‌XXXXXXXXورود تازی ممنوعXXXXXXXX

راه در جهان یکی است و آن راه راستی است(داریوش بزرگ)

‌XXXXXXXXورود تازی ممنوعXXXXXXXX

راه در جهان یکی است و آن راه راستی است(داریوش بزرگ)

حجاب در دین زرتشت

به خوشنودی اهورمزدا.
پیش از پاسخ دادن به این پرسش باید یاد اور شوم که حجاب با پوشش و لباس متفاوت میباشد.پوشش اموال و نموامیس ما را از چشم داشت دیگران و همچنین از گرما و سرما و گرد و خاک نگهداری مینکند.
و اما لباس نوعی پوشش است بامدل های گوناگون که به انسان جلوه های زیبایی و شکوه خاصی میبخشد و بسته به سن و جنس و کار و … مدل های مختلفی دارد.لباس عادی.مهمانی.ورزش.کارگری و سازمانی و …. نمیتوانند با یکدیگر یکسان و یک شکل باشند و هر کس سلیقه ای دارد.بنا براین تعریف پوشش و لباس بیشتر جنبه ی ظاهری و بیرونی دارد.
و اما حجاب از واژه ی حجب و حیا سرچشمه گرفته و مفهومی والاتر و معنوی تر دارد.
و خود به دو صورت ظاهری و باطنی تظاهر میکند در این صورت مردان و زنانی را میتوان حقیقتا با حجب و حیا تلقی کرد که بر اساس باور به رعایت حجاب حجاب باطنی قوی حجاب ظاهری خود را شایسته نگه میدارند.
حجاب ظاهری لباسیست که بخش هایی از بدن انسان را که از نشان دادن انان شرم و حیا دارد را میپوشاند.
و این امر کاملا نسبی است و بستگی به جهانبینی و سطح اگاهی هر انسان دارد.مسلما انسان های نخستین به هیچ روی از اینکه لخت هستند خجالت نمیکشیدند و نخست به علت نگاهداری اندام خود از گرد و خاک و خار و خاشاک و گرما و سرماپوشش به تن میکردند به گونه ای که اگر به سیر رسایی(تکامل) حجاب نگاه کنیمنخست انسان از پوشش اغاز کرد و سپس یاد گرفت که پوشش خود را اراسته کند و لباس پدید امد و پس از اینکه اخلاق و معنویت اهمیت یافت حجاب مطرح شد.
از طرفی تا همین سد(صد نه) سال پیش مردم از نعمت داشتن حمام در منزل برخورداد نبودند و بیشتر انان ها از صبح تا شام با گرد و غبار و گرما و سرما و افتاب سر و کار داشتند.بنابر این نباید این تصور برای ما پیش اید که تصویر هایی که در تخت جمشید یا کتیبه ها و سایر اثار باستانی ایران مشاهده میکنیم که تنها قرص صورت و دستانشان بیرون است بعنوان حجاب بوده بلکه به مناسبت شغلی و بیشتر جنبه ی پوشش داشته است.
و اما حجاب باطنی یعنی داشتن حجب و حیای قلبی و باور درونی به پایبندی به اخلاق و حفظ حرمت ابروی خود و دیگران.
که متاسفانه امروز مشاهده میکنیم که میان بسیاری از افرادی که تظاهر به داشتن حجاب نیز میکنند مشاهده نمیشود و اتفاقامردان از بسیاری جهات از زن هایی که انان را بدحجاب میدانیم بی حجاب تر و پرروتر و بی شرم تر شده اند.

فلانی که با کمال پررویی گران فروشی میکند و حتی اجازه ی اعتراض هم به شما نمیدهد.دیگری با منشی خود ارتباط برقرار میکند و پس از اینکه رازش افشا شد زنش را طلاق میدهد و با داشتن سه فرزند با او ازدواج میکند و با گردن برافراشته در محافل و مجالس نیز شرکت میکند و تازه طلب کار هم هست….
فردی خجالت نمیکشد و گدایی میکند و وقتی پول کف دستش میگذاری با کمال پررویی پرت میکند و میگوید همین؟!
انگار ارث پدرش را از شما میخواهد. و هزاران موارد دیگر که از صبح تا شام در پیرامون ما اتفاق میافتدو همه به سادگی از کنار و ان میگذریم و به ان عادت کرده ایم.به طوری که متاسفانه امروز خیلی ها کسانی را که به اخلاق و معنویات پایبند هستند هالو و ساده لوح تلقی میکنند و در حالی که همه ی ادیان جهان اموزش میدهند که خداوند کسی را را که حجاب باطنی قوی و محکم دارد و با تمام وجود حجاب ظاهری درست و خداپسندانه را رعایت میکند را دوست دارد.خیلی ها تصور میکنند که خداوند تنها حجاب ظاهری را میبیند و به حجاب باطنی انسان کاری ندارد.تجربه و دانش نیز ثابت کرده که حفظ حجاب ظاهری نمیتواند تضمین کننده ی حجاب باطنی محکمی باشد.

و اما حجاب در دین زرتشت و مذهب زرتشتی:اشو زرتشت 3744 سال پیش به این مساله ی مهم توجه داشتند که وقتی باطن وجدان و معنویت انسان ها با شناخت خود و جهان اطراف خود به اندازه ی کافی نیرو گرفته و حجاب باطنی قوی برای انسان ها ساخته شد حجاب ظاهری خود به خود رعایت خواهد شد.این پیامبر اهورایی زن و مرد را برابر دانسته و نیکی و راستی را ستوده و تبلیغ کرده است و ازادی را تحسین نموده است و میفرماید : خداوند به انسان وجدان .خرد و قوه ی اراده بخشید تا هر کسی سرنوشت خود را بسازد و نیکی و راستی (اشو) را تبلیغ نماید و بدی و دروگ (دروغ) را از خود دور نگاه داشته و بنابر این هرچند دیده میشود که در گاثاها از حجاب یا پوشش ظاهری به ویژه سخن به میان نیامده است ولی تاریخ گواهی میدهد که شاید زرتشتیان جز نخستین مردمی باشند که به پوشش به شکل حجاب نگاه کرده و زنان و مردان تلاش داشته اند که از حجاب درونی و برونی نیرومند و قوی برخوردتر گردند و با وصفی که در همه ی مراسم ها و ایین ها ملی و مذهبی زن و مرد تا حد معقول و متعالی با هم مختلط بوده اند و در روابط شخصی و اجتماعی از حجاب باطنی نیرومندی بهرهمند بوده اند و با پوشیدن لباسی معقول از تندروی ها و کندروی ها جلوگیری نموده اند و ضمن افزایش شخصیت و وقار خود از حرکات جلف و سبک پرهیز نموده اند به محافل احترام و شکوه بخشیده اند.به گونه ای که زرتشتیان به نیکی و راستی همیشه زبان زد خاص و عام بوده اند.
زنان و مردان زرتشتی از پیر و جوان امروز نیز تلاش میکنند که ادامه دهنده راه پر شکوه نیاکان خود باشند و با پوشیدن حجابی متناسب به زیبایی و شکوه خود بیفزایند و درعین حال فریبنده نباشند و خرد و وجدان فردی و جمعی را به سخره نگیرند.
ابروی جماعت را روز به روز بیشتر افزون نمایند و در مجامع و محافل عمومی و مابین هم میهنان گرامی نیز رعایت حجاب را بر خود واجب میدانند و با حفظ حجاب باطنی قوی و یاری رسانیدن به دیگر هم میهنان ارجمند در راه ساختن ایرانی اباد و ازاد و شاد کوشا میباشند…..
و چه خوب بود که بانوان ما لااقل در محافل زرتشتی از لباس سنتی و زیبا و متین و با شکوه قدیمیمان نیز استفاده مینمودند تا این فرهنگ شایسته تداوم یابد و به فراموشی سپرده نشود.
به نظر شما چه عاملی از پررویی زیاد و بدحجابی باطنی و ظاهری و فسادهای اجتماعی جلوگیری میکند؟

البته خوشبختانه باید اعتراف کرد که بیشترینه ی ایرانیان ادم هایی سالم . پاک بوده و دارای وجدانی قوی و میباشند و از انجام کارهای ناشایست بشدت احساس گناه میکنند از طرفی تنبیه و مجازات نمیتواند راه گشا باشد و حداقل چند عامل مثبت لازم است تا بتواند حد زیادی از فسادهای فردی و اجتماعی را پیشگیری کرده و به حداقل برساند :

نخستین عامل:
ایجاد وجدان اگاهانه و دانش زندگی کردن به مردم است تا همه دریابند که هر انسان از چه قابلیت های بالایی برخوردار است و باور کنند که اینکه گفته شد خوشبختی ازان کسی است که خوشبختی دیگران را فراهم کند.حقیقت دارد و اگر هرکدام از ما خودمان را کنترل کردیم و از انجام کوچکترین کارهای ناشایست شرمنه شده و توهین به شخصیت انسانی خود دانسته فرزندان و اطرافیان سرمشق میگیرند و این باور مانند یک موج سراسر همبودگاه(جامعه) ما را فرا میگیرد و یا بر عکس اگر هر کدام از ما گفتیم به من چه و یا (با یک سبد گل بهار نمیشود)و با این سخنان تنها تلاش کنیم که گلیم خودمان را از اب بیرون بیاوریم و به فکر گلیم دیگران نباشیم از همین بدتر خواهد شد.. به نظر اینجانب مهمترین عامل سلامت اجتماع باور اگاهانه مردم است وقتی مردم به اصول انسانیت پایبند باشند و زن و مرد دیگر مردمان گیتی را به یک چشم دیدند و پذیرفتند که هرچه به خود نمیپسندند به دیگران نیز نپسندند انگاه به گونه اگاهانه حاضر به انجام کارهای بد و خلاف و همبودگاه ستیزی نمیشوند.
((دانا نیک را برمیگزیند و نادان بد را.گاثاها))


دومین عامل:
اقتصاد است انچه مسلم است شکم گرسنه دین و ایمان ندارد و پول زیاد بدون زحمت و باداورده نیز فساد به بار میاورد.این شعار نیست و حقیقت دارد.
بنابراین بر دولت ها است که با ایجاد شرایط اقتصادی سالم و پویا و قوانین مدنی و مردمی و با پراکندن فرهنگ راستی و درستی در همبودگاه و با مبارزه ی با دروغ به هر شکل ان و به وسیله ی تبلیغ امور خیریه و دستگیری از نیازمندان از فساد در همبودگاه بکاهد.


سومین عامل:
قانون منطقی و محکمی است که دولت بایستی بر اساس حفظ حجاب باطنی در همبودگاه ایجاد کندو ان قوانین را به طور دقیق و دادگرانه به انجام رساند.زمانی دیده میشود که مرتب روزنامه ها مینویسند مجرمین کوچک به اشد مجازات رسیدند ولی مجرمین بزرگ رانت خوار و پول شو در همبودگاه هم ازادانه میچزخند و فخر میفروشند هرگز نباید انتظار جامعه ی سالمی را داشته باشیم.

بسیاری عوامل دیگر نیز هست که درین زمان کم نمیتوان به همه ی انان پرداخت ولی درکل میتوان گفت که امروز دانش به ما ثابت کرده است که نباید با اینگونه مسایل احساساتی برخورد کرد و دست روی دست گذاشت بلکه باید به صورت علمی و کارشناسی علل ایجاد پررویی و بی حجابی باطنی و ظهاری و در سطح گسترده تر فساد در جامعه و راه های مبارزه ی با ان ها را فراگرفت و به فرد به فرد همبودگاهیان اموخت .ریشه ها زیربنا ها را ادیان تعیین کرده اند و قانونگذاران اندیشیده اند و اندیشمندان و همبودگاه شناسان و اقتصاددانان به صورت دانش دراورده اند.وسایل ارتباط جمعی نیز در دسترس است و میتوان در کوتاهترین زمان جمعیت بزرگی را از حقایق اگاه کرد تنها باید اراده کنیم و بخواهیم و همه ی ابزارهایی را که در اختیار داریم (حتی وب لاگ نویسی) را به کار گیریم و کوشش کنیم با روش های مثبت و سازنده و ارج گزاردن به افراد صالح و کارهای شایسته ی ایشان و مبارزه ی دادگرانه و اندیشمندانه با مفسدان مهبودگاهمان انان را در جامعه پیاده کنیم.

درجات گناه

درجات گناه در بندهش
در اغلب منابع پهلوى براى گناهان هشت پایه ذکر کرده اند، اما در بندهش 13 در شرح گناهان نه پایه برشمرده است: فصل اندر کرفه و گناه بنوشتم. بدانند که به دین در کرفه گناه پایه خرد بنهاده است، و هر یک را نامى است: فرمان و آگرفت و اویروشت و اردوش و خور و بازاء و یات و تنافور و مرگرزان. فرمان هفت استیر باشد و هر استیرى چهارده مثقال باشد و آگرفت دوازده استیر باشد. و اویروشت پانزده استیر باشد و یات صدوهشتاد استیر باشد و تنافورى سیصد استیر باشد. مرگرزان آن است که او را زنده نبگذارند. اکنون گناهان خرد بنوشتم. هرگاه یکتار موى بیفکند و در دل دارد که نگیرد و نه پرهیزد، فرمانى گناه باشد، اگر کوچک باشد اگر بزرگ؛ و هرگاه که ناخنى بیفگند و طلب باز نکند و نه پرهیزد فرمانى گناه باشد، هجره (هخر hixr =پلیدى، کثافت) که در تن باشد نبگرفتند و بیفگند فرمانى گناه باشد. بادى که در آتش دمد به دهن، به هر یک بار، فرمانى گناه باشد. و آب تاختن (= ادرارکردن) که در چاه کنند که به میان سراى باشد فرمانى گناه باشد. ..

درجات گناه در شایست ناشایست
در شایست ناشایست (بخش شانزدهم) نیز شروحى درباره درجات گناه و تعریف آنها در چگونگى ضرب و جرح و تاوان و مجازات آنها آمده است: «... کوچکترین گناه فرمان نام دارد و این که یک فرمان، سه درم و سه دانگ و پنج گندم است؛ نیز هست قولى که هر فرمان گناه را سه درم و سه دانگ گوید. یک آگرفت: هر چه در جهان مردم را با آن زنند، سلاح نام دارد، پس همى چون سلاح را در دست گرفت و آن را چهار انگشت از زمین برگرفت (=بلند کرد)، پس او را یک آگرفت گناه بر ذمه باشد. یک آگرفت گناه را تاوان و پادافراه پنجاه و سه درم است. هنگامى که آن سلاح فرود گردد، پس او رایک اویرشت گناه بر ذمه باشد و دادستان (=حکم) وى گردانیدن سلاح است و تاوان و پادافراه وى هفتاد و سه درم باشد. اگر چیزى بیش از گرانیدن سلاح نباشد. هرگاه بر او آن سلاح رابدهد (=بزند)، یک اردوش گناه او را بر ذمه باشد و تاوان پادافراه آن سى استیر است: اگر زخم به اندازه یک پنجم یک دشت (des§t= وجب کوچک) بر او کرد (زد)، آنگاه او (=زننده سلاح) را یک خور گناه بر ذمه است و تاوان و پادافراه وى همان سى استیر است».
درجات و مراتب گناه و تاوان هر یک بنابر آنچه در فصل شانزدهم، بند 5 و فصل یازدهم، بندهاى 1 و 2 ذکر شده، بدین ترتیب است:

نام گناه و تاوان آن در فصل شانزدهم










نام گناه و تاوان آن در فصل یازدهم










همانطور که دیده می شود در ترتیب گناهان و تاوان آنها تفاوت هایى وجود دارد. این تفاوت در دیگر کتب پهلوى نیز به چشم مى خورد. بنابر روایات دینى هر کس که مرتکب گناهان نابخشودنى (تناپوهل) شود و به حکم شرع مرگ ارزان باشد، پس از مرگ روانش نمى تواند از پل چینوت C§inawat (چینود) عبور کند و براى همیشه سرگردان و در دوزخ باقى خواهد ماند. در رساله مینوى خرد، فصل سى و پنجم به فهرستى از گناهان بزرگ، که برخى از آنها در شمار گناهان تناپوهل و مرگ ارزان است، چنین اشاره شده: «... از گناهانى که مردمان مى کنند، لواط و بیست و پنجم کسى که ناسپاسى کند. و بیست و ششم کسى که دروغ و نادرست بگوید. و بیست و هفتم کسى که در مورد چیزى که از میان رفته است، ناخرسندى کند. و بیست و هشتم کسى که شادیش از بدى و آزار نیکان است. و بیست و نهم کسى که گناه را رواج دهد و کار نیک را به رنج و دور دارد و سى ام آن که از نیکى اى که به کسى کرده است، پشیمان شود».

پتت patet یا توبه در دین زرتشت
توبه یا پتت در گناهان کوچک و بزرگ (صغیره و کبیره) نقش ویژه اى ایفا مى کند. توبه، گناهان و اثرات آن را از بین مى برد و گناهکار را پس از مرگ از رفتن به دوزخ و آلام جهنم نجات مى دهد، اما به هیچ وجه از اجراى مجازات و کیفرهاى تعریف شده براى هر گناه در این دنیا جلوگیرى نخواهد نمود. به همین علت کسى که مرتکب گناهانى همچون: لواط یا غلامبارگى؛ کشتن مرد مقدس (بهدین)؛ جسد مرده را به تنهایى حمل کردن؛ نزدیکى با زن دشتان و غیره شود، مرگ ارزان و به حکم شرع اعدام مى شود اما روح و روان وى بر اثر توبه و کفاره از مجازات آخرت و عذاب دوزخ رهایى مى یابد.توبه به دو گونه انجام مى شود: یکى محسوس و پیدا که به آن پتت آشکارا گویند، و دیگرى غیر محسوس و ناپیدا که همان مفهوم پتت در اندیشه است. این دومى را مى توان معادل با پشیمانى و توبه صادقانه از گناه دانست که اثرات عمده آن در آخرت مشهود خواهد شد. در پتت آشکارا یا توبه لفظى، گناهکار باید لفظا از گناهان خویش یاد کند، و این همانند رسم اعتراف به گناه نزد ردان و دستوران است که در دین زرتشتى در دوران ساسانیان و پس از آن وجود داشته اما امروزه این رسم منسوخ شده است.کوتاهترین فرمول توبه لفظى که هر روز باید گفته شود این است: «من متأسف و نادم هستم و ترک مى کنم هر گناهى که لفظا یا عملا مرتکب شده ام و یا از خاطرم خطور کرده و من آنها را نادیده گرفتم».

اهمیت پتت و رسم اعتراف به گناه نزد دستوران
درباره پتت و اهمیت آن و رسم اعتراف به گناه نزد دستوران، در صددر نثر، در چهل وپنجم آمده: «1 ـ این که پیوسته مى باید که توبت کردن بر یاد دارند. 2 ـ هرگاه که گناه از دست آید، جهد باید کردن تا پیش هربدان و دستوران و ردان شوند و توبت بکنند 3 ـ که گناه ماننده کرفه همچنان که کرفه از آن وقت که بکنند 4 ـ تا مردم زنده باشد هر سال دیگر بر مى شود 5 ـ و گناه نیز همچنان هر سال بر سر مى شود و چون توبت بکنند، دیگر نیفزاید، همچون درختى بود که خشک شود و دیگر افزایش نکند 6 ـ و توبت آن بهتر که پیش دستوران و ردان کنند و توجش که دستور فرماید چون بکنند هر گناهى که باشد از بن (=ذمه) بشود 7 ـ توبت دستوران کنند توبت هم خوانند 8 ـ و اگر دستور نباشد پیش کسانى باید شدن که دستوران بگماشته باشند و اگر ایشان نیز نباشند به نزد یک مردى روان دوست باید شدن و توبت بکردن...».

گناهان و جرائم به گناه بى توبه در اوستا
در اوستا بعضى از گناهان و جرائم به گناه بى توبه موسوم است و با الفاظى همچون P s§o¦-tanu¦، tanu¦p r ¶a، par to¦-tanu¦و یا an-a¦p r ¶a، و همچنین گناه طهارت ناپذیر با لفظ a-yaoz§diia نامیده شده اند که تاوان آنها بسیار سخت و سنگین است. در این گناهان شخص گناهکار «پشوتنو» مى شود و مستحق مجازات اعدام است. روان چنین شخصى پس از مرگ نمى تواند به وسیله توبه و تاوان از مجازات آخرت بخشوده شده و موجب عدم گذشتن وى از پل چینود (پل صراط) مى شود. گناهانى مانند نزدیکى با زن دشتان و یا آبستن، و یا کسى که جسد مرده اى را بپزد و یا گوشت جسد مرده انسان را بخورد،غلامبارگى یا لواط و یا کسى که از دین زرتشتى خارج شود، و گناهانى از این قبیل، تماما گناهان مرگ ارزان و داراى تاوان هاى بسیار سنگین است. هرگاه کسى با یکى از این گناهکاران مصادف شود مى تواند بدون اخذ اجازه از ردان و دستوران، (و در گناهانى همچون لواط حتى بدون اجازه از شخص شاه) شخصا اقدام به قتل وى نماید. هر چند در بعضى از گناهان بى توبه مانند کسى که جسد مرده را در زمین دفن نماید، با آنکه این گناه در شمار گناهان بى توبه محسوب مى شود اما بر اثر بازخرید نقدى و یا توبه از شدت مجازات گناهکار کاسته مى شود.

پذیرفتن دین مزدا و بخشیده شدن گناهان
نکته آخرى که باید در مبحث توبه بدان اشاره نمود این است که تمامى گناهان بى توبه و دیگر گناهان و تاوان هاى سنگین آن همه در صورتى است که شخص گناهکار پیرو دین مزدا بوده و یا در این دین تعلیم و آموزش دیده باشد، اما هرگاه کسى خارج از دین مزدا باشد و یا پرورش یافته این دین نباشد، به تصریح وندیداد (فرگرد8، بند29ـ28) گناهان وى با پذیرفتن دین مزدا بخشوده مى شود به شرط این که تعهد کند در آینده چنین جرمى مرتکب نشود. در وندیداد (فرگرد3، بند41) در این باره آمده: براستى دین مزدا کسى را که به این دین در آید، از بندهاى گناهانش رهایى مى بخشد. دین مزدا گناه نادرستکارى را مى بخشاید.دین مزدا گناه کشتن یکى از اشونان (مرد پارسا و مقدس) را مى بخشاید. دین مزدا گناه خاک سپارى مردار را مى بخشاید. دین مزدا گناه کردارهایى را که هیچ تاوانى براى آنها نیست، مى بخشاید.دین مزدا پادافره سنگین ترین گناه را مى بخشاید.دین مزدا هر گناهى را که مردمان مى توانند بدان دست بیالایند،مى بخشاید.

انواع گناهان و کیفرهاى جسمانى در وندیداد
در وندیداد براى هر جرم، جنایت و گناه، دو نوع تاوان یا کیفر تعیین شده است: یکى دنیوى که شخص گناهکار باید در همین دنیا سزاى عمل خلاف خویش را ببیند، و دیگرى اخروى، که در آخرت و پس از مرگ، گناهکار مجازات خواهد شد. نوع اول یعنى کیفرهاى دنیوى شامل انواع گوناگون مجازات هایى است که رایج ترین آنها تازیانه و شدیدترین آنها اعدام هاى متنوعى بود که در گناهان مرگ ارزان اجرا مى شد (قبلا به این گونه اعدامها اشاره شده است). اما نوع دوم یعنى کیفرهاى اخروى معمولا در صورتى است که شخص خاطى در این دنیا تاوان گناه خویش را نپرداخته و یا توبه نکرده و به طریقى از کیفر و مجازات و یا دادن تاوان (چه نقدى و چه غیر نقدى) فرار کرده باشد. چنین شخصى در آن دنیا براى همیشه گرفتار دهشتناکترین عذابها و شکنجه ها (که نمونه هایى از آن در ارداویرافنانه ذکر شده) خواهد بود و روانش در جهان واپسین به هیچ وجه نمى تواند از پل چینود عبور کند.

کیفرهاى جسمانى گناهان در وندیداد
کیفرهاى جسمانى که رایج ترین آنها زدن تازیانه بود، بسته به نوع گناه و جرم در تعداد ضربات تازیانه با هم متفاوتند. یعنى تعداد تازیانه براى گناهان سبکتر (که نمونه هاى آن را در جدول خواهیم دید) میان 5،10،15،30،50،60،70 و90 ضربه متغیر است، ولى براى مجازات هاى شدیدتر 200، 300، 500، 600، 700، 800، 1000 و حتى مثلا براى گناه کشتن یک سگ آبى تعداد 10000 ضربه تازیانه در نظر گرفته شده است، که این عدد بسیار اغراق آمیز مى نماید. براى اجراى حدود شرعى و زدن تازیانه، بنابر وندیداد از دو نوع تازیانه یا شلاق استفاده مى شده است: یکى اسپه اشترا (شلاق اسب رانى) و دیگرى سروشوچرن (شلاق فرمانبردارى) ـ و این هر دو واژه در وندیداد معمولا مترادف و با هم به کار رفته و احتمالا منظور از هر دو همان تازیانه اى بوده که براى تنبیه، مجازات و به اطاعت واداشتن رعایا، متخلفین و گناهکاران از آنها استفاده مى شده است. نکته قابل ذکر و مهم در جدول زیر این است که تعداد ضربات تازیانه تعریف شده براى هر گناه و یا جرمى را باید در اصل دو برابر کرد تا تعداد تازیانه مناسب با هر جرمى مشخص گردد.
مثلا براى گناهى که30 ضربه تازیانه تعیین شده، بدین معنا است که گناهکار باید30 ضربه تازیانه اسپه اشترا و 30 تازیانه سروشوچرن نوش جان مى کرده است. بقیه موارد نیز به همین صورت است. این نکته قابل ذکر است که تاوان و یا کفاره گناهان در وندیداد، همه جا منحصر به تازیانه نیست، بلکه در بعضى موارد مثلا نزدیکى با یک زن دشتان و یا گناه کشتن یک سگ آبى، گناهکار علاوه بر تحمل رنج تازیانه هاى بى شمار، باید کارهاى نیک بسیارى از قبیل: دادن نذورات به معابد (که زیر نظر مغان و دستوران اداره مى شد)، کشتن ده ها هزار جانور موذى و زیانبار، تقدیم هدایا به مردان اشو یا مقدس و روحانى و غیره انجام مى داد تا شاید بتواند تاوان گناه سنگینى که مرتکب شده است بپردازد.

چگونگى آیین دادرسى و اجراى قوانین وندیداد در دین مزدیسنا
چگونگى آیین دادرسى و اجراى قوانین وندیداد در دین مزدیسنا، هر چند نامشخص و مجهول است، اما مى توان گفت که کلیه مسایل فقهى و شرعى، صادرکردن حکم در گناهان و تعیین حدود و کفاره آن، حل اختلافات و دعاوى، نظارت بر فتواهاى صادره و اجراى حدود شرعى و اخذ حقوق مربوط به آن، همه وهمه توسط دو نوع قاضى شرع (شخص روحانى یا مردان اشو) صورت مى گرفت:
یکى موسوم به رتو (اوستا: ratu، پهلوى: rad). رتو در نزد مغان از درجات و مناصب بزرگ روحانى است و در مسند قضا و داورى از جایگاه ویژه اى برخوردار بود. رتو به معنى داور دادگاه ایزدى،که در موارد مقتضى قضاوت و داورى در امور شرعى، صادر کردن حکم و تعیین حد گناه، تعبیر و تفسیر قانون ضد دیو (وندیداد) جملگى به وى محول است. مقام و اختیارات رتو تا آنجاست که بنابر وندیداد (26/5) وى مى تواند یک ثلث (یک سوم) از کیفر گناه گناهکاران را تخفیف داده و ببخشد.
دیگرى سروشاورز (اوستا: sraos§a¦-var z پهلوى: sro¦s§a¦warz). از آنها مى توان با عنوان کلى مجریان قوانین وندیدادى یاد کرد. در هر محکمه پس از داورى توسط رتو و صادر شدن حکم و تعیین حد گناه، عده اى از موبدان تعلیم دیده موسوم به سروشاورز، که همیشه در دستانشان تازیانه سروشوچرن بود، انجام و اجراى احکام صادره را به عهده داشتند. از وظایف این موبدان مى توان به نظارت بر اجراى مراسم دینى و حفظ نظم عمومى، اجراى انواع حدود شرعى چون شلاق زدن، و اعدام هاى گوناگون در گناهان مرگ ارزان را نام برد.

جرایم نقدى در وندیداد
در هیچ جاى وندیداد مستقیما به جرایم نقدى اشاره نشده، اما همیشه و در همه گناهان مجازاتها و تازیانه هاى اسپهه اشترا و سروشوچرن قابل خرید و تبدیل به جرایم نقدى بوده است. هر ضربه تازیانه را گناهکار مى توانست به بهاى یک استیر یا یک ستیر (معادل شش درهم و نیم و به روایتى چهار درهم) بازخرید کند. گناهانى که 200 ضربه تازیانه حد شرعى آن بود، در اوستا به لفظ تنافور (تناپوهل) نامیده شده و در شمار گناهان بسیار سنگین قرار دارد، و جزاى نقدى آن معادل 300 استیر بوده است. اگر هر استیر را معادل چهار درهم (یعنى حداقل بهاى ارزى آن) در نظر بگیریم، کیفر گناه تناپوهل 200 تازیانه است، معادل با 1200 درهم مى شود که در آن زمان ثروتى عظیم محسوب مى شده است. با این حساب کیفر کشتن یک خارپشت (جوجه تیغى) و یا نزدیکى با زن دشتان، که کیفر آن یک هزار تازیانه باشد، معادل با شش هزار درهم، و همچنین کیفر گناه کشتن یک سگ آبى که ده هزار تازیانه است، با شصت هزار درهم برابر خواهد بود. و این یکى از منابع متنوع درآمد مغان بود که به گناهکاران اجازه مى داد تا با خرید اسناد بخشش از حوزه قضایى موبدان خود را از حدود شرعى و انواع مجازاتها رهایى بخشند. این در صورتى بود که گناهکار مى توانست بهاى تاوان را بپردازد وگرنه وى باید در ازاى کفاره گناهانش همچون بردگان بر روى زمین هاى زراعى، املاک و مستغلات وابسته به موبدان ودستوران به کار مى پرداخت و بیگارى مى کرد تا زمانى که کاملا با تأیید موبدان از اثرات آلوده آن گناه پاک و تطهیر مى شد (مسلما در چنین شرایطى اصلا به نفع موبدان و مغان نبود که گناهکار به سرعت از اثرات گناهانش پاک شود!!). شاید به همین دلیل باشد که در سرتاسر وندیداد، قانون گذاران شرع وندیدادى، براى هر خطاى کوچکى، تاوان هاى سنگینى در نظر گرفته اند.

مجازات هاى آلوده به گناه کشتن سگ آبى
با مرورى گذرا بر مجازات هاى کسى که آلوده به گناه کشتن سگ آبى است مى بینیم که چنین شخصى علاوه بر خوردن 10000 تازیانه اسپهه اشترا و 10000 تازیانه سروشوچرن (در صورت اجراى این حکم، احتمالا در دفعات متعدد این تازیانه ها زده مى شد)، گناهکار مى بایست ده هزار هیزم براى آتش اهورامزدا برده و ده هزار برسم ویژه آیین کند.همچنین کشتن ده ها هزار انواع جانوران موذى (خرفستر) بر عهده شخص خاطى و گناهکار مى باشد.اما نکات اصلى و احکام عجیب تر و قابل توجه در مطالب بند8 به بعد فرگرد14 قرار دارد که نظرى به آنها خواهیم داشت:
الف) شخص گناهکار باید براى آمرزش روان تمام اسباب و لوازم مورد نیاز و مربوط به انجام مراسم دینى براى آثرون (موبد روحانى نگهبان آتش در آتشکده) را به مردان اشو (موبدان و مردان مقدس) به عنوان کفاره بدهد. توجه به تصریح در صیغه جمع یعنى واگذارى این جرایم نقدى براى مردان اشو که در همه این بندها تکرار مى شود، قابل تأمل و دقت مى باشد.
ب) گناهکار مى بایست کلیه لوازم و ساز و برگ یک مرد سپاهى و جنگى اعم از نیزه، کارد (شمشیر)، گرز، کمان، زین، فلاخن، زره، سپر و غیره را به عنوان کفاره به مردان اشو بدهد ؟!
ج) گناهکار باید تمام لوازم و اسباب مورد نیاز یک کشاورز ـ شبان و یک مرد برزگر را به مردان اشو به عنوان کفاره گناه بدهد. این ابزارها عبارتند از: یک عدد خیش با یوغ، یک عدد اسباب گاو رانى، دوهاون سنگى، یک عدد آسیاب دستى براى آرد کردن گندم و یک بیل؟!
د) او باید یک نهر (جوى) آب، یک قطعه زمین حاصلخیز و مرغوب به اندازه اى که آب دو جوى براى آبیارى آن کفایت کند و آب تا دورترین نقاط آن پیش برود، براى مردان اشو فراهم کند؟!
هـ) او باید یک خانه اربابى با گاوستانى (طویله) داراى نه پرچین، نه حصار، نه نوع علوفه را جهت کفاره گناه به مردان اشو بدهد. خانه باید داراى دوازده راهرو در قسمت بالا و نه راهرو در قسمت وسط و شش راهرو در قسمت پایین باشد. او همچنین باید یک رختخواب خوب با لحاف و بالش به مردان اشو و پاک بدهد؟!
و) مرد گناهکار موظف است که دختر باکره، جوان و سالم خود را با جهیزیه و نقدینه اى از زیورآلات زینتى و طلاجات براى مردان اشو به ازدواج دهد. البته این دختر باید خواهر پانزده ساله خود را نیز همراه گوشواره (جهیزیه) براى مردان اشو بیاورد؟!
ز) همچنین این مرد موظف است هفت رأس رمه ریز در دوبار به مردان اشو و نیکوکار تقدیم کند. او باید هفت عدد سگ در دوبار پرورش دهد ـ او باید هفت عدد پل روى آب در دوبار بنا کند. او باید نه عدد باغ خرابه در دوبار تعمیر و مرمت کند. او باید نه عدد سگ را که در پوست یا گوش گرفتار کک و شپش و همه ناخوشى هایى که به تن سگ روى مى آورد، پاک کند و درمان بخشد. او باید نه مرد نیکوکار را در دوبار به خوراکى سیر از گوشت، نان و شراب اطعام کند؟!

اختلاف در مورد اجرای قوانین وندیدادى میان پژوهشگران و اوستا شناسان
درباره این سؤال که آیا قوانین وندیدادى در زمان خود واقعا اجرا مى شده و یا صرفا جنبه نظرى داشته، میان پژوهشگران و اوستا شناسان اختلافاتى وجود دارد. براى نمونه یکى از بزرگترین اوستا شناسان یعنى دارمستتر مى گوید: «از مطالعه در مدارک و مستندات ایرانى و غیر ایرانى معلوم مى گردد قسمت عمده از این قوانین وندیداد در زمان خود به موقع اجرا گذارده مى شد. استرابون نقل کرده است که هر کس آتش یا آب را آلوده و ناپاک مى کرد به مجازات اعدام محکوم مى شد.آرى، قوانین نظرى نه تنها در بعضى موارد وسیله سخت گیرى قضات بود بلکه اکثرا اجراى احکام و قوانین وندیدادى توسط مغان و موبدان در میان مردم وسیله اى براى سود جویى، ایجاد رعب و وحشت، سخت گیرى و فشار و بالاخره تثبیت قدرت و تسلط ایشان بر عموم مردم بوده است.
در دین مزدیسناى رایج در زمان ساسانیان، فرمانبردارى از دستوران، از اصول دین و تأکیدى مؤکد براى همگان بود. هر گاه کسى از این اصل منحرف مى شد کافر، و سزاوار شدیدترین کیفرها یعنى مرگ بود. منکر یا بد دین nakkiragar کسى است که از دستورى پیروى نکند و چنین شخصى اسروشدار a-sra¦s§da¦r یعنى بدون سردار و راهنماست و بنابر شایست ناشایست (بخش12، بند2) روان وى از پل چینود نگذرد و به بهشت نرسد. در صددر نثر، در8، در این باره آمده:«این که دین به دستور باید داشتن، و فرمانبردارى از دستوران بکردن و هر کارى که کنند به دستورى ایشان کنند. که در دین پیداست که اگر چندانى کرفه بکنند که برگ درختان و ریگ بیابان و قطره باران که نه به فرمان دستوران کنند و بى خشنودى ایشان کنند، هیچ کرفه به روان او نرسد و کرفه که کرده باشند، پاداش گناه یابند. (چنین کس) تازنده باشد، او را اشو نشاید گفتن; و چون بمیرد به بهشت نرسد و هیچ امشاسفندى به نزدیک او نشود. و او را از دست دیوان و اهریمن رها نکنند و از دوزخ رهایى نیابد. چه کار کرفه آن گاه به روان رسد که به دستورى دستوران دین آگاهان کنند و ده یک ایشان از آن کرفه بدهند».

تاوان گناه و سودجویى هاى مغان
به طور کلى مغان با رواج افکارى از این قبیل، با اقتدارى کامل بر کلیه امور مردمان از زمان تولد تا هنگام مرگ نظارت داشتند.درمان انواع بیماریها و حتى سرپرستى در امورى چون ازدواج و طلاقها، انجام معاملات و امور تجارى و ثبت اسناد و رسمى کردن این کارها بر اساس قوانین شرعى و اخذ حقوق شرعى آن، حل و فصل اختلافات و دعواهاى خانوادگى و اجتماعى و بسیارى کارهاى دیگر تماما در اختیار مغان و موبدان کارآزموده بود و از این طریق روز به روز بر قدرت و ثروت هاى سرشار آنها افزوده مى شد. از دیگر منابع قابل توجه در آمد مغان، عوایدى بود که از طریق جرایم نقدى از سوى گناهکاران بخاطر نواهى دینى و انجام گناهان کوچک و بزرگ به عنوان کفاره و بازخرید گناه، به صورت پول و یا املاک و زمین هاى زراعى و خانه و دیگر مستغلات به ایشان و معابد و آتشکده ها (که تحت امر آنها بود) پرداخت مى شد.
بر طبق مستندات تاریخى از این راهها و با گذشت زمان در مراکز اجتماع مغان و خزاین معابد و آتشکده ها ثروت هاى هنگفتى انباشته شد که در نیمه اول سده هفتم میلادى، بخشى از آن توسط بیزانسى ها و بخشى دیگر توسط اعراب به غارت رفت. و نیز در سال 624 میلادى، معبد گنزک Ganzak درآذربایجان که احتمالا یکى از ثروتمندترین آتشکده ها و معابد ایران در آن زمان بود، توسط قیصر هراکلیوس Heraklios فتح و غارت شد.با توجه به تمامى این شواهد واحکام و قوانین مندرج در کتاب هایى چون روایات پهلوى، روایات داراب هرمزدیار، مجموعه دینکرد، شایست ناشایست و دیگر منابع پهلوى که در رأس آنها وندیداد قرار دارد، مى توان به این مهم رسید که جنبه نظرى بودن این قوانین بسیار ضعیف مى نماید، اما جنیه هاى عملى آنها نیز بیشتر به صورت راه هاى ثانویه انجام مى شد نه تنبیه هاى جسمانى و فیزیکى. یعنى در احکام جزایى هر چند بسیارى از کیفرها و مجازات هاى بدنى، ظاهرا به دلیل تعداد زیاد تاریانه ها به نظر اغراق آمیز و دور از عمل مى رسد، اما همواره تأکید موبدان در آن زمان بیشتر بر تبدیل این کیفرها و تازیانه ها به جرایم نقدى بود نه اجراى حدود شرعى. به همین جهت آنها در تقدس و اجراى شرایع فراوان، بر قوانین پیچیده و بسیار سخت وندیدادى، اصرار و پافشارى مى کردند و از کوچکترین گناه بدون پرداخت جریمه و تاوان آن گذشت نمى کردند، تا مبادا موجبات تضعیف و از دست دادن قدرت ایشان فراهم شود. تأکید بر اجراى این مهم تا جایى بود که هرگاه کسى یا گناهکارى در باز خرید تاوان گناه یا براى انجام مراسم تطهیر و آیین هاى دینى، به دلیل ضعف مالى نمى توانست وجوه معین و تعریف شده در قوانین موبدان را پرداخت نماید، بر اعقاب و بازماندگانش این وظیفه، فرض واجب بود که تا نسل هاى متوالى و پیاپى دیون وى را پرداخت نمایند.
1- یک سروشوچرنام گناه، سه درم و نیم دانگ 2- یک فرمان گناه برابر است با سه سروشوچرنام 3- یک آگرفت گناه، شانزده استیر 4- یک اویرشت گناه، بیست و پنج استیر 5- یک اردوش گناه، سى استیر 6- یک خور گناه، شصت استیر 7- یک بازاى گناه، نود استیر 8- یک یات گناه، یکصد و هشتاد استیر 9- یک تنافور (تناپوهل) گناه سیصد استیر 1- هر فرمان گناه، سه درم سنگ و چهار دانگ 2- هر سروشوچرنام یک درم و سه دانگ؛ سه 3- هر آگرفت گناه، سى و سه استیر 4- هر اویرشت گناه، سى و سه درم سنگ 5- هر اردوش گناه، سى سنگ استیر 6- هر خور گناه، شصت استیر 7- هر بازاى گناه، نود استیر 8- هر «یات» گناه، یکصد و هشتاد استیر 9- هر تنافور گناه، سیصد استیر

پاینده باد ایران ، جاویید باد خلیج پارس ، سربلند باد پرسپولیس
به یاد ناصر حجازی

سرو فریومد (جالب و زیبا)

در تاریخ بیهقی از دو سروی که بوسیله اشو زرتشت نشانده شده بود سخن رفته است.یکی از این سروها در کشمر(کاشمر) و دیگری سرو فریومد(توس) بوده است.

در تاریخ بیهقی آمده است:زردشت که صاحب المجوس بود، دو درخت دو درخت سرو به کشت یکی در دیه کشمر طریثیت و یکی در دیه فریومد،و در کتاب ثمارالقلوب،خوجه ابومنصور ثعالبی چنین آرد که گشتاسب ملک فرمود تا این دو سرو کشمر و فریومد را بکشتند...

نیک آگاهید که سرو کاشمر آن درخت ورجاوند به سال 246 به دستور متول،آن خلیفه بلهوس و عیاش، از ریشه بر کنده شد، که البته عمرش به جهان نماند که سرو را رویت کند و بدست غلامانش، با اشارت پسرش منتصر کشته شد.

اما سرو فریومد عمر و بقای بیشتری از سرو کاشمر یافت و تا سال 537 ماند،یعنی 291 سال بیشتر از سرو ورجاوند کاشمر،در این سال بود که ینالتکین خوارزمشاه که از امیران ترک خوارزمشاهی بود دستور به سوزاندن سرو فریومد داد.مقصود از سوزاندن این درخت و اجتناب از بریدن آن،ترس از تبعاتی بود که پس از بریدن که پس از بریدن سور کاشمر گریبانگیر مسببان نابودی آن درخت شده بود.

بیهقی چنین نقل میکند: ینالتکین بن خوارزمشاه فرمود تا آن سرو بسوختند،و حالی و ضرری به وی و حشم وی نرسید، ازیرا که بواسطه آتش در آن تصرف کردند، و ان درخت را زردشت کشته بود، و ممکن بودی که اگر ببرندی اتفاقی عجیب پدید آمدی،و بعد از آن ینالتکینبماند تا سال 551 چهارده سال دیگر بزیست.و خاصیت درخت فریومد آن بود که هر پادشاهی که چشم او بر آن افتادی او را در آن سال نکبت رسیدی،و عمرها این تجربه مکرر گردانیده بودند...

بیهقی به تفصیل نقل می کند که در آن سال باران شدیدی باریدن آغاز کرد و چنان خرابی ها افتاد در ناحیه بیهق که بیان آن به غایت آن نرسد.و چنان برف آمد و یخبندان شد و سرما به حدی رسید که بسیاری از گیاهان و درختان تباه شدند در آن ناحیت...



بر آن گنبد درخت سرو کشته

چو پرورده شده آن بهشته

گشن شد بیخ چندان گشت شاخش

که پر شد آن همه ایوان و کاخش

چنان تریاک پیدا شد زبرگش

که خوردی هر که کم میبود مرگش

خدای پاک از جنت سرشته

زراتشت آشو بر وی نوشته

چو شاه پاک دین گشتاسب آن دید

بدی رفته بهی دین را گروید

همه این دین به را کرد اقرار

درو نارند از آن پس هیچ تکرار

چو زرتشت این ره به را نموده

کزین ره مر مهمان را دل فزوده

اگر نام سٌهی سروش ندانی

بهشت جاودان را چون بدانی

چو چندین سالیان بر وی گذشته

همان سرو سهی بالیده گشته

چنان بالیده شد سرو بلندش

که گرداگرد می کشی کمندش

چو خورشید جهان از برج فرتوت

درخشان گشت در عالم چو یاقوت



براستی که سرو کاشمر و سرو فریومد را میتوان نشان از هویت ملی ایرانیان دانست،هویتی که متجاوزان به این سرزمین اهورائی برای شکستن غرور ملی ایرانیان کمر به نابودی آن بستند،زیرا باید برای حکومت بر مردمی که با ارزشهایش زنده است،با سلاح فرهنگ زدائی و هویت ستیزی پیش رفت.

اگر سروهای ورجاوند وخشور ایران بدست انیران بریده شد،اما در وجود و خاطر ایرانیان زنده و جاوید ماند،این سرو در اندیشه های ما زیر شلاق روزگار و ظلم انیران سر خم کرد اما کمرش نشکست و استوار ماند،نقش خاطره شد و بدست های کیمیاگر قالی باف ایرانی، بر نگارستان قالی نقش بست،ماند و جاودانه شد چونان که اندیشه و نام زرتشت در پندار و هویت ایرانی نامیراست.

ایدون باد

زرتشتیان دیروز امروز فردا

تاریخ زرتشتیان با پیدایش اشوزرتشت آغاز می شود . در دوران پادشاهی گشتاسب کیانی زرتشتیان افزایش می یابند . در دوران هخامنشی ،بیشتر پادشاهان و مردمان زرتشتی بودند بدون آن که آیین زرتشت دین رسمی باشد . ساسانیان دین زرتشتی را دین رسمی کشوراعلام نمودند . دین وحکومت هستند که می توانند به یکدیگر نیرو دهند . ولی تاریخ نشان می دهد که هر زمان دین سالاران با کشورمداران یکی شده اند، دین تحریف و حکومت فاسد شده است .

در دوران هخامنشی ، که دین رسمی وجود نداشت و پادشاهان به سایر دین ها احترام می گذاشتند ، ایران زمین مهد آزادی اندیشه بود و آفریننده حقوق بشر شد. در دوران ساسانیان که دین و حکومت یکی شد ، دین در خدمت سیاست درآمد و خرابی دین و حکومت هر دو را باعث گردید !

در سده هفتم ، تازیان بر ایران چیره شدند ، گروهی از زرتشتیان ، زیر فشار تازیان و تعصب ایرانیان تازه مسلمان ، ترک دین کردند و گروهی ، در سده نهم به هندوستان مهاجرت نمودند تا در محیطی آزاد ، فرهنگ دینی خود را پاسداری کنند و به آیندگان بسپارند . گروهی از زرتشتیان که در ایران مانده بودند ، آتش عشق به دین بهی را در کانون سینه و خانواده خود گرم و پر فروغ نگاهداشتند .

یورش سخت تر در دوران استیلای مغول و مغولان به زرتشتیان ، کلیمیان ، مسیحیان و مسلمانان وارد آمد . بسیاری کشته شدند و گروهی به نقاط دور دست پناه بردند تا از ستم و تهدید مغولان درامان بمانند .

در زمان صفویان که اسلام دین رسمی ایران شد ، فشار به غیرمسلما نان شدت گرفت، این وضع تاسف بار در زمان قاجار هم ادامه داشت . در دوران سلطنت ناصرالدین شاه قاجار ، پارسیان هند که از بیداد و فشار وارده به همکیشان خود در ایران آگاهی یافتند ، نماینده عالی رتبه به نام مانکجی لیمنجی هاتریا را به ایران فرستادند . او نزد شاه شکایت برد و با پشتیبانی حکومت هند ( امپراطوری انگلیس ) موفق شد ، از آن فشارها تا حد زیادی بکاهد . از روی نامه های مبادله شده بین مانکجی و ناصر الدین شاه که امروز موجود است ، فشار و تبعیض ظالمانه نسبت به زرتشتیان از جمله شامل موارد زیر بود :

· زرتشتیان مجبور بودند علامت مشخصه ای روی لباس خود بزنند تا از مسلمانان تمیز داده شوند (همانند یهودیان در آلمان نازی )

· زرتشتیان در موقع خرید ، حق نداشتند به اجناس مورد نظر و به ویژه به اغذ یه و میوه دست بزنند. زیرا به عقیده مسلمانان آن مواد ، نجس می شد !

· زرتشتیان حق نداشتند در برابر مذهبیون ، سوارچهارپا بمانند و یا در بازار سواره حرکت کنند . ( در آن زمان وسیله نقلیه معمولیچاهارپا بود )

· زرتشتیان روزهای بارانی نمی بایست بیرون بروند که مبادا خیابان آلوده شود.

· اگر جوانی زرتشتی مسلمان می شد، برادران و خوهران او ، از ارث والدینشان محروم می شدند و همه ارث ، به جوان تازه مسلمان شده می رسید ( این کار نسبت به یهودیان هم انجام می شد و وسیله ای بود برای ترغیب و اجبار زرتشتیان و یهودیان به پذیرفتن مذهبی دیگر )

· هنگامی که یک نفر زرتشتی به دست یک نفر مسلمان کشته می شد ،مسلمانِ قاتل قصاص نمی شد و تنها می بایست خون بها ( دیه ) به وارث مقتول زرتشتی بپردازد و به این ترتیب مسلمانان از ریختن خون زرتشتیان ترس نداشتند .

با پا در میانی مانکجی و پشتیبانی دولت هند ِ انگلیس ، ناصرالدین شاه دستور داد تا پاره ای از این موارد اصلاح شود و از فشار و بیداد کاسته گردد . در جریان انقلاب مشروطیت ایران که منجر به پدید آمدن قانون اساسی 1906 شد ، گروهی از زرتشتیان به مشروطه طلبان یاری دادند .

اردشیر جی ریپورتر سومین نماینده پارسیان در ایران که استاد مدرسه علوم سیاسی هم بود در آموزش اصول دموکراسی وآزادی به دانشجویان وهمراهی بامشروطه طلبان و رجال آزادی خواه ایران ، موثر بود . زرتشتیان چند تن کشته دادند و سر انجام توفیق یافتند در مجلس شورای ملی کرسی برای زرتشتیان و سایر اقلیت های مذهبی تأمین نمایند .

امروز: از سال 1950 عده ای از پارسیان هند ، در طلب زندگی بهتر و فرصت های فرهنگی و اقتصادی امیدبخش تر ، به اروپا و آمریکا آمدند . پس از انقلاب 1979 ایران هم عده ای از زرتشتیان ایران به امریکا ، اروپا ، کانادا ، استرالیا و دیگر کشورها مهاجرت کردند . در حال حاضر، زرتشتیان مقیم این قاره ها اجتماعات و انجمن هایی برای حفظ سنت های فرهنگی و مذهبی خود تشکیل داده اند . در آمریکا ، کانادا و استرالیا به همت و سرمایه ایرانی زرتشتی رستم گیو در ده مل ، مراکز زرتشتی « دَرِ مِهْر » ساخته و بر پا شده است و خدمت بزرگی به یگانگی و بقای فرهنگ زرتشتی در خارج از ایران و هند انجام داده است .

در هندوستان زرتشتیان با نام پارسی، از پیشگامان و بنیاد گزاران صنعت ، تجارت ، بانکداری ، کشتی سازی ، بیمارستان های مدرن و مدارس عالی هستند . هواپیمایی تجارتی هند ( ایرایندیا ) ، نخستین کارخانه ذوب آهن در جمشید پور ، نخستین شرکت کشتی سازی هند ، و نخستین کارخانه نساجی هند متعلق به پارسیان است. عده ای از نخبه ترین ، قضات ، سفیران ، مدیران ، پژوهشگران و افسران هند پارسی بوده و هستند .

پدر انرژی اتمی هند یکنفر پارسی است . فرماندهان نیروهای مختلف هند، از پارسیان بودند و تنها مارشال هند و فاتح جنگ هند و پاکستان، یک تن پارسی است . در پاکستان هم زرتشتیان به مقام وزارت و سفارت رسیده اند .

در ایران نیز زرتشتیان با وجود کمی عده ، در دوران پهلوی، در آبادانی و سازندگی ایران سهم مهمی به عهده گرفتند . نخستین بانکدار مدرن، موسس آبیاری نوین و پدر شهرسازی نوین در ایران زرتشتی بودند . در شماری از شهرها ، زرتشتیان اولین کارخانه برق و تلفن را دایر کردند . مدارس زرتشتیان در تهران ، یزد وکرمان از برجسته ترین مدارس بوده و زمانی تعداد مدارس زرتشتیان در یزد از شمار مدارس دولتی ، بیشتر بود .

سهم زرتشتیان در فرهنگ و بهداشت ایران – به نسبت جمعیت – بر اکثریت فزونی داشت . در بین زرتشتیان ایران بی سواد وجود نداشت و زرتشتیان – به نسبت جمعیت – بیشترین شمار پزشک ، مهندس و استاد دانشگاه را به میهن خود ایران دادند . نخستین غیر مسلمانان ایرانی که به مقام معاونت نخست وزیری ، معاونت وزارت ، سپهبدی و ریاست دانشگاهی رسیدند ، زرتشتی بودند .

در امریکا و کانادا عده ای از زرتشتیان و پارسیان در دانشگاه های معتبر به کار آموزش و پژوهش ، سرگرمند و یکی از رهبرهای بزرگ ارکستر فیلار مونیک امریکا پارسی است . با وجود ویژگی های اخلاقی ، اجتماعی و قومی مشترک زرتشتیان در اجتماع پارسیان هند و زرتشتیان ایران – که سازندگی ، کوشش ، پرکاری ، ابتکار درستی و دهشمندی ، از جمله آن هاست – بیشتر خارجی هایی که درباره پارسیان گزارش داده اند ، فکرشان متوجه ثروت و دهشمندی آنان بوده و روش دخمه و احترام به آتش را هم هیجان آمیز دانسته اند . ولی به سایر توفیقات و برجستگی های زرتشتیان کمتر اشاره کرده اند.

مثلاً کمتر کسی در خارج از هند و ایران از سهمی که پارسیان در تحصیل استقلال هند داشته اند و یا سهم زرتشتیان در انقلاب مشروطیت ایران آگاه است .سه رئیس کنگره هند ،درنخستین بیست ساله مبارزه آزادی طلبانه بر علیه امپراطوری انگلستان، پارسی بودند . پارسیان دوش به دوش گاندی ، نهرو و سایر رهبران هند ، برای آزادی آن کشور مبارزه کردند . نخستین کس در انگلستان به نمایندگی مجلس عوام انتخاب شد ( از حزب لیبرال ) یک تن پارسی بود. در انقلاب مشروطه ایران زرتشتیان فعال بودند و کشته دادند !

موفقیت های زرتشتیان ، انعکاس معتقدات و باورهای آنان در الگوهای رفتاریشان است . وفاداری ، درستی ، پرکاری ، شجاعت و سازندگی اجزاء تفکیک ناپذیر تعالیم زرتشت است .

پرفسور جکسن استاد دانشگاه کلمبیا ، درباره ایرانیان باستان ( زرتشتی ) می نویسد : ایرانیان تحت باورهای دینی شان ، دارای فروزه هایی هستند که در سازندگی کوشش و ارزش های علمی جلوه گر می شود .

بدون شک ، زرتشتیان امروز نیز از همان ویژگی ها بهره دارند . بررسی درباره این که چرا و چگونه زرتشتیان در هر کجا بوده هستند ،توانسته اند تا این اندازه موفق باشند ، پژوهشگر را به بررسی درباره خصوصیات دینی زرتشت می رساند .ارتباط بین باورهای عقیدتی و الگوهای رفتاری غیر قابل انکار است . اندیشه ، گفتار و کردار زرتشتیان نیز از آبشخور عقیدتی آنان سیراب شده و شکل می گیرد . چنین تحقیقی بینش بیشتر درباره راز بقای قوم زرتشتی را در طول دست کم چهل قرن به دست می دهد .

از مسایلی که پس از مهاجرت های سی سال اخیر ، فکر رهبران زرتشتی را به خود معطوف داشته است ، مسأله بقا است . در ارتباط با این مسأله ، موضوعاتی از قبیل پذیرش به دین به صورت حاد مطرح است . برای زرتشتیان نگرانی « بقا » نباید وجود داشته باشد به شرط آنکه طبق اصول گات ها عمل کنند . در گات ها ، پذیرش دین یک امر شخصی است و مبنی بر اختیار است . هر کس می تواند با رایزنی اندیشه نیک و پذیرش اشا به دین زرتشتی در آید . قبول عقیده ی خاص ، تأیید دیگری را نمی خواهد . بنابراین هر کس می تواند اگر بخواهد و اگر راه اشا را انتخاب کند ، زرتشتی باشد .

پذیرش فرد زرتشتی شده در داخل انجمن های زرتشتی ، یک امر اجتماعی و مربوط به کسانی است که آن انجمن ها را تشکیل داده و با رأی اکثریت اعضاء ، آن را اداره می کنند . پس اگر تازه زرتشتی شده ای را انجمنی نپذیرد ، در زرتشتی بودن آن فرد تأثیری نمی کند . او زرتشتی است . تازه زرتشتیان می توانند برای خودشان انجمنی درست کنند . در بعضی از شهرهای امریکا ، دو یا سه انجمن زرتشتی ، تشکیل شده است . تعداد انجمن ها ، اگر به وحدت و یگانگی زرتشتیان زیان وارد کند ، قابل قبول نیست .

همه زرتشتیان و همه کسانی که به گات ها باورهای زرتشتی وفا دارند ، باید به گفته گات ها در انجمن برادری و دوستی با هم همکاری کنند . داوطلب پذیرش دین ، باید با قبول معنویت دین ، طالب آن باشد نه این که به خاطر جلب منفعت مادی ویا به خاطر ازدواج و مانند آن زرتشتی شود . قبول معنویت اصل است .

فردا: دین زرتشتی دینی است که با پیشرفت و نوگرایی ( مدرنیسم ) سازگار است . مقررات و قواعد دست و پاگیر و قهقرایی ، در دین نیست . دین زرتشتی دین جهانی است در دین زرتشت ، امریا نهی غالباً کلی است نه موردی .دستور رعایت سلامت و بهداشت تن و روان کلی است . مسائل موردی ، مثل روزه گرفتن از طلوع تا غروب آفتاب ( که از لحاظ عملی در بعضی نقاط جغرافیایی مثلاً قطب شمال یا جنوب ایجاد اشکال می کند ) در دین زرتشتی نیست. در عین حال سنت زرتشتی بر این است که زرتشتیان در ماه دست کم زرتشتی چهار روز گوشت نمی خورند . بعضی هم اساساً سبزیخوارند . این خوبی دین است . همان گونه که می دانیم روزه گرفتن از طلوع تا غروب آفتاب در نقاطی مثل قطب شمال یا جنوب ایجاد اشکال می کند . یا الزام به خوردن گوشت حیوانی که به ترتیب خاص ذبح شده باشد ممکن است از جهت علمی قابل توجیه نباشد و فقط یک سنت مذهبی باشد .

تعطیل یک روز معین در هفته ( روزی که به باور پیروان مذهبی ، خدا استراحت کرد و ممکن است در کشورها جمعه ، شنبه یا یکشنبه باشد ) در دین زرتشتی نیست . بنابر این ، زرتشتیان در هر کشوری باشند ، می توانند به اقتضای وضع آن کشور، یکی از این روزها را تعطیل کنند بدون آن که بر خلاف مذهبشان کاری کرده باشند

مسأله آدم وحوا در دین زرتشتی نیست . بنابراین ، جنگی بین طرفداران نظریه تکامل و طرفداران نظریه خلقت پیش نمی آید .

مسأله پرداخت مبلغ معینی به عناوین دینی به روحانیان ، یا هیچ مرجعی حکم نشده است . بنابراین ، زرتشتیان در هر کشوری ، با رعایت تصمیمات اقتصادی دولت که با توجه به الزامات تورم و توسعه گرفته می شود ، مالیات خود را می پردازند بدون آن که از مقررات دینی عدول کرده باشند و رعایت نظامات محیط زیست وحقوق بشر ، تساوی حقوق زن و مرد و عدم تبعیض مبنی بر نژاد و رنگ برای زرتشتیان ممکن است ، زیرا با اصول کلی گات ها سازگار است .

در کتاب مقدس زرتشتیان راجع به حقوق زن و یا سهم الارث او و فرزندان و مانند این ها ، احکامی وجود ندارد که عمل بر خلاف آنها ، مغایر دین باشد . بالاخره وفاداری نسبت به حکومت قانونی و دادگستر ، جزو سنت مذهبی زرتشتی است و مسایل مربوط به حکومت پیروان مذهب خاص بر اساس مذاهب پیش نمی آید .این قابلیت تطبیق با رعایت اصول کلی دین ، یکی از اسرار بقای جامعه زرتشتی است .

مشکل فوری زرتشتیان مهاجر ، قبول یا عدم قبول دیگران به دین نیست ، بلکه اطلاع خود زرتشتیان از ارزش های معنوی ، اخلاقی و اجتماعی زرتشتی است . مشکل فوری آزادی از خرافات و تحریفات دینی است که در طول زمان و در ارتباط با سایر ادیان و ایدئولوژی ها وارد دین زرتشتی شده است . زرتشتیان مهاجر باید با دانش دین مجهز شوند تا از روی ناآگاهی ، پیرو ادیان و ایدئولوژی های دیگر نشوند . با این ترتیب ، نگرانی نسبت به بقای زرتشتیان نخواهد بود . در مورد تشریفات دینی ، پاره ای از تشریفات دست وپاگیر و خرافاتی که وارد سنت شده است ، باید کنار گذارده شود و یا با شرط روز تطبیق داده شود .

ولی مقررات و تشریفاتی هم وجود دارد که از لحاظ بقا و همبستگی زرتشتیان ، نهایت اهمیت را دارد و بی اعتنایی به آن ها متضمن تضعیف یگانگی در جامعه می شود . از آن جمله است ، مراسم سدره پوشی ، حفظ گهنبار ، و برپا داشتن جشن های مذهبی وملی . این مراسم زیبای شادی آفرین قسمتی از هویت ملی و مذهبی زرتشتیان است . حفظ گاهنمای ملی و دینی در کشورهای مقیم ، پیروی از تقویم و تاریخ دولتی و در عین حال به یاد داشتن تقویم ملی ، امکان پذیر است . همچنین ، آموزش زبان و ادب فارسی به جوانان تا آنجا که امکانات اجازه دهد ، از اسرار بقا و پایداری جامعه زرتشتی خواهد بود .

باشد که نسل جوان زرتشتی ، وارث فرهنگ کهن و ارزشمند مذهبی ایرانی بتواند مشعل پر فروغ دین را نگهداری کند و روشن تر به نسل آینده بسپارد .

باشد که با رایزنی منش نیک ( وهومن ) ، پیمودن راستی و داد ( اشا ) ، به کار بردن مهر و ایثار ( آرمیتی ) ، از چنان نیروی اهورایی ( خشترا ) ، برخوردار شوند که به رسایی ( هَائروَتات ) رسند و جاودان ( اَمرتات ) دست یابند .

جاوید مزدیسنا

ریشه یابی نابودی قسمت اعظم کتاب مقدس زردشتیان

به نام یزدان پاک


اوستا از دیرباز تا اکنون
می‌ستاییم روان‌های مردان و زنان پیرو راستی را، در هـر سـرزمینی که زاده شـده باشند.
مـردان و زنـانـی که بـرای پـیروزی آیـین راستی، کوشیده اند، می‌کوشند و خواهند کوشید.
(فروردین یشت، بند 154 )

اوستا، کهن ترین مجموعه نوشتارهای ایرانیان و کتاب دینی زردشتیان است. در باب تحریف یا عدم تحریف اوستای اصلی و اساساً زمان نگارش اوستا و نحوه حفظ آن در دوران باستان، نظرات گوناگون و متناقضی میان محققان ایران باستان و عالمان دین زردشتی وجود دارد. برخی چون «آبه فرانسوا نو» بر این اعتقادند که اوستا پس از انقراض ساسانیان به نگارش درآمد و تا پیش از آن به صورت سینه به سینه حفظ می‌شده است. عده‌یی از دانشمندان چون «نیبرگ» بر این اعتقادند که اوستا در دوران ساسانیان به نگارش درآمده است. عده‌یی هم نگارش آن را به پیش از ساسانیان ربط می‌دهند. اما مساله دیگر پیرامون اوستا محتوای آن است که برخی معتقدان به آن، گویند محتوای اوستا بدون تحریف و تغییر از زمان شخص زردشت، پیامبر بزرگ ایرانیان، تا به امروز حفظ شده است. در عین حال عده‌یی از دانشمندان و علاقه مندان به دین باستانی ایرانیان معتقدند چه در زمان نگارش اوستا و چه پیش و چه پس از آن، بنا به علل و عوامل فراوان، متون اولیه اوستا دچار حذف و اضافاتی شده است. با آنکه باب بحث در مورد کیفیت اوستا کماکان باز است و دانشمندان از زوایای مختلف به بررسی مسائل مربوط به حواشی آن می‌پردازند، در این مقاله سعی شده است به بیان نظریات پروفسور «آرتور کریستین سن» در باب این موضوع، که مورد تایید بسیاری از باستان شناسان است، پرداخته شود؛ اوستا در شکل کنونی خود دارای پنج بخش است که تشکیل می‌شوند از؛ یسنا (گاهان بخشی از یسن است)، ویسپرد ، وندیداد ، یشت‌ها و خرده اوستا.

اما از نظر زمانی اوستا به سه بخش متفاوت تقسیم می‌شود؛ بخش یکم شامل «اوسـتـای کـهـن» که مضامین آن از نظر زمانی متعلق به روزگار پیش از زردشت (بیش از حدود دو هزار و هشتصد سال پیش) است اما نگارش آن متعلق به عصرهای پس از زردشت است و هنگام این نگارش و بازنویسی دگرباره، تا اندازه‌یی مضامین و باورهای جدیدتر را به متن‌های کهن اضافه کرده اند.

بخش دومً اوستا از نظر زمانی شامل «گـاتـهـا» است که سروده‌های مینوی شخص زردشت، پیام آور بزرگ ایرانی به شمار می‌رود. هر چند از نظر مضمون پس از اوستای کهن سروده شده است اما از نگاه زبان و نگارش، کهن‌ترین بخش اوستای موجود است.

بخش سوم اوستا از نظر زمانی شامل یـسـنـا، یـشـت‌های جدید، ویـسـپـرد، ونـدیـداد و خـرده اوسـتـا است که همگی جزء اوسـتـای نـو به حساب می‌آیند. اما نباید از این نکته غافل بود که بسیاری از مضامین همین بخش‌های جدید نیز برگرفته و اقتباس شده از باورها و نوشتارهای کهن است اما این آمیختگی به حدی است که امکان تفکیک را میسر نمی‌سازد.

اگر بخواهیم درباره سیر جمع آوری و نگارش اوستا به طور دقیق صحبت کنیم، باید اعتراف کرد که اطلاعات مربوط به قبل از ساسانیان محققاً غیرقابل استناد است خصوصاً نکاتی که درباره اوستای هخامنشی بیان می‌شود. به طور مثال ادعا می‌شود متن اصلی اوستا روی 12 هزار پوست گاو نوشته شده بوده، یا از اسکندر مقدونی به عنوان سوزاننده این اوستا یاد می‌کنند. این روایت‌ها را به رغم شایع بودن، از نظر تحقیقی و علمی ‌نمی‌توان تایید کرد. به عقیده «نیبرگ» اوستا در مدارس دینی همیشه سینه به سینه حفظ می‌شده است.

بنا بر روایات مستند پارسیان، اردشیر اول (اردشیر بابکان موسس سلسله ساسانی) پس از جلوس، تنسر (هیربدان هیربد، بالاترین مقام مذهبی) را فرمان داد که متون پراکنده اوستای موجود در عهد اشکانی را جمع آوری و تالیف کند، تا آن را کتاب رسمی ‌و قانونی قرار دهند. شاپور اول (پسر اردشیر) چون به شاهی نشست، کتبی علمی ‌راجع به طب و نجوم و حکمت را که دانشمندان ایرانی که بعضاً تحت تاثیر نفوذ افکار یونانیان و هندیان نگاشته بودند به اوستا الحاق کرد. با این حال مجادلات و اختلافات مذهبی همچنان ادامه داشت و شاپور دوم (پسر شاپور اول) برای ختم گفت وگوها مجمعی از موبدان و مغان تشکیل داد. این مجمع متن صحیح و قطعی اوستا را تصویب کرد و آن را به 21 نسک یا کتاب تقسیم کرد.

بنابراین اوستای ساسانی، که قسمت کوچکی از آن فعلاً باقی است، نه تنها مشتمل بر احکام دینی بوده، بلکه حکم دایره المعارف بزرگی داشته، که در آن علوم مختلف از جمله علم مبدأ و معاد، اساطیرالاولین، نجوم، علم تکوین، امورعامه و طبیعیه و فقهیه، حکمت عملیه عهد ساسانی و... وجود داشته است.

در باب نابودی قسمت اعظم اوستا گمانه‌های فراوانی وجود دارد. خصوصاً در میان عموم رایج است در هنگامه یورش مغول به سرزمین ایران چنین واقعه‌یی روی داده است. می‌دانیم مسلمانان، زردشتیان را اهل کتاب می‌شمرده اند، بنابراین نابود شدن کتب مقدس را نمی‌توان به تعصب اسلامیان منسوب کرد و چنان که هم اکنون تنها کتابی که خلاصه‌یی از نسک‌های فراموش شده اوستا را در اختیار ما قرار می‌دهد غکتاب «دینکرد»ف در قرن نهم میلادی (دو قرن پس از ورود اسلام به ایران) نگارش شده است. همچنین از آثار ابوریحان بیرونی و دیگر نویسندگانً همزمان او به درستی دریافته می‌شود که بخش‌هایی از اوستا که امروزه در دسترس نیستند، به انضمام تفسیر معروف به «زند»، در زمان آنان موجود بوده و ایشان در نوشتارهای خود به آنها استناد کرده اند.

«پروفسور آرتور کریستین سن» باستان شناس نامی ‌و صاحب مقالات متعدد درباره ایران باستان در بررسی این پدیده، نقش ایرانیان را پررنگ معرفی می‌کند. از اینجا پی می‌بریم که چرا نسک‌های حقوقی و نظایر آن در طاق نسیان مانده است، زیرا در آن زمان دولت زردشتی وجود نداشت و نسک‌های حقوقی، بی فایده و خالی از اهمیت و اعتبار می‌نمود.

اما چرا ایرانیان نسک‌هایی را که شامل علم مبدأ و معاد و تکوین و سایر علوم اساسی بود، حفظ نکردند؟
برای پی بردن به این مطلب باید از دوران خسرو انوشیروان بلندآوازه ترین شاه ساسانی یاد کرد که راه ورود اندیشه‌های گوناگون از یونان و هند را تا حدی باز گذاشته بود. شیوع رسالات گوناگون به منزله آغاز آزادی افکار بود، که چندان برای روحانیون قشری مفید واقع نشد. روحانیون زردشتی هر روز قدمی ‌واپس رفتند. سادگی افسانه‌های باستانی و تعدی‌های فراوانی که در طول حکومت ساسانیان بر پیکره دین مزدیسنی وارد بوده، تدریجاً حتی علمای دین را هم ناراحت و مشوش کرد. ناچار تاویلات استدلالی برای حکایات مزبور پیش آوردند و از راه‌های عقلی در اثبات آنها کوشیدند.

در مباحثه‌یی که یکی از مغان با «گیورگیس عیسوی» کرده، چنین گفته است؛ «ما به هیچ وجه آتش را خدا نمی‌دانیم بلکه به وسیله آتش خدا را می‌ستاییم، چنان که شما به وسیله خاج او را عبادت می‌کنید.» گیورگیس، که خود از مرتدان ایرانی بود، در پاسخ چند عبارت از اوستا را می‌خواند، که در آنها آتش را چون خدایی نیایش کرده‌اند. آن مغ پریشان شد و برای اینکه مغلوب مباحثه محسوب نشود، گفت؛ «ما آتش را می‌پرستیم از این روی که با اوهرمزد از یک طبیعت است.» گیورگیس پرسید؛ «آیا هرچیز در اوهرمزد هست در آتش هم موجود است؟» مغ جواب داد؛ «بله.» گیورگیس گفت؛ «آتش نجاسات و مدفوع اسب و هرچه را بیابد می‌سوزاند، پس اوهرمزد هم، که از همان طبیعت است، این چیزها را می‌سوزاند؟» چون سخن به اینجا رسید، مغ بیچاره از جواب عاجز ماند.

پروفسور کریستین سن معتقد است تحت تاثیر افکار جدید، آن خوشبینی نخستین، که بنیان دین زردشتی و محرک مردمان به کار و کوشش بود، پژمرده و گسیخته شد. میل به زهد و ترک، رفته رفته وارد آیین زردشتیان شد و بنیان این دیانت را برانداخت. در این وقت عقیده زروانیان (زروان مهم‌ترین مذهب دین زردشت در زمان ساسانیان محسوب می‌شد) موجب شد مردمان اعتقاد به جبر پیدا کنند، و این به منزله زهری جانگزای بود، که روح مزدیسنی قدیم را از پای درآورد.

دین زردشتی در زمانه ما از دو طریق شناخته می‌شود؛ یکی از راه اوستای فعلی و کتب دینی پهلوی، که بعد از ساسانیان به رشته تحریر درآمدند. و دیگری از راه کتبی که اجانب راجع به این شریعت در زمان ساسانیان نوشته اند. هنگام بررسی این دو طریق شاهد تفاوت‌های زیادی میان آنها هستیم.

کریستین سن در توضیح این اختلافات بیان می‌کند آیین دین زردشتی در پایان عهد ساسانی تهی و بی مغز شده بود و انحطاط، قطعی و ناگزیر می‌نمود. هنگام غلبه اسلام، روحانیون دریافتند که باید کوشش فوق العاده‌یی برای حفظ شریعت خود از انحلال تام کنند. این کوشش صورت گرفت. عقیده به زروان و اساطیر کودکانه را، که به آن تعلق داشت، دور انداختند و آیین مزدیسنی را بدون شائبه زروان پرستی مجدداً سنت قرار دادند. در نتیجه قصصی که راجع به تکوین جهان در میان بود، تبدل یافت. پرستش خورشید را ملغی کردند تا توحید شریعت اوهرمزدی بهتر نمایان باشد. بسی از روایات دینی را یا به کلی حذف کردند یا تغییر دادند و بخش‌هایی از اوستای ساسانی و تفاسیر آن را به کناری گذاشتند یا از بین بردند، به همراه بسیاری از تغییرات دیگر. و این نکته قابل توجه است که یشت‌های مربوط به تکوین (شامل افسانه‌های فراوان و کودکانه)، که خلاصه آنها در کتاب دینکرد باقی مانده، به قدری تحلیل رفته است که چند سطری بیش نیست و از آن هم چیزی مفهوم نمی‌شود.

همه این تغییرات در قرون بعد از انقراض ساسانیان واقع شد و جالب آنکه در کتب پارسی اشاره‌یی به این اصلاحات نشده است. روحانیون زردشتی، این شریعت اصلاح شده زردشتی را چنان وانمود کرده‌اند که همان شریعتی است که در همه زمان‌های سابق برقرار بوده است. به همین ترتیب روحانیون زردشتی با اسلحه استدلال توانستند با اهل سایر ادیان، حتی با مسلمانان، مجادله کنند و در آغاز به هیچ وجه مغلوب نشوند.
به هر روی اینچنین مجموعه عظیم اوستا که شامل 21 نسک بود، توسط ایرانیان زردشتی به قدری خلاصه و معدوم شد تا اوستای امروزین از لحاظ حجم کمتر از یک نسک اوستای ساسانی است.