. سد سیوند خطری است جدی برای پاسارگاد و تنگه بلاغی.
۲. بخشی از حمام وکیل شیراز تخریب شد .
۳
۵
۷
۹
۱۱
۱۳
۱۵
۱۹
۲۱
۲۳
۲۵
۲۷
۲۹
۳۱
۳۳
۳۵
۳۷
۳۹
۴۱
۴۳
۴۷
. شهرداری کرمانشاه بافت تاریخی این شهر را در موقعیت خطرناکی قرار داده است.۴۸. میلاجرد اصفهان مشهور به جیرفت ۲ در حال تخریب و چپاول شدن است.چند سالی است مسئله سد سیوند و تخریب احتمالی پاسارگاد و زیر آب رفتن تنگه باستانی بلاغی فکر میهن پرستان ایرانی و حامیان آثار باستانی را در سراسر جهان به خود مشغول کرده است.پاسارگاد به عنوان یکی از آثار ثبت شده بین المللی ارزشی بسیار داشته و تخریب آن گوشه ای از تاریخ جهان را به دست فراموشی خواهد سپرد که این برای انسان متمدن قرن ۲۱ که حفظ و مرمت آثار تاریخی جز وظایف مهم آن به شمار می رود،ننگی خواهد بود که آیندگان هرگز فراموش نخواهند کرد. از مسئولین ذی ربط تقاضا داریم به خاطر آب رسانی به مناطق اطراف پاسارگاد تاریخ غنی کشورمان را تهدید نکنند و توجه داشته باشند که درآمد حاصل از گردشگری و جذب جهان گردان خارجی بسیار بیشتر از کشاورزی دراین منطقه باستانی است در پایان دعوت می کنم از طریق
ایرانیان باستان آخشیج را آلوده نمیکردند،ایرانیان باستان از لیوانی که لب دیگری با آن تماس پیدا کرده بود، نمیآشامیدند آن زمان که بیماریهای واگیر گریبان مردمان زیادی را در گوشه و کنار جهان میگرفت، در ایران باستان هیچ بیماری واگیر شیوع نیافت
در ایران باستان، بر اساس شواهد موجود، هیچ بیماری واگیرداری شیوع نیافت.در مطالعه ایران باستان، یکی از مواردی که همواره برای پژوهندگان شگفتی آفرین بوده، سطح بالای رعایت بهداشت در میان ایرانیان باستان است که ریشه در اعتقادات آنان داشته است. ایرانیان احترام ویژهای برای آخشیج یا چهار عنصر (آب، باد، خاک و آتش) قائل بودند و معتقد بودند نباید این عناصر را آلوده کرد. به خصوص آب و آتش از چندان قداستی برخوردار بودند که آلودن آنها جزو بزرگترین گناهان شمرده میشد.امروزه، با آگاهی از انتقال آلودگیها و بیماریها از طریق آب جاری اهمیت پاکیزه نگهداشتن آب را بهتر درک میکنیم.هرودوت مینویسد: «ایرانیان در میان آب بول نمیکنند، در آب تف نمیاندازند، در آن دست نمیشویند و متحمل هم نمیشوند که دیگری آن را به کثافاتی آلوده کند، احترامات بسیاری برای آب منظور میدارند.» (کتاب اول، بند 138).
«استرابون»، جغرافیدان یونانی، نیز مینویسد: «ایرانیان در آب جاری استحمام نمیکنند، در آن لاشه و مردار نمیاندازند، عموما آنچه ناپاک است در آن نمیریزند.»در زند اوستا نقل است که تیرداد، پادشاه ارمنستان، برادر بلاش اول اشکانی (51 _ 78 م) که از خاندان بسیار پارسای زرتشتی بود، میبایست در سال 66 میلادی به روم میرفت و تاج ارمنستان را از نرون، امپراتور روم، دریافت میکرد. او در مسیر خود، برای آن که مبادا آب دریا را بیالاید، از راه خشکی خود را به روم رسانید. بسیاری از دستورهای بهداشتی که ایرانیان خود را موظف به رعایت آنها میدانستند، ریشه پیش زرتشتی داشتند و زرتشت آنها را تقویت کرد. در اعتقادات ایرانیان و سپس زرتشتیان، نفسی که از سینه بیرون میآید، آلوده کننده است. به همین مناسبت موبدان زرتشتی به هنگام اجرای مراسم دینی جلو دهان خود را میپوشاندند.در علم امروز، میدانیم که بسیاری از بیماریهای واگیردار از راه تنفس منتقل میشوند و پوشاندن دهان و بینی به خصوص در هنگام بیماری تا چه حد اهمیت دارد.طبیعتا آب دهان نیز آلوده است و ایرانیان هیچگاه آب دهان بر زمین یا در آب نمیانداختند، آنان از لیوانی که لب دیگری با آن تماس پیدا کرده، نمیآشامیدند، از ظرف همگانی نمیخوردند. دستوراتی که هنوز در میان زرتشتیان رعایت میشود. ایرانیان سر غذا صحبت نمیکردند. این کار از نظر اعتقادی، به سبب احترام به خرداد، امشاسپند موکل بر آب، و امرداد، امشاسپند موکل بر گیاهان، بوده که خود یکی از موارد رعایت بهداشت است. عطسه و خمیازه و آه ناپسند است و حتی المقدور بایستی از آنها پرهیز کرد. آب بایستی زلال و صاف و پاک نگاه داشته شود. آنچه ناپاک و نجس است، از قبیل مدفوع یا پارچه آلوده با خون، یا از همه اینها ناپاکتر، مردار را نمیگذارند با سرچشمه طبیعی آب چون دریاچه و نهر و چاه آب تماس پیدا کند. ایرانیان برای شست و شو هیچگاه داخل آب فرو نمیرفتند بلکه آب به حد نیاز بر میداشتند. اگر جسمی خیلی آلوده بود، ابتدا آلودگی آن را با ماده دیگری بر طرف میکردند و سپس با آب شست و شو میدادند. معمولا این ماده واسط ادرار گاو بوده که حاوی آمونیاک و ضد عفونی کننده است. در فارسی میانه به آن گومز Gomez (فارسی امروز: کمیز) یا پادیاب Padyab میگفتند. به هنگام آلودگی شدید پس از ضد عفونی کردن جسم آلوده با گومز، آن را با خاک خشک نیز پاک میکردند و سپس با آب میشستند.احکام پاک نگهداشتن آتش نزد ایرانیان کمتر از آب نبوده است. در ایران، هیچگاه جسد مرده را نمیسوزاندند و برای نابود کردن زباله نیز از سوزاندن استفاده نمیکردند تا آتش، این آفریده سودمند خداوند، و نیز هوا را آلوده نسازند. تنها چوب خشک و تمیز و مواد خوشبو و نذورات بیغش را به شعلههای آتش پیشکش میکردند. حتی به هنگام پخت و پز، نهایت احتیاط را میکردند تا چیزی به آتش نیفتد. برای از میان بردن زبالهها از راههای دیگری غیر از سوزاندن استفاده میکردند که در نوع خود بسیار جالب بود. فضولات پاک و خشک را (مانند استخوان آفتاب خورده) در خاک دفن میکردند. اما برای زبالههای دیگر، اتاقهای کوچک و مجزایی میساختند به نام لرد Lard.همه طرف این اتاق بسته بود و تنها روزنه آن به خارج، منفذی مانند لوله بخاری بود که در سقف مسطح آن تعبیه میشد و پلکانی به آن میرسید. زباله آلوده را از این منفذ به درون اتاق میانداختند و وقتی اتاق به اندازه کافی پر میشد، اسید روی آن میریختند تا زباله از میان برود. ظاهرا این رسم در میان زرتشتیان اطراف یزد تا حدودی باقی مانده است.یکی دیگر از موارد بهداشتی که در ایران آن زمان به درستی رعایت میشد، مبارزه با حشرات زیانبار و آلوده کننده تحت عنوان کلی «خرفستران» بود. کاری که امروزه با مواد شیمیایی حشره کش انجام میدهیم، در آن زمان با ابزاری به نام «خرفسترگان» یا «خرفسترکش» انجام میشد که در پهلوی، به آن «مارغن» یا «مارکش» میگفتند و عبارت از چوبی بود که به دسته آن تسمهای چرمی متصل بود. کشتن خرفستران همچون سایر موارد بهداشتی چنان پشتوانه اعتقادی یافته بود که از ثوابهای بزرگ به شمار میآمد. این رسم تا اواسط سده نوزدهم میلادی هم در میان زرتشتیان کرمان رایج بود و روزهای خاصی به صحراهای اطراف شهر میرفتند و حشرات و جانوران نامطبوعی چون مار و سوسمار را میکشتند. از آنجا که سپندارمد، امشاسپند موکل بر زمین است و اوست که محصولات کشاورزی در معرض گزند خرفستران را محافظت میکند، این مراسم در روز جشن سپندارمد (ششم اسفند) برگزار میشد.در اعتقادات ایرانی، همان گونه که جسد و مردار نجس و آلوده است، هر آنچه از بدن جدا شود نیز حکم مردار را پیدا میکند و آلوده است. از این رو، کوتاه کردن مو و ناخن با تشریفات بهداشتی خاصی همراه بوده است. ناخن یا موی چیده شده را که ماده مرده یا «هخر» نامیده میشد، در پارچهای میپیچیدند و در حالی که آستینها را بالا زده و بسته را دور از بدن خویش نگهداشته بودند، آن را به لرد (اتاق زباله) یا زمینی بایر میبردند و در حالی که «سروش باژ» (یکی از دعاهای زرتشتی) میخواندند، سه شیار روی زمین میکشیدند و بسته را روی زمین میگذاشتند و اندکی خاک روی آن میریختند.رعایت همه این موارد، در حفظ بهداشت عمومی موثر است. طبعا چنین مردمی برای بهداشت شخصی نیز اهمیت خاصی قائل بودند. هر ایرای مومنی باید جسمی پاک و طاهر داشته باشد. زرتشتیان پیش از هر نماز از نمازهای پنج گانه روزانه، باید دست و صورت و پای خویش را میشستند و در اصطلاح امروزی، وضو میگرفتند. همانند دین امروزی ما، غسلهای متعددی هم داشتهاند که به آن، «اوریخت» میگفتند، به معنی «آبریزی».پاکیزگی ایرانیان شامل خانه و مسکن آنان نیز میشد. خانهها همیشه آب و جارو شده بود و پیش از هر جشن یا روز مقدس خانوادگی، خانه تکانی میکردند.این اندازه اهمیتی که برای پاکیزگی قائل بودند، ناشی از اندیشهای اعتقادی است که گیتی را صحنه نبرد بیامان میان نیکی و بدی میداند. بدی همواره نیکی را تهدید میکند و هر مومنی باید با انجام دادن اعمال خوب و رعایت بهداشت و پاکیزگی که خود بخشی از نیکی است، به یاری آنچه پاک و نیک است برود و از پاکیزگی به عنوان اسلحه در برابر هجوم بدی و شقاوت به دنیای مادی سود ببرد. پاکیزگی از اخلاق و اخلاق از پاکیزگی جدا نیست.هر گونه آلودن آفرینشهای بیجان با پلیدی، قدغن و حرام است. در قوانین طهارت، پاک نگهداشتن فلز نیز به عنوان عنصری که از آسمان است، اهمیت دارد و فلزات گرانبها را نباید به دست بدکاران داد. با این اندیشه و اعتقاد، ایرانیان به هنگام صدقه دادن دقت میکردند تا صدقه را به مستحق آن برسانند
ایرانیان از دودمان ساسانی که به خاطر اطفائ حس جاه طلبی خود و
رسانیدن مرزهای ایران به روزگار داریوش بزرگ دست به جنگها ی
غیر ضروری از جمله تصرف مصر و محاصره قسطنطنیه و تصرف
همه آسیای غربی زده و صلیبی را که مسیح به آن مصلوب شده بود به تیسفون
سنگین قرار داده بود در کاخ تیسفون بازداشت شد و این اقدام که به
خواست ژنرالهای ایران و تصویب شیرویه پسر او صورت گرفت آغدز
امپراتوری توانمند ایرانیان به شمار میرود.
خسرو پرویز پس از شکست نظامی در 9 دسامبر سال 672 از هراکلیوس
تیسفون برای فراموش کردن غم شکست به می و باده گساری پناه برد و
در این کار دست به افراط زده بود و عمل او ژنرالهای ایران را در
برابر دشمن بلا تکلیف گذارده بود به گونه ای که تصمیم به بازداشت او
و نصب پسرش به پادشاهی گرفتند. خسرو پرویز در حال مستی کامل
در جلسات نظامی حضور می یافت و اتخاذ تصمیم دشوار بود و
نیروهای هراکلیوس به دروازه های تیسفون رسیده بودند.
بازداشت خسرو پرویز، زیاد مساله را حل نکرد زیرا مقامات سیاسی و
بزرگان کشور تا او زنده بود حاضر به پذیرش پسرش به عنوان شاه
نبودند.
پس از چند هفته سرگردانی و بحران،ناگهان در تیسفون اعلام شد که
خسرو پرویز در بازداشتگاه کاخ در گذشته است که بعدا معلوم شد که به
اشاره افسران گارد،زندانبان او را کشته بود و قتل او در سال ششم
هجرت صورت گرفت و 9 سال بعد در 637 میلادی، ارتش ایران در قادسبه
پس از قتل خسرو پرویز،پسر او با هراکلیوس آشتی کرد و ضمن قرار
داد صلح مورخ سوم آوریل سال 628 میلادی،ایران از همه متصرفات
خسرو پرویزاز جمله مصر،سوریه و فلسطین صرف نظر کرد و صلیب
را که بهانه جنگ بود به رومیان پس داد.
ارتش روم نیز در این جنگها چنان تضعیف شده بود که هراکلیوس پس
از بازگشت از قسطنطنیه پایتخت خود عنوان امپراتوری روم را به پادشاهی بیزانس
تبدیل کرد و در جنگ سال 636 در یرموک (شام) از اعراب مسلمان
شکست خورد و سوریه و بعدا فلسطین را از دست داد و به این صورت
سالهای 736 و 737 را باید افول هر دو امپراتوری و برقراری
وضعیت تازه ای در جهان بشمار آورد.
حکومت خسرو پرویز از همان آغاز کار با ناآرامی همراه بود:بر ضد
پدرش کودتا کرده، با کمک رومی ها بهرام چوبین بزرگترین و
ماهرترین ژنرال ایران پس از"سورنا" را شکست داده و رنجانده بود و....
پس از قتل خسرو پرویز که از رویدادهای دگرگون کننده تاریخ جهان
است در طول چهار سال و چند ماه ده نفر از این قرار بر ایران
حکومت کردند: شیرویه جوانشیر پنجم دودمان ساسانی بود و پس از چند شکست از اعراب در سال 650 در مرو کشته شد. پوراندخت و آذرمیدخت دختران خسرو پرویز بودند.پوراندخت 17 ماه حکومت کرد،ولی دوره سلطنت آذرمیدخت بسیار کوتاه بود و هر دو نیز مانند بسیاری از این شاهان چند روزه در جریان مبارزه بر سر قدرت و اختلافات خانوادگی (داخل قصری) کشته شدند.
ایرانیان کوروش را پدر و یونانیان ، که وی ممالک ایشان را تسخیر کرده بود ، او را سرور و قانونگذار می نامیدند . یهود یان این پادشاه را به منزله ممسوح پروردگار محسوب می داشتند ،ضمن آنکه بابلیان او را مورد تأیید مردوک می دانستند . درباره شخصیت ذوالقرنین که در کتابهای آسمانی یهودیان، مسیحیان و مسلمانان از آن سخن به میان آمده ، بسیاری از بزرگان جهان ذوالقرنین قرآن فرزند نیک سرشت خداوند را کوروش هخامنشی میدانند و نصبت دادن آن را به اسکندر ملعون کاری ابله هانه میدانند . کوروش سرسلسله هخامنشی ، داریوش بزرگ ، خشایارشا ، اسکندر مقدونی گزینه هایی هستند که جهت پیدا شدن ذوالقرنین واقعی درباره آنها تحقیقاتی صورت گرفته ، اما با توجه به اسناد و مدارک تاریخی و تطبیق آن با آیات قرآن ، تورات ، و انجیل تنها کوروش بزرگ است که موجه ترین دلایل را برای احراز این لقب دارا می باشد.
دوره جوانی
تبار کوروش از جانب پدرش به قوم آریایی پارس می رسد که برای چند نسل بر انشان , در جنوب غربی ایران, حکومت کرده بودند. کوروش درباره خاندانش بر سفالینۀ استوانه شکلی محل حکومت آنها را نقش کرده است. بنیادگذار سلسلۀ هخامنشی, شاه هخامنش انشان بوده که در حدود 700 میزیسته است. پس از مرگ او, تسپس انشان به حکومت رسید. تسپس نیز پس از مرگش توسط دو نفر از پسرانش کوروش اول انشان و آریارمنس فارس در پادشاهی دنبال شد. سپس، پسران هر کدام, به ترتیب کمبوجیه اول انشان و آرسامس فارس, بعد از آنها حکومت کردند. کمبوجیه اول با شاهدخت ماندانا دختر آژدهاک پادشاه قبیله ماد و دختر شاه آرینیس لیدیه, ازدواج کرد و کوروش بزرگ نتیجه این ازدواج بود.
تاریخ نویسان باستانی از قبیل هرودوت , گزنفون , و کتزیاس درباره چگونگی زایش کوروش اتفاق نظر ندارند. اگرچه هر یک سرگذشت تولد وی را به شرح خاصی نقل کردهاند, اما شرحی که آنها درباره ماجرای زایش کوروش ارائه دادهاند, بیشتر شبیه افسانه می باشد. تاریخ نویسان نامدار زمان ما همچون ویل دورانت و پرسی سایکس , و حسن پیرنیا شرح چگونگی زایش کوروش را از هرودوت برگرفتهاند. بنا به نوشته هرودوت, آژدهاک شبی خواب دید که از دخترش آنقدر آب خارج شد که همدان و کشور ماد] و تمام سرزمین آسیا را غرق کرد. آژدهاک تعبیر خواب خویش را از مغ ها پرسش کرد. آنها گفتند از او فرزندی پدید خواهد آمد که بر ماد غلبه خواهد کرد. این موضوع سبب شد که آژدهاک تصمیم بگیرد دخترش را به بزرگان ماد ندهد, زیرا می ترسید که دامادش مدعی خطرناکی برای تخت و تاج او بشود. بنابر این آژدهاک دختر خود را به کمبوجیه اول به زناشویی داد.
ماندانا پس از ازدواج با کمبوجیه باردار شد و شاه این بار خواب دید که از شکم دخترش تاکی رویید که شاخ و برگهای آن تمام آسیا را پوشانید. پادشاه ماد ، این بار هم از مغ ها تعبیر خوابش را خواست و آنها اظهار داشتند، تعبیر خوابش آن است که از دخترش ماندان فرزندی بوجود خواهد آمد که بر آسیا چیره خواهد شد. آژدهاک بمراتب بیش از خواب اولش به هراس افتاد و از این رو دخترش را به حضور طلبید. دخترش به همدان نزد وی آمد. پادشاه ماد بر اساس خوابهایی که دیده بود از فرزند دخترش سخت وحشت داشت، پس زادهی دخترش را به یکی از بستگانش هارپاگ ، که در ضمن وزیر و سپهسالار او نیز بود، سپرد و دستور داد که کوروش را نابود کند. هارپاگ طفل را به خانه آورد و ماجرا را با همسرش در میان گذاشت. در پاسخ به پرسش همسرش راجع به سرنوشت کوروش، هارپاگ پاسخ داد وی دست به چنین جنایتی نخواهد آلود, چون یکم کودک با او خوشایند است. دوم چون شاه فرزندان زیاد ندارد دخترش ممکن است جانشین او گردد, در این صورت معلوم است شهبانو با کشنده فرزندش مدارا نخواهد کرد. پس کوروش را به یکی از چوپانهای شاه به نام میترادات (مهرداد) داد و از از خواست که وی را به دستور شاه به کوهی در میان جنگل رها کند تا طعمهی ددان گردد.
چوپان کودک را به خانه برد. وقتی همسر چوپان به نام سپاکو از موضوع با خبر شد, با ناله و زاری به شوهرش اصرار ورزید که از کشتن کودک خودداری کند و بجای او, فرزند خود را که تازه زاییده و مرده بدنیا آمده بود, در جنگل رها سازد. میترادات شهامت این کار را نداشت, ولی در پایان نظر همسرش را پذیرفت. پس جسد مرده فرزندش را به ماموران هارپاگ سپرد و خود سرپرستی کوروش را به گردن گرفت.
روزی کوروش که به پسر چوپان معروف بود, با گروهی از فرزندان امیرزادگان بازی می کرد. آنها قرار گذاشتند یک نفر را از میان خود به نام شاه تعیین کنند و کوروش را برای این کار برگزیدند. کوروش همبازیهای خود را به دستههای مختلف بخش کرد و برای هر یک وظیفهای تعیین نمود و دستور داد پسر آرتم بارس را که از شاهزادگان و سالاران درجه اول پادشاه بود و از وی فرمانبرداری نکرده بود تنبیه کنند. پس از پایان ماجرای, فرزند آرتم بارس به پدر شکایت برد که پسر یک چوپان دستور داده است وی را تنبیه کنند. پدرش او را نزد آژدهاک برد و دادخواهی کرد که فرزند یک چوپان پسر او را تنبیه و بدنش را مضروب کرده است. شاه چوپان و کوروش را احضار کرد و از کوروش سوال کرد: "تو چگونه جرأت کردی با فرزند کسی که بعد از من دارای بزرگترین مقام کشوری است, چنین کنی؟" کوروش پاسخ داد: "در این باره حق با من است, زیرا همه آنها مرا به پادشاهی برگزیده بودند و چون او از من فرمانبرداری نکرد, من دستور تنبیه او را دادم, حال اگر شایسته مجازات می باشم, اختیار با توست."
آژدهاک از دلاوری کوروش و شباهت وی با خودش به اندیشه افتاد. در ضمن بیاد آورد, مدت زمانی که از رویداد رها کردن طفل دخترش به کوه می گذرد با سن این کودک برابری می کند. بنابراین آرتم بارس را قانع کرد که در این باره دستور لازم را صادر خواهد کرد و او را مرخص کرد. سپس از چوپان درباره هویت طفل مذکور پرسشهایی به عمل آورد. چوپان پاسخ داد: "این طفل فرزند من است و مادرش نیز زنده است." اما شاه نتوانست گفته چوپان را قبول کند و دستور داد زیر شکنجه واقعیت امر را از وی جویا شوند.
چوپان در زیر شکنجه وادار به اعتراف شد و حقیقت امر را برای آژدهاک آشکار کرد و با زاری از او بخشش خواست. سپس آژدهاک دستور به احضار هارپاگ داد و چون او چوپان را در حضور پادشاه دید, موضوع را حدس زد و در برابر پرسش آژدهاک که از او پرسید: "با طفل دخترم چه کردی و چگونه او را کشتی؟" پاسخ داد: "پس از آن که طفل را به خانه بردم, تصمیم گرفتم کاری کنم که هم دستور تو را اجرا کرده باشم و هم مرتکب قتل فرزند دخترت نشده باشم".
کوروش در دربار کمبوجیه اول خو و اخلاق والای انسانی ایرانیها و فنون جنگی و نظام پیشرفته آنها را آموخت و با آموزشهای سختی که سربازان پارس فرامیگرفتند پرورش یافت.
دوره قدرت
هارپاگ بزرگان ماد را که از نخوت و شدت عمل شاهنشاه ناراضی بودند بر ضد آژدهاک شورانید و موفق شد, کوروش را وادار کند بر ضد پادشاه ماد لشکرکشی کند و او را شکست بدهد. با شکست امپراتوری ایرانی ماد بوسیله پارسها که کشور دست نشانده و تابع آن بود, پادشاهی ۳۵ ساله آژدهاک پادشاه ماد به انتها رسید, اما کوروش به آژدهاک آسیبی وارد نیاورد و او از را نزد خود نگه داشت. کوروش به این شیوه پادشاهی ماد و پارس را به دست گرفت و خود را پادشاه ایران اعلام نمود و اتحاد این دو تیره آریایی ایران را بنا کرد . کوروش پس از آنکه ماد و پارس را متحد کرد و خود را شاه ماد و پارس نامید ، در حالیکه بابل به او خیانت کرده بود ، خردمندانه از کرزوس ، شاه لیدی خواست تا حکومت او را به رسمیت بشناسد و در عوض کوروش نیز سلطنت او را بر لیدی قبول نماید . اما کرزوس در کمال کم خردی به جای قبول این پیشنهاد به فکر گسترش مرزهای کشور خود افتاد و به این خاطر با شتاب سپاهیانش را از رود هالسی ( قزل ایرماق امروزی در کشور ترکیه ) که مرز کشوری وی و ماد بود گذراند و کوروش هم با دیدن این حرکت خصمانه ، از همدان به سوی لیدی حرکت کرد و دژ سارد که آن را تسخیر ناپذیر می پنداشتند ، با صعود تعدادی از سربازان ایرانی از دیواره های آن سقوط کردو کرزوس، شاه لیدی به اسارت ایرانیان درآمد و کوروش مرز کشور خود را به دریای روم و همسایگی یونان یان رسانید . نکته قابل توجه رفتار کوروش پس از شکست کرزوس است . کوروش، شاه شکست خورده لیدی] را نکشت و تحقیر ننمود، بلکه تا پایان عمر تحت حمایت کوروش زندگی کرد و مردم سارد علی رغم آن که حدود سه ماه لشکریان کوروش را در شرایط جنگی و در حالت محاصره شهر خود معطل کرده بودند ، مشمول عفو شدند . پس از لیدی کوروش نواحی شرقی را یکی پس از دیگری زیر فرمان خود در آورد و به ترتیب گرگان (هیرکانی)، پارت ، هریو ( هرات )، رخج ، مرو ، بلخ ، زرنگیانا ( سیستان ) و سوگود (نواحی بین آمودریا و سیردریا ) و ثتگوش (شمال غربی هند ) را مطیع خود کرد . هدف اصلی کوروش از لشکر کشی به شرق تأ مین امنیت و تحکیم موقعیت بود و گرنه در سمت شرق ایران آن روزگار حکومتی که بتواند با کوروش به معارض بپردازد وجود نداشت . کوروش با زیر فرمان آوردن نواحی شرق ایران ، وسعت سرزمین های تحت تابعیت خود را دو برابر کرد . حال دیگر پادشاه بابِل از خیانت خود به کوروش و عهد شکنی در حق وی که در اوائل پیروزی او بر ماد انجام داده بود واقعاً پشیمان شده بود . البته ناگفته نماند که یکی از دلایل اصلی ترس « نابونید » پادشاه بابِل، همانا شهرت کوروش به داشتن سجایای اخلاقی و محبوبیت او در نزد مردم بابِل از یک سو و نیز پیش بینی های پیامبران بنی اسرائیل درباره ازادی قوم یهود به دست کوروش از سوی دیگر بود.
بابِل بدون مدافعه در 22 مهرماه سال 539 ق.م سقوط کرد و فقط محله شاهی چند روز مقاومت ورزیدند ، پادشاه محبوس گردیدو کوروش طبق عادت در کمال آزاد منشی با وی رفتار کرد و در سال بعد (538ق.م ) هنگامی که او در گذشت عزای ملی اعلام شد و خود کوروش در آن شرکت کرد . با فتح بابِل مستعمرات آن یعنی سوریه ، فلسطین و فنیقیه نیز سر تسلیم پیش نهادند و به حوزه حکومتی اضافه شدند رفتار کوروش پس از فتح بابل جایگاه خاصی بین باستان شناسان و حتی حقوقدانان دارد . او یهود یان را آزاد کرد و ضمن مسترد داشتن کلیه اموالی که بخت النصر (نبوکد نصر) پادشاه مقتدر بابِل در فتح اورشلیم از هیکل سلیمان به غنیمت گرفته بود ، کمک های بسیاری از نظر مالی و امکانات به آنا ن نمود تا بتوانند به اورشلیم بازگردند و دستور بازسازی هیکل سلیمان را صادر کرد و به همین خاطر در بین یهودیان به عنوان منجی معروف گشت که در تاریخ یهود و در تورات ثبت است.اسکندر پس از رسیدن به ایران و پارسه همگی را به آتش کشید و ویران نمود ولی پس از رفتن به آرامگاه کوروش بزرگ هرگونه صدمه زدن به آرامگاه کوروش را ممنوع نمود و به وصیت وی که در آنجا حک شده بود عمل کرد و آن را سالم گذاشت و رفت تا برای ایندگان باقی بماند . خود اسکندر که دشمن ایرانیان بود نیز کوروش را الگوی و رهبری بزرگ می پنداشت . به باور بسیاری از حقوق دانان کهن آمریکایی و انگلیسی کتاب کوروپدیا - کوروش بزرگ سرلوحه بنیان گذاران آزادی و دموکراسی غربی در جهان بوده است . در جهان امروز یونسکو کورش بزرگ - اسکندر مقدونی و سزار را سه ابر مرد جهان معرفی کرده اند . ولی به راستی موج تبلیغات گسترده غربیان برای سزار و اسکندر یونانی کجا و گمنامی کوروش بزرگ از آسیا که الگو و سرور اسکندر و سزار بوده است کجا ؟ اسکندری گویی اینکه از دیدگاه بزرگی و دانش جهانگشایی برترین روزگار خود بوده ولی فساد اخلاقی و زندگی آلوده اش بر همگان آشکار است . حال آنکه شخصی مانند کوروش بزرگ از همه لحاظ بر سزار و اسکندر برتری داشته است و نامش در قرآن به نام ذوالقرنین و در تورات به نام کوروش فرستاده خداوند آمده است ولی هرگز سخنی از او در ایران نشده است . تندیسی شایسته و بایسته این ابر مرد جهان در ایران وجود ندارد . فیلم و مستند جهانی شایسته وی ساخته نشده است . نامش برای آغاز سال آورده نشده است . فقط ملت ایران بودند که هنوز پس از هزاران سال از درگذشت وی در هنگام آغاز جشن ملی نوروز با سبدها و دسته های گل راهی آرامگاه ابدی وی در پاسارگاد می شوند تا ادای احترام کرده باشند و با منش - کردار و ایران دوستی او پیمانی دوباره بسته باشند . شادی روان پاک این ابر نیک منش جهان را از یزدان پاک خواستاریم . . .