود(منظور اسکندر ملعون) هرگز منطبق نبوده و این موضوع کاملا مشهود و اثبات پذیر می باشد.قبل از هرچیز و آغاز مبحث ترجمه آیات ۸۲ تا ۹۸ سوره کهف را می آوریم:
آیه ۸۲ سوره کهف تا ۹۸
الف) و از تو درباره ذوالقرنین سوال می کنند،بگو به زودی گوشه ای از سرگذشت او را برای شما بازگو خواهم کرد.))
ب) ما به او در روی زمین قدرت و حکومت دادیم و اسباب هر چیز را در اختیارش نهادیم. او از این اسباب پیروی و استفاده کرد.
پ) تا به غروبگاه خورشید رسید،(در آنجا) احساس کرد که خورشید در چشمه (یا دریا) تیره و گل آلودی فرو می رود، و در آنجا قومی را یافت.ما گفتیم:ای ذوالقرنین! آیا می خواهی مجازات کنی و یا پاداش نیکوئی را درباره آنها انتخاب نمایی؟
گفت:اما کسانی که ستم کردند، آنها را مجازات خواهیم کرد،سپس به سوی پروردگارشان باز می گردند و خدا آنها را مجازات شدیدی خواهد نمود.
و اما کسی که ایمان آورد و عمل صالح انجام دهد،پاداش نیکو خواهد داشت و ما دستور آسانی به او خواهیم داد.
د) سپس از اسبابی که در اختیار داشت، بهره گرفت تا به خاستگاه خورشید رسید در آنجا مشاهده کرد که خورشید بر جمعیتی طلوع می کند که جز آفتاب برای آنها پوششی قرار نداده بودیم(یعنی لباس و خیمه و مسکنی که از حرارت خورشید سایبان کنند نداشتند)هم چنین بود و البته ما از اصول آن کاملا باخبر بودیم.
ه) باز از جنوب به سمت شمال سفر را ادامه داد و با وسائل تعقیب می کرد. تا رسید میان دو سد (دو کوه). آنجا قومی را یافت که سخنی فهم می کردند(زبان نفهم بودند) آنان گفتند ای ذوالقرنین (قوم) یاجوج و ماجوج فساد و خونریزی و وحشی گری بسیار می کند آیا چنانکه ما خرج آنها را به عهده گیریم سدی میان ما و آنها بندی؟ که ما از شر آنان آسوده گردیم؟
ذوالقرنین گفت: تمکن و ثروتی که خدا به من عطا فرموده از هزینه شما بهتر است. اما شما با من به قوت بازو کمک کنید، تا سدی محکم برای شما بسازم که به کلی مانع دستبرد آنها شود. و گفت قطعات آهن بیاورید آنگاه دستور داد که زمین را تا به آب بکنند و از عمق زمین تا مساوی دو کوه از سنگ و آهن دیواری بسازنند و پس آتش افروخته تا آهن گداخته شود،آنگاه مس گداخته بر آن آهن و سنگ ریختند. از آن پس آن قوم نه هرگز بر شکستن آن سد و نه بر بالای آن شدن و رخنه در آن توانایی یافتند.
ذوالقرنین گفت که این از لطف و رحمت خدای منسب و آنگاه که وعده خدا فرا رسد آن سد متلاشی و پاره پاره گرداند و البته وعده خدا محقق و راست خواهد بود.
این آیات نص قرآن است که بیان شد. در میان کتب تفاسیر قرآن مانند تفسیر المیزان و تفسیر نمونه آیت الله مکارم شیرازی و جمعی از علمای اسلام بر این عقیده هستند که ((ذوالقرنین)) یاد شده همان کوروش کبیر است علت را از پنج تفسیر مورد بررسی قرار می دهیم.
الف) ((از تو درباره ذوالقرنین سوال می کنند)) چه کسانی از پیامبر اسلام درباره شخصیت ذوالقرنین سوال می کنند؟طبق تعاریف و تفاسیر موجود در مورد سوره کهف یهودیان سه موضوع را از پیامبر می پرسند تا به اصطلاح او را مورد محک قرار دهند. یکی مسئله روح و دومی داستان اصحاب کهف و سوم سرگذشت ذوالقرنین. سرگذشت شخصی که مسیح خداوند برای یهودیان و ناجی آنان بود. مناسب و انگیزه سوال یهودیان کاملا قابل درک می باشد اینان چون برای شخصیت کوروش کبیر بی نهایت احترام قائل بودند بدین سبب برایشان مهم بودند که بدانند پیامبر مسلمانان درباره او چه می گوید.
ب) ((ما به او در روی زمین قدرت و حکومت دادیم تا....))
طبق بررسی کتب عهد عتیق و تورات خداوند متعال توسط پیامبران بنی اسرائیل بارها و بارها بر منجی شرقی از سرزمین ماد و پارس اشاره کرده که به او توانایی بخشیده و دروازه ها را برای او گشوده و کلیه ابزار را در اختیارش گذاشته تا اراده خدا را در زمین به مورد اجرا قرار دهد. در تورات نام کوروش از زبان خداوند متعال جاری شد و او را شبان خویش نامیدند و تاکید نمودند که من او را به اسم خواندم.
ج) ((تا به غروبگاه خورشید رسید، در آنجا...))
براساس مدارک و شواهد مستند و مکتوب و نظر متفق مورخین کوروش کبیر بعد از اتحاد ماد و پارس در همان ابتدا لشکرکشی به لیدی داشت. سرزمین لیدیدر طرف غرب سرزمین کوروش قرار داشت و شهر ساردنزدیک دریای مدیترانه قرار داشت و این صحنه همان صحنه بود که کوروش به هنگام فرو رفتن قرص آفتاب (در نظر بیننده) در خلیجک های ساحلی مشاهده کرد.
د)...به خواستگاه خورشید رسید و مشاهده کرد...))
لشکرکشی دوم کوروش کبیر بعد از مراجهت به مملکت خویش حرکت به سمت شرق بوده است. سرزمین های پارت،زرنگ و هرات خوارزم و گندار و ثه ت گوش کاملا با آیه فوق منطبق است و گرمای شدیدی در برخی مناطق باعث عدم پوشش لباس و چادر در بین اهالی بومی منطقه بوده است.
ه) ((باز از حنوب به شمال سفر کرد و ...))
در ادامه سفرهای شرقی و شمالی کوروش کبیر تا قبل از حمله به بابل او به سرزمین های شمالی ارمنستان فعلی و قفقاز رفت و در آنجا میان کوه های قفقاز و در تنگه معروف ((داریال)) سدی ساخت که به سد ذوالقرنین معروف شد. نهری که امروزه نیز به نام ((سائرس)) به معنای کوروش به یونانی در جریان است و در آثار باستانی ارمنی از این دیوار به نام ((بهاگ گورائی)) یا تنگه کوروش یاد می کنند. این سند نشان می دهد که بانی این سد کوروش بزرگ بوده است.
درباره قوم یاجوج و ماجوج هم در تورات و کتاب حزقیل نبی و رویای یوحنا فصل بیستم از آنان گوگ یا همان جوج و ماجوج یاد کرده است. به گفته مفسرین بزرگ علامه طباطبائی در المیزان، از مجموع گفته های تورات استفاده می شود که در نقاط شمالی آسیا می زیستند و مردمی جنگجو و غارت گر بودند.آنان قبیله ای خونخوار و وحشی بودند که از شمال دریای خزر به این سمت آمده و برای قوم مذکور مزاحمت ایجاد می کردند که با ساخت سد جلوی اینان گرفته شد اما در نهایت اینان قرن ها بعد(قرن چهارم میلادی) هجومی به تمدن امپراتوری روم تحت زمامداری ((آتیلا)) انجام دادند و همه را از بین بردند.آنچه در تطورات حاکمه بر لغات و سیری در زبان ها در طول تاریخ بوده است دو کلمه چینی ((منگوگ)) و ((مگوگ)) بیان شده که می توان به منغول و مغول یا همان مغولستان اشاره کرد که در شمال شرقی آسیا می زیستند و در اعصار قدیم به طرف چین حمله ور شدند و آنان برای رهایی دیوار چین را ساختند. بعدها از بالای دریای خزر و از طریق داریال قفقاز به سرزمین های ارمنستان و شمال ایران سرازیر می شدند که با سدی،کوروش مانع این حمله شد و در نهایت به سمت شمال اروپا حمله بردند و اروپائیان به آنان (یست) می گفتند و در این حمله وحشیانه دولت روم سقوط کرد.
و خلاصه آنچه در سوره اصحاف کهف تحت عنوان ((ذوالقرنین)) با لشکرکشی به غرب و پس به شرق و شمال و ساختن سد در آنجا و اعتقاد به روز رستاخیز و جزا (در آیه ۸۷ سوره کهف اشاره به بازگشت به سوی خدا و کیفر و مجازات الهی سخن به میان می آید) و همین طور مجازات یا عدم مجازات شاهان (بالتازار و نبونید و کرزوس و ...) هیچ شک و شبهه ای باقی نمی گذارد که منظور قرآن مااند دیگر کتب آسمانی (تورات) ((کوروش کبیر)) بنیانگذار هخامنشی می باشد و تفاسیر مهم اسلامی از جمله تفسیرالمیزان و تفسیر نمونه و همین طور دانشمندان معاصر مانند مولانا ابوالکلام (وزیر فرهنگ هندوستان) بدان اشارت کرده اند. اما مسئله ایمانش به خداوند متعال و روز جزاء در کتاب عزرا و دانیال نبی (ع) و اشعیا نبی (ع) و دیگر کتب عهد عتیق (تورات) موجود است و در آنها بارها کوروش را تجلیل و تقدیس کرده است. ضمنا مجسمه سنگی او در پاسارگاد جای هیچ شک و تردید باقی نمی گذارد و وجود کلاه شاخ دار و خواب دانیال نبی (ع) درباره قوچ دو شاخی که شرق و غرب جهان را شکست داد و خصایص اخلاقی این مرد بزرگ ثابت می کند که:
((ذوالقرنین قرآن کسی نیست جز کوروش کبیر شاه هخامنشی))