‌XXXXXXXXورود تازی ممنوعXXXXXXXX

راه در جهان یکی است و آن راه راستی است(داریوش بزرگ)

‌XXXXXXXXورود تازی ممنوعXXXXXXXX

راه در جهان یکی است و آن راه راستی است(داریوش بزرگ)

شاپور یکم ساسانی

شاپور نخست ساسانی به بازگویی طبری و فردوسی فرزند بانویی از خاندان پهلوی بود که درآغاز پادشاهی اردشیر بدنیا آمد. هم چنین بازگویی تاریخی دیگری نشان میدهد که شاپور در آغاز پادشاهی اردشیر در سنین جوانی بوده و در نبرد پرآوازه ی هرمزگان که اردشیر بر اردوان پنجم پیروز شد شرکت داشته

! شاپور نخست از شاهان اندیشمند و توانای ایران ساسانی بشمار میرود. او در زمان فرمانرواییش همگی شورشهای جدایی خواهانه ی پیرامون کشور را خواباند و مرزهای ایران در ماورای ارمنستان و فرات را تثبیت کرد. رومیان همچون گذشته در اندیشه ی دست اندازی به خاک ارمنستان افتادند اما در جنگی که میان شاپور و قیصر فیلیپ عرب رخ داد قیصر شکست سختی خورد و ناچار شد که پیمان آشتی را با شاپور دستینه بگذارد(امضا کند) که بر پایه ی آن دولت روم حق فرمانروایی ایران بر ارمنستان را به رسمیت میشناخت. همانند بیشینه ی پیمان های پیشین این پیمان را شکستند و چند سال پس از آن که شاپور در شرق کشور درگیر سرکوبی شوش تورانی ها (ترکهای نیمه وحشی) بود قیصر والیریانوس به ایران لشکر کشید(260 زایش) شاپور نخست بی درنگ به مبارزه ی با قیصر متجاوز شتافت و او را شکست داده و اسیر کرد و در در شام پیشروی کرد و بخشهایی از شام را تا آنتاکیه به تصرف در آورد و کاپادوکیه در آسیای صغیر را نیز چیره شد. این پیروزی بزرگ را شاپور در چند جای ایران بر سنگ کوه نقش زد. در نقش رستم میبینیم که شاهنشاه ایران در رخت و زیور و شکوه شاهنشاهی سوار بر اسب خویش است و قیصر روم در برابر او زانو زده و به شاه التماس میکند و بخشش میخواهد و شاهنشاه دست خویش را به نشانه ی بخشش بلند کرده و زندگی دوباره به او میبخشد. میدانیم که بر پایه یک روایت شاپور پیش از این پیروزی اسیر قیصر شده بود و قیصر با او رفتاری بد داشته و در پوست گاو پیچانده و شکنجه میداد. زمانی که گندی شاپور به دست والیریانوس افتاد شاپور به گونه ی معجزه آسایی رها میشود و در دور دوم جنگ بر قیصر پیروز میشود! شاپور با وجود اهانتی که به او شده بود قیصر را امان میدهد. شاپور پس از این پیروزی پیمانی را دستینه نهادند که بر پایه ی آن دولت روم پذیرفت خسارت جنگی به ایران بپردازد و سازه های ویران شده را بازسازی کند. شاپور افسران و سربازان رومی را زیر نظر مهندسان که از آنتاکیه آورده بود در خوزستان به کار بازسازی جاهایی که خودشان ویران کرده بودند گماشت و برای بیادگار ماندن آن سدی را که اسیران رومی ساختند را به نام قیصر (بند قیصر) نامید. طبری آورده"شاپور قیصر را وادار کرد که خاک از روم بیاورد و ویرانی هایی را که به بار آورده بود دوباره بسازد, و بجای نخلستانها و باغستانهایی که نابود کرده بود زیتون بکارد!" شاپور پس از پیروزی بر والیریانوس و آسوده شدن از دغدغه رومیان, متوجه ی مرزهای شرقی ایران شد و برای تامین امنیت این مرزها کابلستان و باختر و بخشی از سغد را که از زمان اردشیر پاپکان د

شاپور دوم شاه مقتدر ساسانی

شاپور هنوز چشم به جهان نگشوده بود که به پادشاهی رسید و چون شانزده ساله شد زمام امور کشور را در دست گرفت . بعضی از مورخان به وی لقب کبیر داده اند . قدر مسلم وی شایسته این لقب است . پیروزی هایی که در دوران سلطنت این پادشاه نصیب وی شده است عنوان مزبور را توجیه می کند . برخی از تاریخنگاران معتقدند که وجود انوشیروان دادگر در سلسله ساسانیان شاپور را تحت شعاع قرار داده است و اگر انوشیروان جز این سلسله نمی بود مسلما شاپور بزرگترین شهریار آن دودمان بشمار می آمد . در زمان کودکی شاپور مادرش به همراه بزرگان کشور بر ایران سلطنت می راند

. در منابع شرقی داستانهایی درباره هوش و فراست شاپور به هنگام کودکی نقل شده است . میگویند : در تیسفون بهنگام خواب هیاهویی شنید . چون از سبب و علت پرسید به وی گفته شد که منبع سر و صدا فشار جمعیتی است که می خواهند از روی تنها پل دجله به دو طرف آن بروند و چون برخورد جمعیت آینده و رونده عبور انان را مشکل می سازد هیاهو براه می اندازد . شاپور که کودکی بیش نبود دستور داد بلافاصله پلی دیگر بر روی رودخانه ی مزبور بسته شود تا آیندگان از یک پل و روندگان از دیگری استفاده کنند تا با از میان رفتن تراکم عبور و مرور سر و صدا نیز از میان برود .در هنگام کودکی شاپور اغتشاشات زیادی در ایران رخ داد که ناشی از تهاجمات خارجی نظیر حمله اعراب – کوشانیان – رومی ها و نابسامانی های داخلی که درنتیجه افزایش قدرت اشراف بود . وی هنگامی که به سن رشد رسید ضمن سرکوب کوشانی ها قسمت های جدیدی را به خاک ایران ضمیمه کرد و در ضمن از قدرت روزافزون اشراف کاست . وی همچنین به دفاع از مرزهای جنوبی ایران و عرب نشین های ساکن این نواحی پرداخت و بحرین را مجددا به خاک ایران باز گردانید . شاپور ظاهرا در جنگ با اعراب کتف های گرفتار شدگان را سوراخ می کرد و ازین رو ویرا ذوالاکتاف می خواندند. NOLDEKE خاورشناس آلمانی عقیده دارد که واژه ی ذوالاکتاف ( صاحب شانه ها) در حقیقت یعنی چهارشانه و مجازا به معنای کسی است که بارهای گران کشور را بر دوش خود حمل می کند . گفته می شود که اعراب در مجموع در دوران قتل و غارت نواحی جنوبی ایران درحدود 110 هزار زن و کودک را قتل عام کردند و یا به بردگی و کنیزی بردند . از دیگر فتوحات دوران شاپور دوم می توان به فتح ارمنستان و بازگشت مجدد این سرزمین به ایران – نصیبین – سنجار در منطقه بین النهرین و سوریه –ممالک قفقاز نظیر ایبری ( گرجستان کنونی ) و آلبانی اشاره کرد .یکی دیگر از اتفاقات مهم که در دوران شاپور دوم اتفاق افتاد گسترش مسیحیت در روم و مسیحی شدن امپراتوران روم بود که این امر باعث بدبینی شاپور دوم نسبت به کلیسای شرق که تا پیش از این تحت حمایت گسترده شاهان ساسانی بودند شد در نتیجه این رویداد بود که شاپور دوم احکامی را علیه مسیحیان صادر کرد از جمله : افراد مزبور در صورت معافیت از جنگ دو برابر سایر رعایا مالیات بپردازند و از این دوران در ایران مسیحیان از سوی دولت و علمای دین زرتشت مورد محدودیت قرار گرفتند .

بزرگان تاریخ ساسانی

بزرگان تاریخ ساسانی – بخش نخست


بزرگمهر
بزرگمهر یا بوزرجمهراز وزیران لایق ساسانیان بود.او ابتدا معلم هرمز (پسر انوشیروان )بود و وقتی شاه دانایی وی رادید او را به وزارت برگزید.در زمان او هدیه ای از سوی شاه هند به ایران فرستاده شد .آن هدیه شطرنج بود و نامه آنها بدین مضمون:همانگونه که دولت ایران همیشه بر ما حاکمیت داشته باید دانشمندان آن دیار هم استحقاق این برتری را داشته باشند،و اگر چنین باشد دریافتن چگونگی بازی شطرنج (شترنگ)برای ایشان دشوار نخواهد بود در غیر این صورت دولت شما باید باجگزار ما گردد.در عرض سه روز بزرگمهر این بازی را حل کرد و خود بازی (نرد) را اختراع کرد که چون هندی ها موفق به انجام آن نشدند مجبور به دادن باج به ایرانیان شدند.او کتاب مهمی به نام پند نامه بزرگمهر را نوشت و در زمینه نجوم نیز تحقیق کرد.در پایان بین سالهای 590 تا 603 خسرو پرویز از وی کینه گرفت و فرمان داد بینی و لبهای او را ببرند. هنگامى که این فرمان را به بزرگمهر گفتند،پاسخ داد:آرى لبهاى من بیش از این سزاوار است.خسرو گفت: از چه رو؟گفت از آن رو که نزد خاص و عام تو را به صفاتى ستودم که داراى آن نبودى و دلهاى رمیده را رو به تو نمودم،و خوبى هائى از تو پخش کردم که تو سزاوار آن نبودى.اى بدکارترین خسروان،با آنکه یقین بر پاکى و نیکى من داشتى،مرا به گمان بد مى خواهى بکشى؟پس که را به دادگرى تو امیدى تواند بود و به گفته تو دل تواند بست؟ خسرو پرویز،از این سخن برآشفت و فرمان داد بزرگمهر را گردن زدند.
خسرو پرویز

خسرو دوم معروف به خسرو پرویز پس از پدرش هرمز چهارم پادشاه ایران شد.او ابتدا با بهرام چوبین جنگ کرد که شکست خورد و به رم گریخت.در آنجا به شرط واگذاری قلعه دارا و ارمنستان به دولت رم از آنان نیروی کمکی گرفت.در جنگ دوم او بهرام را شکست داد و خود پادشاه شد.وی چندین هزار زن رسمی و غیر رسمی داشت و معشوقه مشهور او شیرین شاهزاده ارمنی بود.تا وقتی مریس پادشاه رم بود روابط دو کشور حسنه بود.اما در سال 603.م مریس کشته شد و پسرش به ایران پناه آورد.خسرو به پاس حقوق امپراطور مقتول ،جانشین او را به رسمیت نشناخت و روابط تیره شد.جنگی در گرفت که از سال 603 تا 627 طول کشید.فتوحات بسیاری نصیب خسرو شد حتی صلیب مسیح(ع) را به ایران آوردند.در آن زمان ایران به حدود زمان داریوش رسیدحکومت در رم به هراکلیوس واگذار شد و او پس از چند بار شکست در برابر ایران ،بالاخره در آخرین جنگ خسرو از میدان گریخت.در همان زمان پیامبر(ص)برای خسرو نامه ای نوشت و او را به اسلام دعوت کرد اما خسرو نامه را پاره کردچون معتقد بود نام پیامبر زودتر از نام او نوشته شده .این اعمال و شکست او از رم باعث نفرت مردم و بزرگان شد پس وی را زندانی و در سال 628.م با کمک پسرش قباد دوم او را کشتند.پرویز عاشق بی قرار زن و زر و دستدار خواسته و تجمل بود. در طول مدت سلطنت خود به قول صاحب کتاب حبیب السیر تعداد صد گنج و به عقیده سایر مورخان هفت گنج تدارک دید. نامهای آنها به شرح زیر است: گنج عروس، گنج بادآورد، گنج خسروی، گنج افراسیاب، گنج سوخته(یا ساخته)، گنج خضرا، و گنج شادورد که در اصطلاح عامه به هفت خم خسروی معروف است. خسرو پرویز سه هزار زن داشت،و دوازده هزار کنیزک ساز زن و بازیگر،و شش هزار مرد پاسبان او بودند،8500 اسب مخصوص سوارى او بود،960 فیل،12000 استر م

وصیت داریوش به خشایارشاه

وصیت داریوش به خشایارشاه


اینک که من از دنیا می روم، بیست و پنج کشور جزو امپراتوری ایران است و در تمامی این کشورها پول ایران رواج دارد و ایرانیان درآن کشورها دارای احترام هستند و مردم آن کشورها نیز در ایران دارای احترامند . جانشین من خشایارشا باید مثل من در حفظ این کشورها کوشا باشد و راه نگهداری این کشورها این است که در امور داخلی آن ها مداخله نکند و مذهب و شعائر آنان را محترم شمرد . اکنون که من از این دنیا می روم تو دوازده کرور دریک زر در خزانه داری و این زر یکی از ارکان قدرت تو می باشد، زیرا قدرت پادشاه فقط به شمشیر نیست بلکه به ثروت نیز هست. البته به خاطر داشته باش تو باید به این حزانه بیفزایی نه این که از آن بکاهی، من نمی گویم که در مواقع ضروری از آن برداشت نکن، زیرا قاعده بودن این مقدار زر در خزانه آن است که هنگام ضرورت از آن برداشت کنند، اما در اولین فرصت آن چه برداشتی به خزانه بر گردان . مادرت آتوسا ( دختر کورش کبیر ) بر گردن من حق دارد پس پیوسته وسایل رضایت خاطرش را فراهم کن . ده سال است که من مشغول ساختن انبارهای غله در نقاط مختلف کشور هستم و من روش ساختن این انبارها را که از سنگ ساخته می شود و به شکل استوانه هست در مصر آموختم . چون انبارها پیوسته تخلیه می شود حشرات در آن به وجود نمی آید و غله در این انبارها چندین سال می ماند بدون این که فاسد شود . و تو باید بعد از من به ساختن انبارهای غله ادامه بدهی تا این که همواره آذوغه دو یاسه سال کشور در آن انبارها موجود باشد و هر سال بعد از این که غله جدید بدست آمد از غله موجود در انبارها برای تامین کسری خوار و بار استفاده کن و غله جدید را بعد از این که بوجاری شد به انبار منتقل نما . به این ترتیب تو برای آذوقه در این مملکت دغدغه نخواهی داشت ولو دو یا سه سال پیاپی خشک سالی شود . هرگز دوستان و ندیمان خود را به کارهای مملکتی نگمار و برای آنها همان مزیت دوست بودن با تو کافیست . چون اگر دوستان و ندیمان خود را به کار های مملکتی بگماری و آنان به مردم ظلم کنند و استفاده نا مشروع نمایند نخواهی توانست آنها را مجازات کنی چون با تو دوست اند و تو ناچاری رعایت دوستی نمایی. کانالی که من می حواستم بین رود نیل و دریای سرخ به وجود آورم ، به اتمام نرسید و تمام کردن این کانال از نظر بازرگانی و جنگی خیلی اهمیت دارد، تو باید آن کانال را به اتمام رسانی . توجه کنید : همان کانالی که بعد از دو هزار و دویست سال ، بعنوان کانال سوئز توسط اروپایی ها ساخته شد . و عوارض عبور کشتی ها از آن کانال نباید آن قدر سنگین باشد که ناخدایان کشتی ها ترجیح بدهند که از آن عبور نکنند . اکنون من سپاهی به طرف مصر فرستادم تا این که در این قلمرو ، نظم و امنیت برقرار کند . ولی فرصت نکردم سپاهی به طرف یونان بفرستم و تو باید این کار را به انجام برسانی، با یک ارتش قدرتمند به یونان حمله کن و به یونانیان بفهمان که پادشاه ایران قادر است مرتکبین فجایع را تنبیه کند . توصیه دیگر من به تو این است که هرگز دروغگو و متملق را به خود راه نده، چون هر دوی آنها آفت سلطنت اند و بدون ترحم دروغگو را از خود بران. هرگز عمال دیوان را بر مردم مسلط مکن و برای این که عمال دیوان بر مردم مسلط نشوند، قانون مالیات را وضع کردم که تماس عمال دیوان با مردم را خیلی کم کرده است و اگر این قانون را حفظ نمایی عمال حکومت زیاد با مردم تماس نخواهند داشت . افسران و سربازان ارتش را راضی نگاه دار و با آنها بدرفتاری نکن، اگر با آنها بد رفتاری نمایی آن ها نخواهند توانست مقابله به مثل کنند ، اما در میدان جنگ تلافی خواهند کرد ولو به قیمت کشته شدن خودشان باشد و تلافی آن ها این طور خواهد بود که دست روی دست می گذارند و تسلیم می شوند تا این که وسیله شکست خوردن تو را فراهم کنند . امر آموزش را که من شروع کردم ادامه بده و بگذار اتباع تو بتوانند بخوانند و بنویسند تا این که فهم و عقل آنها بیشتر شود و هر چه فهم و عقل آنها بیشتر شود تو با اطمینان بیشتری حکومت خواهی کرد . همواره حامی کیش یزدان پرستی باش، اما هیچ قومی را مجبور نکن که از کیش تو پیروی نماید و پیوسته و همیشه به خاطر داشته باش که هر کسی باید آزاد باشد تا از هر کیشی که میل دارد پیروی کند . بعد از این که من زندگی را بدرود گفتم ، بدن من را بشوی و آنگاه کفنی را که من خود فراهم کردم بر من بپیچان و در تابوت سنگی قرار بده و در قبر بگذار ،
اما قبرم را مسدود مکن تا هر زمانی که می توانی وارد قبر بشوی و تابوت سنگی من را آنجا ببینی و بفهمی که من پدرت پادشاهی مقتدر بودم و بر بیست و پنج کشور سلطنت می کردم ، پس مردم و خود تو نیز خواهید مرد زیرا که سرنوشت آدمی این است که بمیرد، خواه پادشاه بیست و پنج کشور باشد ، خواه یک خارکن و هیچ کس در این جهان باقی نخواهد ماند،
اگر تو هر زمان که فرصت بدست می آوری وارد قبر من بشوی و تابوت مرا ببینی، غرور و خودخواهی بر تو غلبه نخواهد کرد، اما وقتی مرگ خود را نزدیک دیدی، بگو قبر مرا مسدود کنند و وصیت کن که پسرت قبر تو را باز نگه دارد تا این که بتواند تابوت حاوی جسدت را ببیند. زنهار، زنهار، هرگز خودت هم مدعی و هم قاضی نشو، اگر از کسی ادعایی داری موافقت کن یک قاضی بی طرف آن ادعا را مورد رسیدگی قرار دهد و رای صادر کند، زیرا کسی که مدعیست اگر قضاوت کند ظلم خواهد کرد. هرگز از آباد کردن دست برندار زیرا که اگر از آباد کردن دست برداری کشور تو رو به ویرانی خواهد گذاشت، زیرا قاعده این است که وقتی کشوری آباد نمی شود به طرف ویرانی می رود . در آباد کردن ، حفر قنات ، احداث جاده و شهرسازی را در درجه اول قرار بده . عفو و دوستی را فراموش مکن و بدان بعد از عدالت ، برجسته ترین صفت پادشاهان عفو است و سخاوت . ولی عفو باید فقط موقعی باشد که کسی نسبت به تو خطایی کرده باشد و اگر به دیگری خطایی کرده باشد و تو عفو کنی ظلم کرده ای زیرا حق دیگری را پایمال نموده ای . بیش از این چیزی نمی گویم، این اظهارات را با حضور کسانی که غیر از تو در اینجا حاضرند کردم تا این که بدانند قبل از مرگ من این توصیه ها را کرده ام و اینک بروید و مرا تنها بگذارید زیرا احساس می کنم مرگم نزدیک شده است .

 

















·











سربار پارسی

یادمان یکم








سرباز پارسی
مهندس حر آبادیهنوز صداى ارابه هاى داریوش،
از دانوب تا سند،
و از سیحون تا مصر شنیده مى شود!جهان وحشی هنوز از خون کورش ،
ارغوانیست!سواره نظام پارسى صدها سال،
غرب مهاجم را جارو کرد و به دریا ریخت،
تا نجیب زاده ى آریایی،
هگمتانه را بسازد!تا جهان متمدن، چوب سدر را از لبنان،
طلاى ناب را از یونان،
عقیق سرخ را از خوارزم،
نقره ى خام را از مصر، و عاج را از هند، به دوش بکشد،
و شوش را بسازد!!تا زرگران مادى،
سنگ تراشان یونانى،
و مینا کاران بابلى،
شاهکار همیشگى جهان، تخت جمشید را بسازند!!تا شیهه ى گله هاى اسب،
دره هاى زاگرس را بلرزاند!و ساتراپهاى پارسى،
قاصدان شرقی نور باشند!تا جائیکه زمین باشد و، زمان فرصت پیمودنش!روزیکه جهان تخته پاره می ساخت،
ما تخت جمشید را ساختیم!زمانیکه بهار را یافتند،
ما بهارستان را بافتیم!آب اولین عنصر مقدس ما بود،
که آنها دزدان دریایى بودند!!قبل از آنکه مسیح بیاید،
منشور آزادى کورش آمده بود!و پیش از آنکه محمد قرآن را بخواند،
ما به گفتار نیک حرف می زدیم،
و به کردار نیک عمل می کردیم!شوش تلاقى قیصر بود و امپراتور و شاهنشاه!و خارج از این دایره بربر بود و بدویان صحرا!و حالا:و حالا کتیبه هاى گنگ این سرزمین،
در صخره های دوردست،
با چهار زبان سخن می گویند،
و دریغ از پژواک!قاتل کورش را تحسین کردیم!به جنازه ى بربرها نماز خواندیم!پیش از آنکه بهارستان را تکه تکه کنند،
فلات مقدس را پاره پاره کردیم!قبل از آنکه راهی بر این سرزمین پیدا کنند،
راه شاهى را در اختیارشان گذاشتیم،
برای آنکه برادر نداشته باشیم،
پدر را کشتیم،
سپیدار خانگی را به تبر سپردیم،
تا سایه سار همسایه نباشد!سرباز پارسى نگهبان موزه هاى غرب شد،
تا زنان پاریسی، موهایش را به رنگ خورشید،
و چشمانش را به رنگ دریا ببینند!و این ارثیه نفاق چنان استوار است،
که سواران پارتى را پیاده،
و تیر آرش را سرخورده از پیوند می کند.پس از سه هزار سال، مرغ همسایه هنوز غاز است!و این بار، چنان به چپ و راستمان می کشند،
که گوئى هیچ وقت در وسط نبوده ایم!نه آشوریان را به دجله ریختیم،
نه مقدونیان را به مدیترانه؟!نه با رومیان پانصد سال جنگیدیم؟!نه اعراب را به خلیج فارس جارو کردیم؟!نه چنگیز و تیمور از سرهایمان مناره ساختند؟!و نه، می دانیم چه کسى خانواده اش را به سند ریخت،
ولی نجابت وطنش را به مغول هرگز؟!و یا نمی دانیم خاک سرخ چقدر خون می خواهد؟!اکنون باید که غرب وحشی فرهنگ وطنم را بالا بکشد!!و دبلیو بوش،
با رمز: دبلیو- دبلیو- دبلیو،
کتیبه های شوش را به زبان مدرنیته ترجمه کند،
و ارابه هایش را به گور اتحادیه شرق براند!!شاید کسى بگوید: از ماست که بر ماست.