‌XXXXXXXXورود تازی ممنوعXXXXXXXX

راه در جهان یکی است و آن راه راستی است(داریوش بزرگ)

‌XXXXXXXXورود تازی ممنوعXXXXXXXX

راه در جهان یکی است و آن راه راستی است(داریوش بزرگ)

آرام گاه آشوزرتشت یا امام علی(ع)؟؟؟؟

اگر در داخل مزار بگردید به طور حتم کتیبه ای خواهید یافت که از شاعر ملی و باستانی ایران زمین یعنی حکیم جامی است. جامی در زمان خود حقیقت را به خوبی می دانسته و چنین سروده است:

گویند که بیت مصطفی در نجف است
در بلخ بیا ببین چه بیت الشرف است
جامی نه عدن گوی و نه بین الجبلین
خورشید یکی و نورش از هر طرف است



ششم فروردین زادروز اشوزرتشت
آری همین شعر است که مردم زمان وی، آن را کتیبه کردند و در
آرامگاه نصب نمودند. توجه شما را به این نکته جلب می کنم که هیچ یک از دو تاریخ ولادت و شهادت علی(ع) در نوروز رخ نداده است، در حالی که اسناد تاریخی و نوشته های آریایی نشان می دهد که روز ششم فروردین(خرداد روز) زاد روز پیام آور راستی حضرت اشوزرتشت است. پس آیا این همه آیین های پر شکوه نوروز به ویژه روز ششم فروردین که همراه با جشن و سرور به وسیله ی افغان ها برگزار می شود دارای یک پیام باستانی و اجدادی و یک همبستگی ملی با ما ایرانیان، به ویژه زرتشتیان نیست؟
در تاجیکستان و افغانستان، سال نو، رویدادی است که آن را همه ی مردم، به گونه ای گروهی و بیرون از خانه جشن می گیرند. افغان ها و تاجیکان در هر شهر و آبادی، همه در بامداد نخستین روز سال نو، جایی در میان دشت یا دامنه ی کوهی نزدیک گرد می آیند و با هلهله سال را نو می کنند.
در افغانستان، این جشن در
شهرهای مزار شریف و کابل رنگ و بویی دیگر دارد. بیشتر افغان ها آرزو دارند هنگام نوروز، در مزار شریف باشند، زیرا برخی پیروان اهل سنت، گنبد و بارگاه مزار شریف را آرامگاه علی (ع) می شناسند.
پیروان شیعه بر این باورند که قدمگاه حضرت علی است و زرتشت پژوهان بر این نکته انگشت می گذارند که برابر سندهای تاریخی، آن جا به گمان قوی آرامگاه اشوزرتشت است، زیرا زرتشت در بلخ کشته شد و در همان جا او را به خاک سپردند.

علت انتساب این مکان به بزرگان اسلامی را نیز، این نکته می دانند که پس از پیدایش اسلام، ایرانیان خواستند تا مکان های سپندینه شان (مقدسشان) دستخوش دُژَم و دشنام نشود و از این روی، نام های اسلامی بر آن نهادند؛ مانند تخت سلیمان (آرامگاه کوروش کبیر)، مسجد ابراهیم، مزار شریف و... .

روایت ازابومسلمخراسانی
هر چه هست، افغان ها که بیش از همه ی ما، بزرگان را گرامی می دارند، خواه پیامبران و خواه بزرگان شعر و ادب. همگی را با لقب حضرت یاد می کنند؛ مانند حضرت بودا، حضرت حافظ و حضرت بیدل و ...
درباره این که چرا و از چه زمان این آرامگاه را به امام اول شیعیان نسبت دادند، پژوهشگری خارجی یا داخلی را ندیده ام که کار کرده باشد. ولی در این مورد روایت هایی است که سینه به سینه گشته تا به نسل امروز رسیده است.
روایت این است که هنگامی ابومسلم خراسانی توانست در بغداد خاندان بنی امیه را سرنگون کند. چون بنی امیه خاندان علی را سب می کردند پس از استقرار خلافت ابوالعباس سفاح عباسی به زیارت آرامگاه علی بن ابی طالب(ع) رفت و تصمیم گرفت که پیکر او را برای احترام بیشتر به ایران بیاورند.


سپاهیان زیر فرمان ابومسلم از 4 طایفه

روایت می گوید که سپاهیان زیر فرمان ابومسلم بیشتر مرکب از چهار طایفه بودند. که بلخی ها یکی از این چهار طایفه را تشکیل می دادند.
می گویند چون که هر طایفه بر سر اینکه جایگاه خاک سپاری باید در منطقه ایشان باشد با دیگری بحث و جدل می کرد. ابومسلم دستور داد که چهار تابوت مهیا کردند سپس خود به تنهایی پیکر علی(ع) را در تابوت بلخی ها قرار داد و سایر تابوت ها را با اشیای دیگر پر کرد و تابوت ها را مهر و موم کرد و به چهار طایفه سپرد. سپس بلخی ها تابوت اصلی را با مشقت فراوان به بلخ آوردند و برایش در جایگاه کنونی
(نه مزار شریف) آرامگاه ساختند و تابوت اصلی را در آن آرامگاه دفن نمودند؟!


آتشکده«انوش آذر» در بلخ محل کشته شدناشوزرتشت
بنی عباس از نوادگان عباس عموی پیامبر اسلام
این روایت به دلیل های زیادی پایه ی درست تاریخی ندارد. چون نخست اینکه ابومسلم خراسانی شیعه نبوده است تا آرامگاه امام اول شیعیان در نجف مورد علاقه او بوده باشد بلکه او نماینده ای از طرف مهدی از آل عباس بوده است که با امکانات مالی از مدینه به خراسان گسیل شده است تا تازیان مقیم خراسان وتازه مسلمان شدگان خراسانی را در برابر بنی امیه و به سود بنی عباس( نوادگان عباس عموی پیامبر اسلام) بشوراند و خلافت را نه به نوادگان علی بلکه به خاندان عباس برساند.
آن چیزی هم که به روشنی در روایت فراموش شده این است که یک پیرو اهل تسنن که هیچ گونه دلبستگی به لایحه های فکری شیعه ندارد بیاید و خود را به دردسر انداخته و با ارتکاب به گناه بزرگ نبش قبر،
جسد امام اول شیعیان را جابجا کند؟!
از آنجایی که در بیشتر جنگ ها، ملت های پیروز علاقه بسیاری به نابودی مکان های مذهبی شکست خوردگان دارند، لطف تازیان شامل حال آتشکده
«انوش آذر» در بلخ هم شد. این آتشکده همان جایی است که پیامبر اهورایی ایران در سن 77 سالگی و در حال نیایش در آن به وسیله یک تورانی به نام (تورابراتور) کشته شد.

روایت شاهنامهاز آتشکده بلخ و تورانیان

سپاهی زتوران بیامد به بلخ
که شد مردم بلخ را روز تلخ
همه بلخ پر غارت و کشتن است
وز ایدر تو را روی برگشتن ست
شهنشاهلهراسبدر شهر بلخ
بکشتند و شد روز ما تار و تلخ
وز آن به
نوش آذر اندر شدند
رد و هیربد را همه سر زدند
ز خونشان
فروزنده آتش بمرد
چنین بدکنش خوار نتوان شمرد


پس از شهادت پیامبر راستین ایران زمین، یاران او وی را در همان مکان آتشکده
"انوش آذر" به خاک سپردند.


تورابراتورتورانی کشنده اشوزرتشت
- دکتر فرهنگ مهر در کتاب "فلسفه ی زرتشت" می نویسد:
«بنا بر سنت زرتشتی اشوزرتشت در بلخ هنگامی که سر گرم پرستش اهورا مزدا بود ، به دست(تورابراتور) کشته شد . بنا بر سنت، زرتشت 77 سال داشت. سالها پیش در یکی از مسافرت هایم به افغانستان در مزار شریف (که مشهور به مزار علی است) از یک نفر شنیدم که می گفت مزار شریف ، مزار یکی از بزرگان پیش از اسلام بوده است و بعد از تسلط اسلام ، برای جلو گیری از تخریب ، آن را مزار علی خوانده اند ، در حالیکه مسلم است که آرامگاه علی در نجف است.»


- دکتر حسین وحیدی در کتاب "شهر روشن زرتشت" به نقل از پژوهش دکتر صادق کیا می نویسد که :
«چندی نگذشت که یاران زرتشت پیکر او را بر گرفتند و به آرامگاه بزرگ بردند، صادق کیا می نویسد : که مزار شریف در افغانستان آرامگاه زرتشت است.»
همچنین در منبع دیگری از قول استاد پورداود آمده است که ایشان نیز همین باور را داشتند.


تولیت خانه نوبهار (آتشکده ی انوش آذربلخ) با برمکیان
مسعودی در کتاب "مروج الذهب" می نویسد که:
«برمکیان پیش از اسلام تولیت خانه نوبهار ، آتشکده ی بلخ(انوش آذر) را داشتند.»
مسعودی یگانه مورخی است که بر خلاف دیگر تاریخ نگاران تازی نوبهار را آتشکده می گوید.
فضل بن یحیی برمک وقتی کمر به خدمت تازیان می بندد و در جهت رضای خلیفه عرب به تحقیر و توهین آیین و کیش نیایی خویش بر می ایستد، می گوید : «فضل بن یحیی ، علمای بلخ را بر دروازه نوبهار طلب کرده و فرموده است که
جدّ من بدین مشهور است که نوبهار که قبله مغان است ، بنا کرده ی اوست ، مرا کاری فرمایید که از آن عار بیرون بیایم.» توضیح آنکه مغان مقوله ی مذهبی مربوط به آیین زرتشتی است.
« هنگامی که عبدالله بن کریز
، خراسان را فتح کرد ، قیس بن هیثم را حاکم بلخ قرار داد . قیس به بلخ رفت و نوبهار را ویران کرد این کار بدست عطا بن صائب انجام گردید در سال 40 هجری»

به آشیانه چه کردند بادهای جنوب که سوخت پنجره هاو نشان ز شیشه نماند...
در زمان سلطان حسین میرزا (بایقرا) آرامگاه حضرت زرتشت ، به نام روضه علی بازسازی می شود. و این امر در اثر هوشیاری مردی به نام شمس الدین محمد که می خواسته آرمگاه حضرت زرتشت به هر نام و نشان که باشد باید تا زمان فرارسیدن و باز گویی واقعیت ها تعمیر گردد، صورت پذیرفته است.
میرغلام محمد غبار در کتاب
"افغانستان در مسیر تاریخ" می نویسد :
«...(مقبره مزارشریف) در ولایت بلخ است که در سال 1480 در عهد سلطان حسین میرزا اعمار گردیده است. مردی به نام شمس الدین محمد که خودش را به شیخ بایزید بسطامی صوفی معروف منتسب می نمود کتابی غیر موثق به سلطان حسین میرزا نشان داد و گفت که در عهد سلطان سنجر سلجوقی تالیف گردیده و طبق تذکر این کتاب بایستی مزار امیرالمومنین علی بن ابی طالب در قریه (خواجه خیران) بلخ بوده باشد . چون صحت این روایت از نظر تاریخی مشکوک بود ، سلطان حسین وقتی از هرات به بلخ رفت قریه خواجه را مورد جستجو قرار داد و گنبد و قبری با لوحه ی سنگی دید ، در این لوحه ی سنگی عبارت ذیل را نوشته بودند: «هذا قبر اسداله اخ رسول الله علی ولی الله.» گرچه از نظر تاریخی چنین چیزی درست نیست، با این حال سلطان حسین میرزا امر کرد تا بالای عمارت، گنبد و بارگاه موجود را بساختند و بازار و حمامی بنیاد نهادند.»
از دیدگاه نویسنده به یقین این مکان آرامگاه اشوزرتشت است و اگر امکان جستجو در آن محل فراهم شود بی تردید به آثار و یا کتیبه هایی از گشتاسب کیانی که برای آرامگاه پیامبر آریایی ساخته و نصب نموده است دسترسی خواهیم یافت. پیش از این مزار شریف پیرامون شهر بلخ قرار داشته و پس از یورش تازیان آرام آرام به یک شهر بزرگ تبدیل شده است.
بی تردید ایرانیان زرتشتی تا پیش از یورش تازیان می دانستند که آرامگاه زرتشت پیامبر اینجا می باشد ولی پس از آنکه همه ی آثار نوشته شده ی ایرانیان به وسیله ی تازیان سوزانیده شد نسل های بعد از هویت و تاریخ خود بی اطلاع ماندند.
به طوری که تا قبل از مسافرت حسن صباح به مصر و بازدید وی از کتابخانه های اسکندریه و پیش از تکثیر و توزیع شاهنامه فردوسی
، ایرانیان هیچ گونه آگاهی از هویت خود نداشتند. هم اکنون از این قبیل مکان های ملی در ایران زمین به شمارگان زیادی موجود است(مانند آرامگاه یعقوب لیث در نزدیکی دزفول،آتشکده آذرگشنسب در شیز،آرامگاه کورش بزرگ و...) که با همین آینده نگری و دوراندیشی محفوظ مانده اند.
اطمینان داشته باشید که در پشت لایه های نماکاری شده مزار شریف، ساختمان دیگری با سبک معماری ایران باستان نهفته است که روزی دیدگان آیندگان آن را خواهد دید. فراموش نکنیم، در این محل دسترسی به کتاب اوستای باستانی و البته نوشته های خود پیامبر غیر محتمل نمی باشد. دوستان می توانید بزرگی این رخداد را در اندیشه ی خود بگذرانند که چه دگرگونی بزرگی در تاریخ و فرهنگ ایران زمین و کل بشریت بوجود خواهد آورد. پیمودن این راه همتی سوشیانت گونه می خواهد که در سرشت همه ما ایرانی ها موج می زند.

سلسله هخامنشیان۵۵۹پ.م تا۳۳۰پ.م)(۲۲۹سال)

در این سلسله که با شکوه ترین سلسله شاهنشاهی در تاریخ ایران و به زمان خود در جهان بود؛سیزده پادشاه در ۲۲۹ سال حکومت کردند.

دومین گروه از آریاییهایی که وارد ایران زمین شدند. پارسیان بودند که با توجه به لیاقت، کفایت، هوشمندی و توانایی بزرگ شاهانی همچون کوروش کبیر، داریوش بزرگ و دیگر شاهان موفق به تشکیل سلسله ای گردیدند که نامشان به تنهایی در دوران باستان ما همچنان بر تارک تاریخ این مرز و بوم عزیز می درخشد. در سایه اقتدار این دولت که بنا به نیای بزرگشان هخامنش به این نام مشهورند. نیمی از دنیای باستان در سیطره قدرت آنان قرار گرفت. و همچنین بدلیل فرهیختگی پادشاهان هخامنشی و به لطف توجه آنان چنان آرامش، رفاه و پیشرفتی در کشور پدیدار شد که بزودی ایران را صاحب باشکوه ترین تمدن، غنی ترین فرهنگ و وسیع ترین مرزها نمود. اوج پیشرفت سیستم های مختلف کشور، از لحاظ ارکان سیاسی، ‌اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی ، نظامی و از همه زیباتر هنری در این زمان بوده است. به گونه ای که به جرات می توان گفت که شکوه و عظمتی که آنان برای ایران، این عزیز سرزمین کهن به ارمغان آوردند، هیچ دولت دیگری در طول تاریخ برای کشور ما رقم نزده است. روحشان جاویدان و اندیشه پاکشان گرامی.
پارسها پس از ورود به ایران مسیر حرکت خود را تا نواحی جنوبی ادامه داده و با سکنی گزیدن در این منطقه به تدریج با اقوام بومی فلات ایران که در آن ناحیه ساکن بودند، نظیر کاسی ها و آنزانی ها ممزوج و مخلوط شدند و رفته رفته بدلیل بهره گیری قدرتی که در منطقه کسب کرده بودند. موفق به تشکیل سلطنت گردیدند.
به موجب لوحه بنونید پادشاه بابل تا روی کار آمدن کوروش کبیر سه تن از آنان به نام چا اش پش،‌ کوروش اول و کمبوجیه یکی پس از دیگری به سلطنت رسیدند. نیای این پادشاهان هکمنش یا هخامنش بود که شاهان پارس نام وی را بر خاندان خویش نهادند پس از ایجاد سلطنت توسط این شاهان رفته رفته زمینه برای تبدیل این حکومت محلی به یک قدرت جهانی فراهم می شد. دلاوری از پارس به نام کوروش با گامهایی استوار و نهادی مملو از آزادگی این امر خطیر را تحقق بخشید.
۱. کوروش بزرگ:۵۵۹پ.م تا ۵۳۰پ.م(۲۹سال)
2. کمبوجیه(پسر کوروش):۵۲۹ پ.م تا ۵۲۲پ.م(۷سال)
۳. بردیا(پسر کوروش): ۵۲۲پ.م
۴. داریوش بزرگ(دامادکوروش): ۵۲۱پ.م تا ۴۸۶پ.م (۳۵ سال)
۵. خشایارشا(پسر داریوش): ۴۸۵پ.م تا ۴۶۵پ.م (۲۰سال)
۶. اردشیر یکم(پسر خشایارشا):۴۶۴پ.م تا ۴۲۴پ.م(۴۰سال)
۷و۸. خشایار دوم وسوگدیانوس: ۴۲۴پ.م
۹. داریوش دوم(پسر اردشیر یکم): ۴۲۳پ.م تا ۴۰۵پ.م(۱۸سال)
۱۰. اردشیر دوم(پسر داریوش دوم): ۴۰۴پ.م تا ۳۵۹پ.م (۴۳سال)
۱۱. اردشیر سوم(پسر اردشیر دوم): ۳۵۸پ.م تا ۳۳۸پ.م (۲۰سال)
۱۲. آرسش(پسر اردشیر سوم): ۳۳۷ تا ۳۳۶ (۱سال)
۱۳. داریوش سوم(نوه داریوش دوم): ۳۳۵پ.م تا۳۳۰(۵سال)
حال شرحی کوتاه از پادشاهان هخامنشی:
به قدرت رسیدن پارسی‌ها یکی از وقایع مهم تاریخ قدیم است. اینان دولتی تأسیس کردند که دنیای قدیم را به استثنای دو ثلث یونان در تحت سلطه خود درآوردند و وقتی هم منقرض شدند از صحنه تاریخ خارج نشدند بلکه در طول مدت 25 قرن متوالی، بلندی‌ها و پستی‌ها را پیمودند.
*کوروش بزرگ:کوروش پسر حکمران انشان، کمبوجه اول است و مادر او ماندانا دختر آستیاگ پادشاه ماد می‌باشد. کوروش پس از شکست مادها، در پاسارگاد شاهنشاهی پارسی‌ها را پایه‌گذاری کرد سلطنت او از 559-539 قبل از میلاد است.
*کمبوجیه: کمبوجیه پسر ارشد کوروش بود، هرودوت مادر او را، کاسان دان دختر فَرنس‌پس دانسته است و در هشت سال آخر سلطنت پدر، با وی شرکت و عنوان «پادشاه بابل» داشت . مقدمات لشکرکشی که در زمان کوروش آغاز شده بود در دوران سلطنت کمبوجیه جامه عمل پوشید و در سال 525 ق . م مصر را تسخیر کرد. سلطنت او از 539 – 522 ق . م است.
*داریوش بزرگ:داریوش بزرگ ( ۵۲۲ تا ۴۸۶ ق م)، سومین فرمانروای دولت جهانی هخامنشی بود که پس از برافکندن فتنه گئوماته مُغ ، غاصب تاج وتخت ، با سازمان دهی استوار حکومت مرکزی بر استانهای کشور را تحکیم کرد، سکه زد و اوزان و مقادییر را معین کرد وراه ها ساخت و بازرگانی و کشاورزی را تشویق کرد و سپاه دائمی معروف به « جاویدان » ترتیب داد و دانش و هنر را خریدار شد و برای ساختن جامعه ای منظم و قانونمند و هنر پذیر و مبتنی بر عدالت اجتماعی و احترام به عقاید و فرهنگ اقوام کوشید. بعلاوه بناهای زیبا و استوار ساخت که از همه مهمتر کاخهای شوش و تخت جمشید بودند. همچنین بزرگترین و مهم ترین کتیبه ایران قدیم را بر سینه کوه بیستون به یادگار گذاشت. آرامگاه او در نقش رستم است. نام او به معنی « او که خوبی را استوار می دارد» می باشد.
*خشایار شا:خشایار شا پسر و جانشین داریوش بزرگ از سوی مادر نواده کوروش بزرگ بود واز ۴۸۶ تا ۴۶۶ ق م پادشاهی کرد. بخاطر جنگ با یونانیان، که به کشور او دست اندازی کرده بودند، مشهور شده است، اما درواقع بیش از دیگر شاهان، سازنده و هنرشناش بود. در تخت جمشید، شوش و بابل و جایهای دیگر کاخهای زیبایی از او باقی مانده است که بیشترشان کتیبه دارند. در آخر بدست خواجه حرمسرایش کشته شد و قتل او رابه گردن ولیعهدش « داریوش » انداختند و پسر دیگرش اردشیر هر دوی آن افراد را کشت . آرامگاه او در نقش رستم است . نام وی به معنی « دلیر ِشاهان » است.
*اردشیریکم:اردشیریکم، پسر خشایارشا بود و از ۴۶۶ تا ۴۲۴ ق م پادشاهی کرد وبه مهربانی و پر هوشی معروف بود. از مهمترین کارهای او ساختن بناهای مهمی در تخت جمشید و شوش بود و کتیبه های زیادی از خود به یادگار گذاشت. آرامگاه او در نقش رستم است. نام او به معنی « کسی که به فضل اَرتَه شاهی دارد» می باشد و «اَرتَه» در نظر ایرانیان« نظم مبتنی بر راستی » بوده است.
*داریوش دوم:داریوش دوم، پسر اردشیر یکم از ۴۲۴ تا ۴۰۴ ق م پادشاهی کرد و در شوش کاخی ساخت. آرامگاه او در نقش رستم است.
*اردشیر دوم:اردشیر دوم، پسر داریوش دوم، از ۴۰۴ تا ۳۰۶ ق م پادشاهی کرد و در شوش کاخی ساخت و « آپادانای» داریوش بزرگ را که آتش گرفته بود بازسازی کرد و از خود کتیبه هائی باقی گذاشت. در اول پادشاهی با شورش ناموفق برادرش «کورش» به خطر افتاد و مصر راهم که شوریده بود از دست داد. آرامگاه او در تخت جمشید بردامن« تپهشاهی» است (دخمه جنوبی). وی به عیاشی و راحت طلبی مشهور شده است.
*اردشیر سوم:اردشیر سوم، پسر اردشیر دوم از ۳۵۸ تا ۳۳۶ ق م پادشاهی کرد واول به قتل عام افراد خاندان سلطنتی پرداخت. وی به جنگجوئی و جاه طلبی مشهور بود. به مصر لشکر کشید و آنجا را بازگرفت ودرشوش و تخت جمشید کارهای ساختمانی کرد و کتیبه هائی به جای گذارد و برای نزدیک کردن ایرانیان با یونانیان کوشید. اما به وسیله خواجه حرمسرایش کشته شد وباقتل او دولت هخامنشی درست همان موقع که مقدونی ها برای حمله به ایران آماده می شدند از مدافعی قوی محروم مائد. آرامگاه او در دامنه « تپه شاهی» در تخت جمشید است (دخمه شمالی) .
*داریوش سوم:داریوش سوم، از شاهزادگان هخامنشی بود که دو سالی پس از قتل اردشیر سوم، بر تخت نشست. دلیر و جوانمرد بود اما تدبیر شاهان اولی هخامنشی را نداشت و درزمان او اسکندر مقدونی با سپاهی بسیار قوی و تمرین دیده و تشنه قتل و تاراج به ایران تاخت و داریوش را شکست داد ووی در ۳۳۰ ق م به هنگام فرار به سوی ایران شرقی در نزدیکی دامغان امروزی به دست دو تن از امرای خود کشته شد. محل آرامگاه او معلوم نیست. با او دولت هخامنشی بر افتاد.
فرهنگ و تمدن ایران در عصر هخامنشیان

داریوش بزرگ برای اداره بهتر کشور و سهولت در امر نظارت بر قلمرو وسیع و پهناوری که بوجود آورده بود. ـ وسعتی که تا آن زمان هیچ امپراطوری به آن دست نیافته بود. – به فکر بکارگیری شیوه ای جدید از سازماندهی و وضع قوانین و مقررات و همچنین ایجاد تسهیلات افتاد.
پیشگیری از وقوع دوباره شورش ها از طریق نظارت مستمر بر ایالات، آگاهی از میزان محصولات و درآمدها برای تعیین مالیات ها و ایجاد مؤسساتی برای تنظیم امور ایالات از جمله دلایل این امر بود.
نخستین اقدام لازم، ایجاد تسهیلات ارتباطی بود، بدستور داریوش برای آگاهی و اطلاع وی از جدیدترین رخدادها در سراسر قلمرو جاده هایی ساخته شد که شوش را به سارد و بابل را به شوش متصل می نمود. همچنین از راه ها و جاده هایی که در این زمان ساخته شد. داریوش برای تسریع در امر لشگرکشی استفاده می نمود. که مهمترین آنها به راه شاهی معروف بود. و بقول هرودوت 2400 کیلومتر درازا داشته است. ولی برای امنیت این راه ها پادگان های نظامی مستقر نموده بود. به فاصله هر 24 کیلومتر چاپارخانه ای ساختند که در این چاپارخانه ها همیشه اسب های تازه نفس آماده بودند. پیک های دولتی با رسیدن به این چاپارخانه ها اسب های خود را عوض می کردند. و با اسبی تازه نفس با سرعت به راه خود ادامه می دادند. یا اینکه پیغام یا نامه به چاپار دیگری داده می شد. به همین صورت اینکار ادامه می یافت. تا نامه به مقصد می رسید. بدین گونه می توان ایرانیان را نخستین بوجود آورندگان نظام پست در دنیا دانست. در زبان پارسی قدیم چاپارهای مزبور و حرکت آنها بوسیله اسبان تازه نفس را آنگاریون می گفتند. داریوش برای تامین امنیت و استقرار آرامش در نقاط مختلف کشور نیرویی بنام سپاه جاویدان بوجود آورد. وجه تسمیه این نیرو آن بود که هرگاه یکی از افراد سپاه مذکور در اثر جنگ یا مرگ تلف می شد. جای او را یکی از افراد ورزیده جدید پر می کرد. تعداد افراد این سپاه ده هزار نفر بود. که از پیاده نظام و سواره نظام تشکیل می شد. می توان این نیرو را که به منظور برقراری نظم و ترتیب و حفظ امنیت بوجود آمده بود با نیروی انتظامی امروزی تطبیق داد.
داریوش قلمرو هخامنشی را به ایالات مختلف تقسیم کرد. و بر هر یک از آنها یک شهربان گمارد. یک فرمانده سپاه هم در هر ایالت وجود داشت که در کار خود مستقل بود. یک دبیر(رییس امور اداری) نیز به امور اداری ایالت رسیدگی می کرد. هر یک از این سه نفر دارای ماموران و کارمندان بسیار بودند. از همه مهم تر جاسوس های شاه بودند که به چشم و گوش شاه معروف بودند. آنها در همه جا حضور داشتند. و اخبار مختلف را به اطلاع وی می رساندند. برای بهبود اوضاع اقتصادی داریوش از ضرب سکه طلا و نقره استفاده نمود. که به «دریک» و «شکل» معروف بودند. برای سامان دادن به اقتصاد کشور لازم بود که هم پول واحد در کشور رواج یابد. و هم مقررات مشخصی که نحوه دریافت مالیات ها،‌اجاره زمین ها ، دست مزدها و ... را معین کند، وضع شود.
او در قانون گذاری خود از قوانین حمورابی(پادشاه بابل) که دارای سنجیده ترین قوانین بود بهره برد. برای مکاتبات اداری ابتدا از خط آرامی و بابلی استفاده می کرد. اما بعد از مدتی خط میخی پارسی نیز اختراع و به آن ها افزوده شد. با این اقدامات درآمدهای دولت افزایش یافت و اقتصاد عمومی کشور رونق گرفت. و سطح زندگی مردم ارتقاء یافت. به طوری که ایران در زمان هخامنشیان ثروتمندترین دولت آن روزگار شد.
اخلاق و آداب ایرانیان
هرودوت مورخ یوانانی که در سده پنجم قبل ازمیلاد می زیسته و با چند تن از شاهان هخامنشی همزمان بوده است. دراین زمینه چنین می نویسد:«ایرانیان به فرزندان خود از پنج سالگی تا بیست سالگی آداب نیکوی زرتشتی و بویژه سواری تیراندازی و راستگویی می آموختند. آنها دروغ گویی را بدترین عیب می دانستند. و برای آنکه ناگریز به انجام این کار زشت نشوند حتی از وام خواستن نیز خودداری می کردند، چرا که ممکن بود وامدار به جهتی ناگزیر به دروغگویی شود. آنان از آدب دهان افکندن در آب و در رهگذرها و در نزد دیگران اباء داشتند. در آب روان دست و رو نمی شستند و آنرا به ناپاکی نمی آلودند. ایرانیان کهن فرزندان خود را از دوران کودکی به ورزش هایی مانند دویدن، تحمل سرما و گرما،‌بکار بردن سلاح های گوناگون، سواری و ارابه رانی عادت می دادند و بزرگترین صفات آنان مردانگی، رشادت و دلاوری بود.
از دیگر ویژگیهای ایرانیان محترم داشتن همسایه بود، به کسانی که در راه نگهداری میهن و حفظ کشور خدماتی عرضه داشته بودند، پاداش های بزرگ می دادند. از رشوه گیری ،‌ دزدی و تصرف در مال دیگران خودداری می کردند. از پرخوارگی و شکم پرستی پرهیز داشتند. به هنگام راه رفتن چیزی نمی خوردند. و شکار را به اعتبار جنبه ورزشی آن دوست داشتند. دستورات زرتشت در زندگی ایرانیان آن زمان جنبه عملی پیدا کرده بود و همین مساله مهم سبب برجسته تر شدن ویژگی های اخلاقی آنان نسبت به اقوام دیگر می شد.
هنر،‌ صنعت، معماری
آثار هنری این دوره به معماری، فلزکاری ، سفال سازی، پارچه بافی و غیره تقسیم می شود. مهمترین آثار این عهد در معماری کاخ های شهریاران هخامشنی و مقبره های آنان است. کوروش پس از تاسیس سلسه هخامنشی در پاسارگاد برای خود کاخی ساخت که اطراف آنرا با باغ های زیبا تزیین نمود.
داریوش نیز برای نشان دادن هیبت، عظمت و قدرتش دستور ساخت تخت جمشید را داد و هم چنین کاخ های وی در شوش. کار ساخت بنا در تخت جمشید بعد از داریوش نیز ادامه یافت و تا 150 سال بعد از او هم در این مکان بناهای دیگری ساخته شد.
درون ساختمان ها با تزیینات بسیار و مجسمه های شاهان هخامنشی آراسته شد. که برای این منظور مجسمه ها و نقش برجسته های مورد نظر شاهان هخامنشی تهیه گردید. همانطور که ذکر گردید مهم ترین ویژگی تخت جمشید برگزیده بودن هنرها و صنایع ملل گوناگونی است که همگی در ساخت این بنای زیبای باستانی نقش داشته اند. و در واقع تخت جمشید را می توان محل تلاقی و ترکیب تمدنهای بارز دنیای آن روزگار دانست. نقش برجسته ها و نیز آثاری مانند. فرش مشهور پازیریکی نشانگر وجود سنگتراشان و بافندگان هنرمند و خوش ذوق این عصر است.