در تاریخ بیهقی از دو سروی که بوسیله اشو زرتشت نشانده شده بود سخن رفته
است.یکی از این سروها در کشمر(کاشمر) و دیگری سرو فریومد(توس) بوده است.
در تاریخ بیهقی آمده است:زردشت که صاحب المجوس بود، دو درخت دو درخت سرو
به کشت یکی در دیه کشمر طریثیت و یکی در دیه فریومد،و در کتاب
ثمارالقلوب،خوجه ابومنصور ثعالبی چنین آرد که گشتاسب ملک فرمود تا این دو
سرو کشمر و فریومد را بکشتند...
نیک آگاهید که سرو کاشمر آن درخت ورجاوند به سال 246 به دستور متول،آن
خلیفه بلهوس و عیاش، از ریشه بر کنده شد، که البته عمرش به جهان نماند که
سرو را رویت کند و بدست غلامانش، با اشارت پسرش منتصر کشته شد.
اما سرو فریومد عمر و بقای بیشتری از سرو کاشمر یافت و تا سال 537
ماند،یعنی 291 سال بیشتر از سرو ورجاوند کاشمر،در این سال بود که ینالتکین
خوارزمشاه که از امیران ترک خوارزمشاهی بود دستور به سوزاندن سرو فریومد
داد.مقصود از سوزاندن این درخت و اجتناب از بریدن آن،ترس از تبعاتی بود که
پس از بریدن که پس از بریدن سور کاشمر گریبانگیر مسببان نابودی آن درخت
شده بود.
بیهقی چنین نقل میکند: ینالتکین بن خوارزمشاه فرمود تا آن سرو بسوختند،و
حالی و ضرری به وی و حشم وی نرسید، ازیرا که بواسطه آتش در آن تصرف کردند،
و ان درخت را زردشت کشته بود، و ممکن بودی که اگر ببرندی اتفاقی عجیب پدید
آمدی،و بعد از آن ینالتکینبماند تا سال 551 چهارده سال دیگر بزیست.و خاصیت
درخت فریومد آن بود که هر پادشاهی که چشم او بر آن افتادی او را در آن سال
نکبت رسیدی،و عمرها این تجربه مکرر گردانیده بودند...
بیهقی به تفصیل نقل می کند که در آن سال باران شدیدی باریدن آغاز کرد و
چنان خرابی ها افتاد در ناحیه بیهق که بیان آن به غایت آن نرسد.و چنان برف
آمد و یخبندان شد و سرما به حدی رسید که بسیاری از گیاهان و درختان تباه
شدند در آن ناحیت...
بر آن گنبد درخت سرو کشته
چو پرورده شده آن بهشته
گشن شد بیخ چندان گشت شاخش
که پر شد آن همه ایوان و کاخش
چنان تریاک پیدا شد زبرگش
که خوردی هر که کم میبود مرگش
خدای پاک از جنت سرشته
زراتشت آشو بر وی نوشته
چو شاه پاک دین گشتاسب آن دید
بدی رفته بهی دین را گروید
همه این دین به را کرد اقرار
درو نارند از آن پس هیچ تکرار
چو زرتشت این ره به را نموده
کزین ره مر مهمان را دل فزوده
اگر نام سٌهی سروش ندانی
بهشت جاودان را چون بدانی
چو چندین سالیان بر وی گذشته
همان سرو سهی بالیده گشته
چنان بالیده شد سرو بلندش
که گرداگرد می کشی کمندش
چو خورشید جهان از برج فرتوت
درخشان گشت در عالم چو یاقوت
براستی که سرو کاشمر و سرو فریومد را میتوان نشان از هویت ملی ایرانیان
دانست،هویتی که متجاوزان به این سرزمین اهورائی برای شکستن غرور ملی
ایرانیان کمر به نابودی آن بستند،زیرا باید برای حکومت بر مردمی که با
ارزشهایش زنده است،با سلاح فرهنگ زدائی و هویت ستیزی پیش رفت.
اگر سروهای ورجاوند وخشور ایران بدست انیران بریده شد،اما در وجود و خاطر
ایرانیان زنده و جاوید ماند،این سرو در اندیشه های ما زیر شلاق روزگار و
ظلم انیران سر خم کرد اما کمرش نشکست و استوار ماند،نقش خاطره شد و بدست
های کیمیاگر قالی باف ایرانی، بر نگارستان قالی نقش بست،ماند و جاودانه شد
چونان که اندیشه و نام زرتشت در پندار و هویت ایرانی نامیراست.
ایدون باد
تاریخ زرتشتیان با پیدایش اشوزرتشت آغاز می شود . در دوران پادشاهی گشتاسب
کیانی زرتشتیان افزایش می یابند . در دوران هخامنشی ،بیشتر پادشاهان و
مردمان زرتشتی بودند بدون آن که آیین زرتشت دین رسمی باشد . ساسانیان دین
زرتشتی را دین رسمی کشوراعلام نمودند . دین وحکومت هستند که می توانند به
یکدیگر نیرو دهند . ولی تاریخ نشان می دهد که هر زمان دین سالاران با
کشورمداران یکی شده اند، دین تحریف و حکومت فاسد شده است .
در دوران هخامنشی ، که دین رسمی وجود نداشت و پادشاهان به سایر دین ها
احترام می گذاشتند ، ایران زمین مهد آزادی اندیشه بود و آفریننده حقوق بشر
شد. در دوران ساسانیان که دین و حکومت یکی شد ، دین در خدمت سیاست درآمد و
خرابی دین و حکومت هر دو را باعث گردید !
در سده هفتم ، تازیان بر ایران چیره شدند ، گروهی از زرتشتیان ، زیر فشار
تازیان و تعصب ایرانیان تازه مسلمان ، ترک دین کردند و گروهی ، در سده نهم
به هندوستان مهاجرت نمودند تا در محیطی آزاد ، فرهنگ دینی خود را پاسداری
کنند و به آیندگان بسپارند . گروهی از زرتشتیان که در ایران مانده بودند ،
آتش عشق به دین بهی را در کانون سینه و خانواده خود گرم و پر فروغ
نگاهداشتند .
یورش سخت تر در دوران استیلای مغول و مغولان به زرتشتیان ، کلیمیان ،
مسیحیان و مسلمانان وارد آمد . بسیاری کشته شدند و گروهی به نقاط دور دست
پناه بردند تا از ستم و تهدید مغولان درامان بمانند .
در زمان صفویان که اسلام دین رسمی ایران شد ، فشار به غیرمسلما نان شدت
گرفت، این وضع تاسف بار در زمان قاجار هم ادامه داشت . در دوران سلطنت
ناصرالدین شاه قاجار ، پارسیان هند که از بیداد و فشار وارده به همکیشان
خود در ایران آگاهی یافتند ، نماینده عالی رتبه به نام مانکجی لیمنجی
هاتریا را به ایران فرستادند . او نزد شاه شکایت برد و با پشتیبانی حکومت
هند ( امپراطوری انگلیس ) موفق شد ، از آن فشارها تا حد زیادی بکاهد . از
روی نامه های مبادله شده بین مانکجی و ناصر الدین شاه که امروز موجود است
، فشار و تبعیض ظالمانه نسبت به زرتشتیان از جمله شامل موارد زیر بود :
· زرتشتیان مجبور بودند علامت مشخصه ای روی لباس خود بزنند تا از مسلمانان
تمیز داده شوند (همانند یهودیان در آلمان نازی )
· زرتشتیان در موقع خرید ، حق نداشتند به اجناس مورد نظر و به ویژه به اغذ
یه و میوه دست بزنند. زیرا به عقیده مسلمانان آن مواد ، نجس می شد !
· زرتشتیان حق نداشتند در برابر مذهبیون ، سوارچهارپا بمانند و یا در
بازار سواره حرکت کنند . ( در آن زمان وسیله نقلیه معمولیچاهارپا بود )
· زرتشتیان روزهای بارانی نمی بایست بیرون بروند که مبادا خیابان آلوده شود.
· اگر جوانی زرتشتی مسلمان می شد، برادران و خوهران او ، از ارث والدینشان
محروم می شدند و همه ارث ، به جوان تازه مسلمان شده می رسید ( این کار
نسبت به یهودیان هم انجام می شد و وسیله ای بود برای ترغیب و اجبار
زرتشتیان و یهودیان به پذیرفتن مذهبی دیگر )
· هنگامی که یک نفر زرتشتی به دست یک نفر مسلمان کشته می شد ،مسلمانِ قاتل
قصاص نمی شد و تنها می بایست خون بها ( دیه ) به وارث مقتول زرتشتی
بپردازد و به این ترتیب مسلمانان از ریختن خون زرتشتیان ترس نداشتند .
با پا در میانی مانکجی و پشتیبانی دولت هند ِ انگلیس ، ناصرالدین شاه
دستور داد تا پاره ای از این موارد اصلاح شود و از فشار و بیداد کاسته
گردد . در جریان انقلاب مشروطیت ایران که منجر به پدید آمدن قانون اساسی
1906 شد ، گروهی از زرتشتیان به مشروطه طلبان یاری دادند .
اردشیر جی ریپورتر سومین نماینده پارسیان در ایران که استاد مدرسه
علوم سیاسی هم بود در آموزش اصول دموکراسی وآزادی به دانشجویان وهمراهی
بامشروطه طلبان و رجال آزادی خواه ایران ، موثر بود . زرتشتیان چند تن
کشته دادند و سر انجام توفیق یافتند در مجلس شورای ملی کرسی برای زرتشتیان
و سایر اقلیت های مذهبی تأمین نمایند .
امروز: از سال 1950 عده ای از پارسیان هند ، در طلب زندگی بهتر و فرصت های
فرهنگی و اقتصادی امیدبخش تر ، به اروپا و آمریکا آمدند . پس از انقلاب
1979 ایران هم عده ای از زرتشتیان ایران به امریکا ، اروپا ، کانادا ،
استرالیا و دیگر کشورها مهاجرت کردند . در حال حاضر، زرتشتیان مقیم این
قاره ها اجتماعات و انجمن هایی برای حفظ سنت های فرهنگی و مذهبی خود تشکیل
داده اند . در آمریکا ، کانادا و استرالیا به همت و سرمایه ایرانی زرتشتی
رستم گیو در ده مل ، مراکز زرتشتی « دَرِ مِهْر » ساخته و بر پا شده است و
خدمت بزرگی به یگانگی و بقای فرهنگ زرتشتی در خارج از ایران و هند انجام
داده است .
در هندوستان زرتشتیان با نام پارسی، از پیشگامان و بنیاد گزاران صنعت ،
تجارت ، بانکداری ، کشتی سازی ، بیمارستان های مدرن و مدارس عالی هستند .
هواپیمایی تجارتی هند ( ایرایندیا ) ، نخستین کارخانه ذوب آهن در جمشید
پور ، نخستین شرکت کشتی سازی هند ، و نخستین کارخانه نساجی هند متعلق به
پارسیان است. عده ای از نخبه ترین ، قضات ، سفیران ، مدیران ، پژوهشگران و
افسران هند پارسی بوده و هستند .
پدر انرژی اتمی هند یکنفر پارسی است . فرماندهان نیروهای مختلف هند، از
پارسیان بودند و تنها مارشال هند و فاتح جنگ هند و پاکستان، یک تن پارسی
است . در پاکستان هم زرتشتیان به مقام وزارت و سفارت رسیده اند .
در ایران نیز زرتشتیان با وجود کمی عده ، در دوران پهلوی، در آبادانی و
سازندگی ایران سهم مهمی به عهده گرفتند . نخستین بانکدار مدرن، موسس
آبیاری نوین و پدر شهرسازی نوین در ایران زرتشتی بودند . در شماری از
شهرها ، زرتشتیان اولین کارخانه برق و تلفن را دایر کردند . مدارس
زرتشتیان در تهران ، یزد وکرمان از برجسته ترین مدارس بوده و زمانی تعداد
مدارس زرتشتیان در یزد از شمار مدارس دولتی ، بیشتر بود .
سهم زرتشتیان در فرهنگ و بهداشت ایران – به نسبت جمعیت – بر اکثریت فزونی
داشت . در بین زرتشتیان ایران بی سواد وجود نداشت و زرتشتیان – به نسبت
جمعیت – بیشترین شمار پزشک ، مهندس و استاد دانشگاه را به میهن خود ایران
دادند . نخستین غیر مسلمانان ایرانی که به مقام معاونت نخست وزیری ،
معاونت وزارت ، سپهبدی و ریاست دانشگاهی رسیدند ، زرتشتی بودند .
در امریکا و کانادا عده ای از زرتشتیان و پارسیان در دانشگاه های معتبر به
کار آموزش و پژوهش ، سرگرمند و یکی از رهبرهای بزرگ ارکستر فیلار مونیک
امریکا پارسی است . با وجود ویژگی های اخلاقی ، اجتماعی و قومی مشترک
زرتشتیان در اجتماع پارسیان هند و زرتشتیان ایران – که سازندگی ، کوشش ،
پرکاری ، ابتکار درستی و دهشمندی ، از جمله آن هاست – بیشتر خارجی هایی که
درباره پارسیان گزارش داده اند ، فکرشان متوجه ثروت و دهشمندی آنان بوده و
روش دخمه و احترام به آتش را هم هیجان آمیز دانسته اند . ولی به سایر
توفیقات و برجستگی های زرتشتیان کمتر اشاره کرده اند.
مثلاً کمتر کسی در خارج از هند و ایران از سهمی که پارسیان در تحصیل
استقلال هند داشته اند و یا سهم زرتشتیان در انقلاب مشروطیت ایران آگاه
است .سه رئیس کنگره هند ،درنخستین بیست ساله مبارزه آزادی طلبانه بر علیه
امپراطوری انگلستان، پارسی بودند . پارسیان دوش به دوش گاندی ، نهرو و
سایر رهبران هند ، برای آزادی آن کشور مبارزه کردند . نخستین کس در
انگلستان به نمایندگی مجلس عوام انتخاب شد ( از حزب لیبرال ) یک تن پارسی
بود. در انقلاب مشروطه ایران زرتشتیان فعال بودند و کشته دادند !
موفقیت های زرتشتیان ، انعکاس معتقدات و باورهای آنان در الگوهای
رفتاریشان است . وفاداری ، درستی ، پرکاری ، شجاعت و سازندگی اجزاء تفکیک
ناپذیر تعالیم زرتشت است .
پرفسور جکسن استاد دانشگاه کلمبیا ، درباره ایرانیان باستان ( زرتشتی ) می
نویسد : ایرانیان تحت باورهای دینی شان ، دارای فروزه هایی هستند که در
سازندگی کوشش و ارزش های علمی جلوه گر می شود .
بدون شک ، زرتشتیان امروز نیز از همان ویژگی ها بهره دارند . بررسی درباره
این که چرا و چگونه زرتشتیان در هر کجا بوده هستند ،توانسته اند تا این
اندازه موفق باشند ، پژوهشگر را به بررسی درباره خصوصیات دینی زرتشت می
رساند .ارتباط بین باورهای عقیدتی و الگوهای رفتاری غیر قابل انکار است .
اندیشه ، گفتار و کردار زرتشتیان نیز از آبشخور عقیدتی آنان سیراب شده و
شکل می گیرد . چنین تحقیقی بینش بیشتر درباره راز بقای قوم زرتشتی را در
طول دست کم چهل قرن به دست می دهد .
از مسایلی که پس از مهاجرت های سی سال اخیر ، فکر رهبران زرتشتی را به خود
معطوف داشته است ، مسأله بقا است . در ارتباط با این مسأله ، موضوعاتی از
قبیل پذیرش به دین به صورت حاد مطرح است . برای زرتشتیان نگرانی « بقا »
نباید وجود داشته باشد به شرط آنکه طبق اصول گات ها عمل کنند . در گات ها
، پذیرش دین یک امر شخصی است و مبنی بر اختیار است . هر کس می تواند با
رایزنی اندیشه نیک و پذیرش اشا به دین زرتشتی در آید . قبول عقیده ی خاص ،
تأیید دیگری را نمی خواهد . بنابراین هر کس می تواند اگر بخواهد و اگر راه
اشا را انتخاب کند ، زرتشتی باشد .
پذیرش فرد زرتشتی شده در داخل انجمن های زرتشتی ، یک امر اجتماعی و مربوط
به کسانی است که آن انجمن ها را تشکیل داده و با رأی اکثریت اعضاء ، آن را
اداره می کنند . پس اگر تازه زرتشتی شده ای را انجمنی نپذیرد ، در زرتشتی
بودن آن فرد تأثیری نمی کند . او زرتشتی است . تازه زرتشتیان می توانند
برای خودشان انجمنی درست کنند . در بعضی از شهرهای امریکا ، دو یا سه
انجمن زرتشتی ، تشکیل شده است . تعداد انجمن ها ، اگر به وحدت و یگانگی
زرتشتیان زیان وارد کند ، قابل قبول نیست .
همه زرتشتیان و همه کسانی که به گات ها باورهای زرتشتی وفا دارند ، باید
به گفته گات ها در انجمن برادری و دوستی با هم همکاری کنند . داوطلب پذیرش
دین ، باید با قبول معنویت دین ، طالب آن باشد نه این که به خاطر جلب
منفعت مادی ویا به خاطر ازدواج و مانند آن زرتشتی شود . قبول معنویت اصل
است .
فردا: دین زرتشتی دینی است که با پیشرفت و نوگرایی ( مدرنیسم ) سازگار است
. مقررات و قواعد دست و پاگیر و قهقرایی ، در دین نیست . دین زرتشتی دین
جهانی است در دین زرتشت ، امریا نهی غالباً کلی است نه موردی .دستور رعایت
سلامت و بهداشت تن و روان کلی است . مسائل موردی ، مثل روزه گرفتن از طلوع
تا غروب آفتاب ( که از لحاظ عملی در بعضی نقاط جغرافیایی مثلاً قطب شمال
یا جنوب ایجاد اشکال می کند ) در دین زرتشتی نیست. در عین حال سنت زرتشتی
بر این است که زرتشتیان در ماه دست کم زرتشتی چهار روز گوشت نمی خورند .
بعضی هم اساساً سبزیخوارند . این خوبی دین است . همان گونه که می دانیم
روزه گرفتن از طلوع تا غروب آفتاب در نقاطی مثل قطب شمال یا جنوب ایجاد
اشکال می کند . یا الزام به خوردن گوشت حیوانی که به ترتیب خاص ذبح شده
باشد ممکن است از جهت علمی قابل توجیه نباشد و فقط یک سنت مذهبی باشد .
تعطیل یک روز معین در هفته ( روزی که به باور پیروان مذهبی ، خدا استراحت
کرد و ممکن است در کشورها جمعه ، شنبه یا یکشنبه باشد ) در دین زرتشتی
نیست . بنابر این ، زرتشتیان در هر کشوری باشند ، می توانند به اقتضای وضع
آن کشور، یکی از این روزها را تعطیل کنند بدون آن که بر خلاف مذهبشان کاری
کرده باشند
مسأله آدم وحوا در دین زرتشتی نیست . بنابراین ، جنگی بین طرفداران نظریه تکامل و طرفداران نظریه خلقت پیش نمی آید .
مسأله پرداخت مبلغ معینی به عناوین دینی به روحانیان ، یا هیچ مرجعی حکم
نشده است . بنابراین ، زرتشتیان در هر کشوری ، با رعایت تصمیمات اقتصادی
دولت که با توجه به الزامات تورم و توسعه گرفته می شود ، مالیات خود را می
پردازند بدون آن که از مقررات دینی عدول کرده باشند و رعایت نظامات محیط
زیست وحقوق بشر ، تساوی حقوق زن و مرد و عدم تبعیض مبنی بر نژاد و رنگ
برای زرتشتیان ممکن است ، زیرا با اصول کلی گات ها سازگار است .
در کتاب مقدس زرتشتیان راجع به حقوق زن و یا سهم الارث او و فرزندان و
مانند این ها ، احکامی وجود ندارد که عمل بر خلاف آنها ، مغایر دین باشد .
بالاخره وفاداری نسبت به حکومت قانونی و دادگستر ، جزو سنت مذهبی زرتشتی
است و مسایل مربوط به حکومت پیروان مذهب خاص بر اساس مذاهب پیش نمی آید
.این قابلیت تطبیق با رعایت اصول کلی دین ، یکی از اسرار بقای جامعه
زرتشتی است .
مشکل فوری زرتشتیان مهاجر ، قبول یا عدم قبول دیگران به دین نیست ، بلکه
اطلاع خود زرتشتیان از ارزش های معنوی ، اخلاقی و اجتماعی زرتشتی است .
مشکل فوری آزادی از خرافات و تحریفات دینی است که در طول زمان و در ارتباط
با سایر ادیان و ایدئولوژی ها وارد دین زرتشتی شده است . زرتشتیان مهاجر
باید با دانش دین مجهز شوند تا از روی ناآگاهی ، پیرو ادیان و ایدئولوژی
های دیگر نشوند . با این ترتیب ، نگرانی نسبت به بقای زرتشتیان نخواهد بود
. در مورد تشریفات دینی ، پاره ای از تشریفات دست وپاگیر و خرافاتی که
وارد سنت شده است ، باید کنار گذارده شود و یا با شرط روز تطبیق داده شود
.
ولی مقررات و تشریفاتی هم وجود دارد که از لحاظ بقا و همبستگی زرتشتیان ،
نهایت اهمیت را دارد و بی اعتنایی به آن ها متضمن تضعیف یگانگی در جامعه
می شود . از آن جمله است ، مراسم سدره پوشی ، حفظ گهنبار ، و برپا داشتن
جشن های مذهبی وملی . این مراسم زیبای شادی آفرین قسمتی از هویت ملی و
مذهبی زرتشتیان است . حفظ گاهنمای ملی و دینی در کشورهای مقیم ، پیروی از
تقویم و تاریخ دولتی و در عین حال به یاد داشتن تقویم ملی ، امکان پذیر
است . همچنین ، آموزش زبان و ادب فارسی به جوانان تا آنجا که امکانات
اجازه دهد ، از اسرار بقا و پایداری جامعه زرتشتی خواهد بود .
باشد که نسل جوان زرتشتی ، وارث فرهنگ کهن و ارزشمند مذهبی ایرانی بتواند
مشعل پر فروغ دین را نگهداری کند و روشن تر به نسل آینده بسپارد .
باشد که با رایزنی منش نیک ( وهومن ) ، پیمودن راستی و داد ( اشا ) ، به
کار بردن مهر و ایثار ( آرمیتی ) ، از چنان نیروی اهورایی ( خشترا ) ،
برخوردار شوند که به رسایی ( هَائروَتات ) رسند و جاودان ( اَمرتات ) دست
یابند .
جاوید مزدیسنا
به نام یزدان پاک
اوستا از دیرباز تا اکنون
میستاییم روانهای مردان و زنان پیرو راستی را، در هـر سـرزمینی که زاده شـده باشند.
مـردان و زنـانـی که بـرای پـیروزی آیـین راستی، کوشیده اند، میکوشند و خواهند کوشید.
(فروردین یشت، بند 154 )
اوستا، کهن ترین مجموعه نوشتارهای ایرانیان و کتاب دینی زردشتیان است. در
باب تحریف یا عدم تحریف اوستای اصلی و اساساً زمان نگارش اوستا و نحوه حفظ
آن در دوران باستان، نظرات گوناگون و متناقضی میان محققان ایران باستان و
عالمان دین زردشتی وجود دارد. برخی چون «آبه فرانسوا نو» بر این اعتقادند
که اوستا پس از انقراض ساسانیان به نگارش درآمد و تا پیش از آن به صورت
سینه به سینه حفظ میشده است. عدهیی از دانشمندان چون «نیبرگ» بر این
اعتقادند که اوستا در دوران ساسانیان به نگارش درآمده است. عدهیی هم
نگارش آن را به پیش از ساسانیان ربط میدهند. اما مساله دیگر پیرامون
اوستا محتوای آن است که برخی معتقدان به آن، گویند محتوای اوستا بدون
تحریف و تغییر از زمان شخص زردشت، پیامبر بزرگ ایرانیان، تا به امروز حفظ
شده است. در عین حال عدهیی از دانشمندان و علاقه مندان به دین باستانی
ایرانیان معتقدند چه در زمان نگارش اوستا و چه پیش و چه پس از آن، بنا به
علل و عوامل فراوان، متون اولیه اوستا دچار حذف و اضافاتی شده است. با
آنکه باب بحث در مورد کیفیت اوستا کماکان باز است و دانشمندان از زوایای
مختلف به بررسی مسائل مربوط به حواشی آن میپردازند، در این مقاله سعی شده
است به بیان نظریات پروفسور «آرتور کریستین سن» در باب این موضوع، که مورد
تایید بسیاری از باستان شناسان است، پرداخته شود؛ اوستا در شکل کنونی خود
دارای پنج بخش است که تشکیل میشوند از؛ یسنا (گاهان بخشی از یسن است)،
ویسپرد ، وندیداد ، یشتها و خرده اوستا.
اما از نظر زمانی اوستا به سه بخش متفاوت تقسیم میشود؛ بخش یکم شامل
«اوسـتـای کـهـن» که مضامین آن از نظر زمانی متعلق به روزگار پیش از زردشت
(بیش از حدود دو هزار و هشتصد سال پیش) است اما نگارش آن متعلق به عصرهای
پس از زردشت است و هنگام این نگارش و بازنویسی دگرباره، تا اندازهیی
مضامین و باورهای جدیدتر را به متنهای کهن اضافه کرده اند.
بخش دومً اوستا از نظر زمانی شامل «گـاتـهـا» است که سرودههای مینوی شخص
زردشت، پیام آور بزرگ ایرانی به شمار میرود. هر چند از نظر مضمون پس از
اوستای کهن سروده شده است اما از نگاه زبان و نگارش، کهنترین بخش اوستای
موجود است.
بخش سوم اوستا از نظر زمانی شامل یـسـنـا، یـشـتهای جدید، ویـسـپـرد،
ونـدیـداد و خـرده اوسـتـا است که همگی جزء اوسـتـای نـو به حساب میآیند.
اما نباید از این نکته غافل بود که بسیاری از مضامین همین بخشهای جدید
نیز برگرفته و اقتباس شده از باورها و نوشتارهای کهن است اما این آمیختگی
به حدی است که امکان تفکیک را میسر نمیسازد.
اگر بخواهیم درباره سیر جمع آوری و نگارش اوستا به طور دقیق صحبت کنیم،
باید اعتراف کرد که اطلاعات مربوط به قبل از ساسانیان محققاً غیرقابل
استناد است خصوصاً نکاتی که درباره اوستای هخامنشی بیان میشود. به طور
مثال ادعا میشود متن اصلی اوستا روی 12 هزار پوست گاو نوشته شده بوده، یا
از اسکندر مقدونی به عنوان سوزاننده این اوستا یاد میکنند. این روایتها
را به رغم شایع بودن، از نظر تحقیقی و علمی نمیتوان تایید کرد. به عقیده
«نیبرگ» اوستا در مدارس دینی همیشه سینه به سینه حفظ میشده است.
بنا بر روایات مستند پارسیان، اردشیر اول (اردشیر بابکان موسس سلسله
ساسانی) پس از جلوس، تنسر (هیربدان هیربد، بالاترین مقام مذهبی) را فرمان
داد که متون پراکنده اوستای موجود در عهد اشکانی را جمع آوری و تالیف کند،
تا آن را کتاب رسمی و قانونی قرار دهند. شاپور اول (پسر اردشیر) چون به
شاهی نشست، کتبی علمی راجع به طب و نجوم و حکمت را که دانشمندان ایرانی
که بعضاً تحت تاثیر نفوذ افکار یونانیان و هندیان نگاشته بودند به اوستا
الحاق کرد. با این حال مجادلات و اختلافات مذهبی همچنان ادامه داشت و
شاپور دوم (پسر شاپور اول) برای ختم گفت وگوها مجمعی از موبدان و مغان
تشکیل داد. این مجمع متن صحیح و قطعی اوستا را تصویب کرد و آن را به 21
نسک یا کتاب تقسیم کرد.
بنابراین اوستای ساسانی، که قسمت کوچکی از آن فعلاً باقی است، نه تنها
مشتمل بر احکام دینی بوده، بلکه حکم دایره المعارف بزرگی داشته، که در آن
علوم مختلف از جمله علم مبدأ و معاد، اساطیرالاولین، نجوم، علم تکوین،
امورعامه و طبیعیه و فقهیه، حکمت عملیه عهد ساسانی و... وجود داشته است.
در باب نابودی قسمت اعظم اوستا گمانههای فراوانی وجود دارد. خصوصاً در
میان عموم رایج است در هنگامه یورش مغول به سرزمین ایران چنین واقعهیی
روی داده است. میدانیم مسلمانان، زردشتیان را اهل کتاب میشمرده اند،
بنابراین نابود شدن کتب مقدس را نمیتوان به تعصب اسلامیان منسوب کرد و
چنان که هم اکنون تنها کتابی که خلاصهیی از نسکهای فراموش شده اوستا را
در اختیار ما قرار میدهد غکتاب «دینکرد»ف در قرن نهم میلادی (دو قرن پس
از ورود اسلام به ایران) نگارش شده است. همچنین از آثار ابوریحان بیرونی و
دیگر نویسندگانً همزمان او به درستی دریافته میشود که بخشهایی از اوستا
که امروزه در دسترس نیستند، به انضمام تفسیر معروف به «زند»، در زمان آنان
موجود بوده و ایشان در نوشتارهای خود به آنها استناد کرده اند.
«پروفسور آرتور کریستین سن» باستان شناس نامی و صاحب مقالات متعدد درباره
ایران باستان در بررسی این پدیده، نقش ایرانیان را پررنگ معرفی میکند. از
اینجا پی میبریم که چرا نسکهای حقوقی و نظایر آن در طاق نسیان مانده
است، زیرا در آن زمان دولت زردشتی وجود نداشت و نسکهای حقوقی، بی فایده و
خالی از اهمیت و اعتبار مینمود.
اما چرا ایرانیان نسکهایی را که شامل علم مبدأ و معاد و تکوین و سایر علوم اساسی بود، حفظ نکردند؟
برای پی بردن به این مطلب باید از دوران خسرو انوشیروان بلندآوازه ترین
شاه ساسانی یاد کرد که راه ورود اندیشههای گوناگون از یونان و هند را تا
حدی باز گذاشته بود. شیوع رسالات گوناگون به منزله آغاز آزادی افکار بود،
که چندان برای روحانیون قشری مفید واقع نشد. روحانیون زردشتی هر روز قدمی
واپس رفتند. سادگی افسانههای باستانی و تعدیهای فراوانی که در طول
حکومت ساسانیان بر پیکره دین مزدیسنی وارد بوده، تدریجاً حتی علمای دین را
هم ناراحت و مشوش کرد. ناچار تاویلات استدلالی برای حکایات مزبور پیش
آوردند و از راههای عقلی در اثبات آنها کوشیدند.
در مباحثهیی که یکی از مغان با «گیورگیس عیسوی» کرده، چنین گفته است؛ «ما
به هیچ وجه آتش را خدا نمیدانیم بلکه به وسیله آتش خدا را میستاییم،
چنان که شما به وسیله خاج او را عبادت میکنید.» گیورگیس، که خود از
مرتدان ایرانی بود، در پاسخ چند عبارت از اوستا را میخواند، که در آنها
آتش را چون خدایی نیایش کردهاند. آن مغ پریشان شد و برای اینکه مغلوب
مباحثه محسوب نشود، گفت؛ «ما آتش را میپرستیم از این روی که با اوهرمزد
از یک طبیعت است.» گیورگیس پرسید؛ «آیا هرچیز در اوهرمزد هست در آتش هم
موجود است؟» مغ جواب داد؛ «بله.» گیورگیس گفت؛ «آتش نجاسات و مدفوع اسب و
هرچه را بیابد میسوزاند، پس اوهرمزد هم، که از همان طبیعت است، این چیزها
را میسوزاند؟» چون سخن به اینجا رسید، مغ بیچاره از جواب عاجز ماند.
پروفسور کریستین سن معتقد است تحت تاثیر افکار جدید، آن خوشبینی نخستین،
که بنیان دین زردشتی و محرک مردمان به کار و کوشش بود، پژمرده و گسیخته
شد. میل به زهد و ترک، رفته رفته وارد آیین زردشتیان شد و بنیان این دیانت
را برانداخت. در این وقت عقیده زروانیان (زروان مهمترین مذهب دین زردشت
در زمان ساسانیان محسوب میشد) موجب شد مردمان اعتقاد به جبر پیدا کنند، و
این به منزله زهری جانگزای بود، که روح مزدیسنی قدیم را از پای درآورد.
دین زردشتی در زمانه ما از دو طریق شناخته میشود؛ یکی از راه اوستای فعلی
و کتب دینی پهلوی، که بعد از ساسانیان به رشته تحریر درآمدند. و دیگری از
راه کتبی که اجانب راجع به این شریعت در زمان ساسانیان نوشته اند. هنگام
بررسی این دو طریق شاهد تفاوتهای زیادی میان آنها هستیم.
کریستین سن در توضیح این اختلافات بیان میکند آیین دین زردشتی در پایان
عهد ساسانی تهی و بی مغز شده بود و انحطاط، قطعی و ناگزیر مینمود. هنگام
غلبه اسلام، روحانیون دریافتند که باید کوشش فوق العادهیی برای حفظ شریعت
خود از انحلال تام کنند. این کوشش صورت گرفت. عقیده به زروان و اساطیر
کودکانه را، که به آن تعلق داشت، دور انداختند و آیین مزدیسنی را بدون
شائبه زروان پرستی مجدداً سنت قرار دادند. در نتیجه قصصی که راجع به تکوین
جهان در میان بود، تبدل یافت. پرستش خورشید را ملغی کردند تا توحید شریعت
اوهرمزدی بهتر نمایان باشد. بسی از روایات دینی را یا به کلی حذف کردند یا
تغییر دادند و بخشهایی از اوستای ساسانی و تفاسیر آن را به کناری گذاشتند
یا از بین بردند، به همراه بسیاری از تغییرات دیگر. و این نکته قابل توجه
است که یشتهای مربوط به تکوین (شامل افسانههای فراوان و کودکانه)، که
خلاصه آنها در کتاب دینکرد باقی مانده، به قدری تحلیل رفته است که چند
سطری بیش نیست و از آن هم چیزی مفهوم نمیشود.
همه این تغییرات در قرون بعد از انقراض ساسانیان واقع شد و جالب آنکه در
کتب پارسی اشارهیی به این اصلاحات نشده است. روحانیون زردشتی، این شریعت
اصلاح شده زردشتی را چنان وانمود کردهاند که همان شریعتی است که در همه
زمانهای سابق برقرار بوده است. به همین ترتیب روحانیون زردشتی با اسلحه
استدلال توانستند با اهل سایر ادیان، حتی با مسلمانان، مجادله کنند و در
آغاز به هیچ وجه مغلوب نشوند.
به هر روی اینچنین مجموعه عظیم اوستا که شامل 21 نسک بود، توسط ایرانیان
زردشتی به قدری خلاصه و معدوم شد تا اوستای امروزین از لحاظ حجم کمتر از
یک نسک اوستای ساسانی است.