من از تبار کوروشم/آزاده ای پر شورشم/پیکان تیر آرشم/خون رگ سیاوشم/من کاوه ی آهنگرم/تاب ستم نیاورم/از چرم پرچم ساختم/تا بر ستمگر تاختم/از غرب از ماد آمدم/از گلشن داد آمدم/ارژنگ پاک مادیم/من پارتم اشکانیم/من شیر مرد پارسیم/موج خلیج فارسیم/اوج توان داورم/من شاه بیت خاورم/اعجاز نظم طوسی ام/شه نامه فردوسی ام/آن روز ایران را ببین/برتر ز روم ومصروچین/به سر شود این خاری ام/زیرا که آریایی ام
..پل شکسته یا پل شاپوری یا به گویش لری طاقِ پیل اِشکِسَه یکی از شاهکارهای معماری دوره ساسانیان محسوب میشود و در ضلع جنوبی قلعه فلک افلاک در جنوب شهر خرمآباد در استان لرستان واقع شدهاست. پل شاپوری عامل ارتباط غرب استان لرستان(طرهان) با شرق و از آنجا به خوزستان و تیسفون (پایتخت ساسانیان) بودهاست. این پل حدود ۲۳۰ متر طول و بیش از ۱۹ چشمه طاق داشته که در حال حضار فقط ۵ چشمه طاق از آنها بر جای ماندهاست. چشمه طاقهای پل بصورت جناقی ساخته شده و سبک سازی پل در قسمت طولی پل در زیر روگذر پل صورت گرفتهاست و پایههای پل و موج شکنهای آن به صورت لوزی شش ضلعی از سنگ ساخته شدهاست مصالح این پل از سنگ، ملات گچ و ساروج است. مصالح پل را سنگهای قلوه رودخانهای و لاشه سنگ در چشمه طاقها و از سنگهای پاکتراش در قسمت پایهها استفاده گردیدهاست.کف پل سنگ فرش است. نوع سنگ فرش، سنگ بلوک قرمز است که در اثر فرسایش آب از صورت کادر بودن خارج شدهاست.این پل با شماره ۱۰۵۱/۲ در فهرست آثار ملی ایران به ثبت رسیدهاست.
در ایران باستان سه جریان پایه ای را می توان شناسایی کرد: نخست گرایش به کیش کهن یا همان مهرپرستی است ، دوم باور به دین زرتشتی است و سوم زروانی گری. هر کدام از این سه جریان ، ویژگی های خود را دارد. در کیش کهن ، نشانه هایی چون چلیپا بکار می رفت و گرایش به پرستش آفتاب دیده می شد ، اما در دین زرتشتی سخن از آفریدگار یکتاست. پایه زروانی گری هم بر سرنوشت باوری است. چنین کشمکش هایی در سراسر تاریخ ایران باستان دیده می شود.
از گزارش هرودوت درمی یابیم که مادها گرایش به زروانیگری داشتند ؛ اما در نزد هخامنشیان نشانه هایی از زرتشتیگری می توان یافت. هر چند کردار و پرورش کوروش به ما نشان می دهد که او پیرو مذهب ویژه ای نبود و آنچه برای او اهمیت داشت ، آشتی میان دین ها بود. اما کمبوجیه از او هم فراتر رفت و به هیچ اندیشه ی دینی گرایش نیافت. او خدایان مصری را به ریشخند می گرفت و به هیچ رو فرمانروایی دینی نبود.
ماجرای برخورد دو شاه نخست هخامنشی با مذهب بدین گونه بود تا آن که " گئومات " پدیدار شد. او روحانی بود که با ساختن پرستشگاه مخالفت می کرد و دارایی مردم را اشتراکی کرده بود. این رفتار، ما را به یاد ضحاک می اندازد و نشان از یک بستر و ریشه یگانه در تاریخ ایران دارد. داریوش ، گئومات را سرنگون می کند ؛ رفتار داریوش همانند فریدون است. این را می توان دومین بستر تاریخ ایران دانست که ریشه همسانی دارند.
همزمان با داریوش ، در یونان مردمانی می زیستند که کیش چند خدایی داشتند. آنها تندیس می ساختند و به کارهای پهلوانی ارزش می نهادند و ورزیدگی برای آنها مهم بود. یونانیان گرایش به جنگ داشتند و آمیزش شان ، فرا تباری بود. آنچه برای آنها اهمیت داشت هم کیشی بود ، نه تبار یکسان. این ویژگی جنگجویانه ، به رو در رویی میان هخامنشیان و یونانیان انجامید. ویژگی دین محور یونانیان ، سرآغاز نخستین نبردهایی بود که از دو اندیشه گوناگون سرچشمه می گرفت. در یک سو اندیشه هخامنشیان دیده می شد و در سویی دیگر اندیشه چند خدایی یونانیان.
پس از داریوش ، زمان خشایارشا فرا می رسد. او بسیار خشمگین است و تنها پرستش اهورامزدا را می خواهد. در کتیبه اش هشدار می دهد که نباید دیوان را پرستید ؛ و می گوید که سرزمین دیو پرستان را از بین برده است ؛ بی آن که نامی از آن سرزمین برده باشد. اما برپایه آنچه که در کتاب « آیین راز آمیز میترایی » آمده است ، می دانیم که مهر پرستان در نزدیکی کوههای " تورس " و ارمنستان ، کیش مهری داشتند و مخفی گاهایی برای خود پدید آورده بودند. پس درمی یابیم که خشایارشا با آنها نبرد کرده است و می خواسته کیش کهن آنها را از بین ببرد. خشایارشا حتا پرستشگاه " دلفی " را می گیرد. اما با غرق شدن کشتی های ارتش او ، ناگزیر به بازگشت می شود. بدین سان پیروان کیش کهن جان سالم بدر می برند.
ماجرای کشته شدن خشایارشا در بیست و دومین سال پادشاهی اش روی داد. نام یکی از کشندگان او " مهرداد " بود. این نامی مهری ست و برگرفته از دین میترایی. این نشان می دهد که پیروان کیش کهن توانسته اند فرمانروای مخالف را از پا درآورند. از همین رو ، اردشیر یکم خطر را درمی یابد و جنگهای " پلوپونز" را راه می اندازد تا بدین گونه آتنی ها و اسپارتی ها سرگرم جنگهای داخلی بشوند. در این جنگهاست که اتحادیه " دلس " شکل می گیرد و یونانیان به سوی مصر گرایش می یابند. مصریها پارس ها را دشمن خود می دانستند ؛ چون کشورشان بدست هخامنشیان افتاده بود ، افزون بر این که پیرو کیش کهن بودند. اردشیر یکم ، سرانجام مصر را آرام می کند. اما در زمان داریوش دوم ، مصر از دست می رود. این یک شکست برای امپراتوری ایران بود.
لغزش داریوش دوم در این بود که یکی از پسرانش ، به نام کوروش کوچک را فرمانروای آسیای صغیر می کند. کوروش تشنه قدرت بود و از سوی مادرش ، " پروشات " ، تحریک می شد تا با جانشینی برادرش اردشیر دوم مخالفت کند. جنگی میان دو برادر پیش می آید. لشکر کوروش کوچک که متشکل از یونانیان بود تا 11 فرسنگی بابل پیش می آید. اما اردشیر موفق می شود که سپاه برادر را شکست بدهد. این نخستین زنگ خطر برای هخامنشیان بود.
ارشیر برای آن که خطر را از گستره فرمانروایی اش دور کند ، نام میترا را در کنار نام اهورامزدا می گذارد تا امتیازی به پیروان کیش کهن داده باشد و آنها را آرام سازد. اردشیر سوم از او توانایی افزونتری داشت و توانست فیلیپ مقدونی ، پدر اسکندر ، را که تازه سربرآورده بود ، سر جای خود بنشاند. اما این شاه هخامنشی سرانجام بدست خواجه ای مصری کشته شد.
رویداد لشکرکشی اسکندر در شاهنامه و اسکندرنامه ها بازتاب یافته است. اسکندر می گفت که می خواهد کافران را نابود کند. این سخنی بود که ارسطو در گوش او خوانده بود. جایی که اسکندر سر برمی آورد و می بالد ، سرزمین پیروان کیش کهن است. او با پشتیبانی آنهاست که نبردهایش را آغاز می کند. پس از دومین جنگ با ایرانیان ، راهی مصر می شود. مصریان به پیشواز اسکندر می آیند و او را پسر خدا می نامند. این اندیشه را در زمان های پس از آن در نزد امپراتوران روم هم می بینیم.
اسکندر به جنگ با داریوش سوم بازمی گردد. داریوش یکی از سردارانش را به رویارویی او می فرستد. اما مازه خیانت می کند و با اسکندرهمدست می شود. این یک برنامه ریزی از پیش طراحی شده بود.چندی پس از آن ، کیش کهن به یاری پارتها توان تازه ای می گیرد. از زمان امپراتور " کومودوس " است که رومی ها میترایی می شوند. اکنون دو جهان داریم که دارای یک اندیشه اند: جهان پارتی و جهان رومی که هر دو پیرو کیش کهن اند. این موقعیت تا پدیدار شدن اردشیر بابکان ادامه می یابد. ساسانیان زروان گراهایی بودند که گمان می کردند زرتشتی اند. بدین گونه ساسانیان رو در روی رومی ها قرار می گیرند. اردشیر بابکان و شاپور دوم بر رومی ها پیروز می شوند. این پیروزی ها تا زمانی که " کرتیر " زنده بود ادامه داشت ؛ چون ساسانیان به کمک کرتیر ، دارای یک اندیشه و مانیفست و شیوه بودند. پس از مرگ کرتیر است که " نارسیس " فرمانروای ارمنستان کودتا می کند. شماری از مهری ها یاریگر او هستند. این رویداد ، ساسانیان را سست و ناتوان می سازد.
با مسیحی شدن امپراتور روم " کنستانتین " ، باز ساسانیان و رومی ها در برابر هم می ایستند. شاپور یکم او را شکست می دهد. اما جنگ را ادامه نمی دهد. اگر ادامه داده بود می توانست گستره شاهنشاهی خود را به مرزهای هخامنشیان برساند. با پیش رفتن غرب به سوی مسیحیت ، مهرپرستان از بین می روند. سرانجام در واپسین سالهای فرمانروایی ساسانیان ، خسرو پرویز جنگ با روم را آغاز می کند. اما بناگاه امپراتور " هراکلیوس " سر از تیسفون درمی آورد. خسرو پرویز ، " شهر براز " را به رویارویی او می فرستد. اما شهر براز با خیانت به خسرو پرویز ، با هراکلیوس همدست می شود و او را در لشکر کشی بسوی ایران یاری می دهد.
پُل کَشکان یا به گویش لری کَشکُو (Kashkoo) پلی است باستانی که تاریخ ساخت آن به دوره حکومت آل حسنویه بازمی گردد.زمان ساخت این پل به قرن چهارم هجری قمری برمی گردد.
پل کشکان در بخش چگنی و بر روی رودخانه ای با همین نام یعنی رود کشکان ساخته شده است. کاربرد این پل اتصال راه باستانی شهر شاپورخواست به مناطق غرب استان لرستان و سپس کرمانشاه بوده است در متون تاریخی به این پل اشاره شده و از آن با نام کژکی یاد شده است. طول پل حدود ۳۲۰ متر و عرض هر یک از دو چشمه شرقی پل ۲۰/۲۳ متر است. پل دارای ۱۲ طاق پل بوده که متاسفانه سه دهنه از این طاق پلها تخریب شده و مابقی طاق پلها همچنان پابرجا هستند. ارتفارع پل در بالاترین نقطه به ۲۶ متر و در کوتاهترین قسمت آن ۱۰ متر است در خصوص پایههای این پل باید به این نکته اشاره کرد که پایههای پل با سنگهای بزرگ و تراش خورده ساخته شده است مواد و مصالح بنای پل از سنگ، گچ و آجر تشکسل شده است. در کنار این پل بقایای سه پل دیگر از دورههای گذشته به جای مانده است که مشخصات پلهای ساسانی را دارند و احتمالاً متعلق به همان دوره هستند. پل کشکان به شماره ۳۵۵ در فهرست آثار ملی ایران ثبت شده است.
سورنا از خاندان سورن یکی از هفت خاندان معروف ایرانی (در زمان اشکانیان و ساسانیان) بود. سورن در زبان فارسی پهلوی به معنی نیرومند میباشد.سورنا (سورن پهلو) یکی از سرداران بزرگ و نامدار تاریخ در زمان اشکانیان است که سپاه ایران را در نخستین جنگ با رومیان فرماندهی کرد و رومیها را که تا آن زمان در همه جا پیروز بودند، برای اولین بار با شکستگی سخت و تاریخی روبرو ساخت
.ژول سزار ، پومیه و کراسوس سه تن از سرداران و فرمانروایان بزرگ روم بودند که سرزمینهای پهناوری را که به تصرف دولت روم در آمده بود، به طور مشترک اداره میکردند. آنها در سوم اکتبر سال ۵۶ پیش از میلاد در نشست لوکا
(Luca) تصمیم حمله به ایران را گرفتند.کراسوس فرمانروای بخش شرقی کشور روم آن زمان؛ یعنی شام بود و برای گسترش دولت روم در آسیا، قصد حمله به ایران و هند را داشت....کراسوس (رییس دورهای شورا) با سپاهی مرکب از۴۲ هزار نفر از لژیونهای ورزیده روم که خود فرماندهی آنان رابرعهده داشت به سوی ایران روانه شد و ارد (اشک۱۳) پادشاه اشکانی، سورنا سردار نامی ایران را مامور جنگ با کراسوس و دفع یورش رومیها کرد. نبرد میان دو کشور در سال ۵۳ پیش از میلاد در جلگههای میانرودان و در نزدیکی شهر حران یا کاره روی داد. در جنگ حران، سورنا با یک نقشه نظامی ماهرانه و به یاری سواران پارتی که تیراندازان چیره دستی بودند، توانست یک سوم سپاه روم را نابود و اسیر کند. کراسوس و پسرش فابیوس (پوبلیوس) دراین جنگ کشته شدند و تنها شمار اندکی از رومیها موفق به فرار گردیدند....روش نوین جنگی سورنا، شیوه جنگوگریز بود. این سردار ایرانی را پدیدآورنده جنگ پارتیزانی (جنگ به روش پارتیان) در جهان میدانند. ارتش او دربرگیرنده زرهپوشان اسب سوار، تیراندازان ورزیده، نیزه داران ماهر، شمشیرزنان تکاور و پیاده نظام همراه با شترهایی با بار مهمات بود....افسران رومی درباره شکستشان از ایران به سنای روم چنین گزارش دادند: سورنا فرمانده ارتش ایران در این جنگ از تاکتیک و سلاحهای تازه بهره گرفت. هر سرباز سوار ایرانی با خود مشک کوچکی از آب حمل میکرد و مانند ما دچار تشنگی نمیشد. به پیادگان با مشکهایی که بر شترها بار بود آب و مهمات میرساندند. سربازان ایرانی به نوبت با روش ویِِژهای از میدان بیرون رفته وبه استراحت میپرداختند. سواران ایران توانایی تیر اندازی از پشت سر را دارند. ایرانیان کمانهایی تازه اختراع کردهاند که با آنها توانستند پای پیادگان ما را که با سپرهای بزرگ در برابر انها و برای محافظت از سوارانمان دیوار دفاعی درست کرده بودیم به زمین بدوزند. ایرانیان دارای زوبینهای دوکی شکل بودند که با دستگاه نوینی تا فاصله دور و به صورت پیدرپی پرتاب میشد. شمشیرهای آنان شکننده نبود. هر واحد تنها از یک نوع سلاح استفاده میکرد و مانند ما خود را سنگین نمیکرد. سربازان ایرانی تسلیم نمیشدند و تا آخرین نفس باید میجنگیدند. این بود که ما شکست خورده، هفت لژیون را به طور کامل از دست داده و به چهار لژیون دیگر تلفات سنگین وارد آمد....جنگ حران که نخستین جنگ بین ایران و روم به شمار میرود، دارای اهمیت بسیار در تاریخ است زیرا رومیها پس از پیروزیهای پیدرپی برای اولین بار در جنگ شکست بزرگی خوردند
....سورنا پس از شاه مقام اول کشور را داشت؛ وی ارد را به تخت سلطلنت نشانید و به سبب نجابت خانوادگی در روز تاجگذاری شاهنشاه ایران کمربند شاهی را به کمر پادشاه بست. او به هنگام گرفتن شهر سلوکیه نخستین کسی بود که برفراز دیوار دژ شهر برآمد و با دست خود دشمنانی را که مقاومت میکردند بزیر افکند. سورنا در این هنگام بیش از ۳۰ سال نداشت
....سورنا و ویشکا دو بار جان فرهاد چهارم، پادشاه ایران را از ترور رومیان نجات دادند. که بار دوم به قیمت جانشان تمام شد و آنها به وسیله مزدوران رومی کشته شدند. قتل سورنا بدست ارد دوم ساخته و پرداخته تاریخ نویسان مغرضی همچون گیریشمن فرانسوی بوده و آری از حقیقت می باشد چرا که ارد دوم دو سال قبل از سورنا در انزوا و تنهایی مُرد . البته اروپاییها همانند همیشه برای چسباندن برچسب وحشیگری به ایرانیان، مرگ ارد دوم را نیز به گردن فرزندش فرهاد چهارم افکندند
....