‌XXXXXXXXورود تازی ممنوعXXXXXXXX

راه در جهان یکی است و آن راه راستی است(داریوش بزرگ)

‌XXXXXXXXورود تازی ممنوعXXXXXXXX

راه در جهان یکی است و آن راه راستی است(داریوش بزرگ)

ای وطن

ای وطن کوروش به زیر آب رفت             غـیرت مردان ایران خواب رفت

ای وطن سـیمرغ و دژبان داشتی               رستم، آن پـور نریـمان داشـتی

ای وطن  فـرّ  فریـد ونت چه شـد               خسرو و فرهاد مجنونت چه شد

ای وطن ناد، جهانگیرت کجاست              بابک و آرش، کمانگیرت کجاست

ای وطن آن گاوسر گرزت چه شد              فرخ و گـیو و فریـبرزت چه شد

ای وطن بهرام و شاپورت کجاست            ای وطن مردان مغرورت کجاست

من کوروش هستم- شاه هخامنشی

جمله بالا- کتیبه ای است به خط میخی پارسی که درکاخهای عمومی و خصوصی کوروش در پاسارکاد یافت شده است. واز اثار با فروشکوه وشگفت اورکشور باستانی ایرانکاخ هایی است که شاهنشاهان هخامنشی در پاسارگارد وتخت جمشید از سنگهای گران صیقلی بطرز کم نظیری بر پا نموده اند.

اما اینک سخن ما از کوروش هخامنشی است –مردی که در تورات ازاوبه نام مسیح و مرد خدا چنین یاد شده است : " خداوند بمسیح خویش یعنی کوروش می‌گوید: من دست راست او را گرفتم تا بحضور وی امت ها را مغلوب سازم- و کمرهای پادشاهان را بگشایم تا درها رابر روی وی باز کنم- ودروازه ها بر روی او دیگر بسته نشود- ویهوه در پیش تو خواهد خرامید و جایهای نا هموار را – هموار سازم ودرهای برنجین را شکسته پشت بند های آهنین را خواهم برید و گنج های تاریک و خزاین پنهان را به تو خواهم بخشید- تا بدانی که من یهوه هستم و غیر از من خدایی نیست ( کتاب اشعیا باب 45

و در قران مجید در سوره کهف ایاتی راجع به ذوالقرنین امده است – که طبق تاکید اکثر پزوهشگران- مقصود کوروش شاه بزرگ- بوده است و اصولا ذوالقرنین بمعنی قوچ دو شاخ است – و چنانکه در فصل هشتم کتاب دانیال پیامبر- مراد از قوچ دو شاخ – اتحاد دو دولت پارس و ماد بوده است و اشاره به ظهور کوروش دارد که با اتحاد پارس و ماد – جهان متمدن انروز را به تسخیر خود در اورد وهم چنین تصویر کوروش هخامنشی در کاخ پاسارگارد که به‌صورت مردی بالدار-با دو شاخ افقی و تاج مشعلواربر سر بنظر می‌رسد . ودر قران کریم ذوالقرنین را مردی خدا شناس ونیکوکار معرفی کرده است .

کوروش بسیار بی آلایش و پاک نزاد بود و در رفتار آزاده و با القاب و عناوین شدیدا مخالفت می ورزید- ولی به‌علت عطوفت و پاکدلی و مهربانی این شاه بزرگ هخامنشی- ایرانیان کوروش را پدر – یونانیان او را سرور و قانونگذار و یهود یان وی را مسیح پروردگار و برگزیده خداوند می دانستند . من برای صلح کوشید م –من برده داری را بر انداختم وبه بد بختی آنان پایان بخشیدم

این جمله بر گرفته از نخستین منشور صلح و آزادی و حقوق بشر در جهان است که به وسیله یک پادشاه ایرانی سروده شده و اکنون در موزه بریتانیا نگهداری میشود – این استوانه گل نوشته منشور کوروش نام دارد و چنین ادامه می یابد :

اعلا م می‌کنم تا روزی که زنده هستم و اهورا مزدا پادشاهی را به من ارمغا ن می‌کند – کیش و آیین و

باورهای مردمانی را که من پادشاه آنان هستم گرامی بدارم و نگذارم فرما نروایان و زیر دستان من

کیش و آیین و د ین و روش مردمان دیگر را پست بدارند و یا آنها را بیازارند .

در پادشاهی من هر ملتی آزاد است که مرا به پادشاهی بپذ یرد یا نپذ یزد .

من اعلا م میکنم که هر کس آزاد است هر دین و آیینی را که میل دارد برگزیند

و هر جا می‌خواهد سکوت کند و هر کسب و کاری را که میخواهد انتخاب کند

تنها به شرطی که حق کسی را پایمال نسازد .

تا روزی که من زنده هستم نخواهم گذاشت مردا ن و زنا ن را به نام برده و کنیز یا نام هایدیگر بفروشند .

برگرفته از : 1- ایران در عهد باستان . تالیف د کتر محمد جواد مشکور

2-

فرمانهای شاهنشاهان هخامنشی تالیف رلف نار من شارپ

«

«

شاهان اسطوره‌ای ایران

نخستین پادشاه در اساطیر و تاریخ ملی ایران، «هوشنگ» (به اوستایی: هئوشینگه/ Haoshyangha؛ به پهلوی: هوشنگ/ Hoshang؛ به معنای: سازنده‌ یا بخشنده‌ی خانه‌ی خوب است.

در اساطیر ایران، هوشنگ پسر فرواگ، پسر سیامک، پسر مشی، پسر گیومرث، و تبار ایرانیان از اوست (بن‌دهش، ص83). به روایت متون مزدایی، هوشنگ نخستین کسی است که به یاری خدایان به فرمان‌‌روایی مطلق همه‌ی کشورها، آدمیان، دیوان و پریان دست می‌یابد و به ویژه دیوان را سرکوب ساخته، چهل سال پادشاهی می‌کند (یشت5/ 3-21؛ یشت9/ 5-3؛ یشت13/ 137؛ یشت15/ 9-7؛ یشت17/ 6-24؛ یشت19/ 6-3؛ بن‌دهش، ص139). برای نمونه، در آبان یشت/ 3-21 می‌خوانیم:
«هوشنگ پیشدادی در پای کوه البرز صد اسب، هزار گاو و ده هزار گوسفند به [ایزدبانو] «اردویسورَ اناهیتا» پیش‌کش آورد و از وی خواستار شد: ای اردویسورَ اناهیتا! این نیک! ای تواناترین! مرا این کام‌یابی ارزانی دار که بزرگ‌ترین شهریار همه‌ی کشورها شوم؛ که بر همه‌ی دیوان و مردمان و جادوان و پریان و «کوی‌ها» و «کرپ‌های» ستم‌کار، چیرگی یابم؛ که دو سوم از دیوان مَزَندَری و دُروندان وَرِنَ را بر زمین افکنم. اردویسور اناهیتا که همیشه خواهان فدیه‌ی نیاز کننده [است] و به آیین، پیش‌کش آورنده را کام‌روا کند - او را کام‌یابی بخشید».
در متون اوستایی، هوشنگ بیش‌تر با لقب «پیش‌داد» (به اوستایی؛ پرذاتَ/ Paradhata؛ به پهلوی: پش‌داد/ Peshdad؛ به معنای: در پیش جای گرفته، پیشوا) نام برده شده است. اما در تاریخ ملی ایران و متون تاریخی دوران اسلامی، این لقب هوشنگ، به صورت یک عنوان دودمانی به کار رفته و به گروهی از شاهان اسطوره‌ای ایران، از هوشنگ تا گرشاسپ، اطلاق شده است.
به باور پژوهش‌گران، نبود نام هوشنگ در میان اساطیر هندی- ودایی،‌ نشانه‌ی آن است که اسطوره‌ی وی فاقد اصالت هندوایرانی است و ایرانیان، اسطوره‌ی هوشنگ را به عنوان نخستین پادشاه، جداگانه و بعدها پرورده‌اند. در یشت کهن سیزدهم نیز، در ابتدای فهرست نام شاهان اسطوره‌ای ایران،‌ «جمشید» آمده و از هوشنگ در میانه‌ی فهرست و همراه با شماری از پهلوانان یاد شده است. بر اساس همین نکات، آرتور کریستنسن (ایران‌شناسی دانمارکی) چنین حدس زد که هوشنگ نخستین انسان در اسطوره‌های «سکایی» بوده که به اساطیر ایران راه‌یافته است. در اسطوره‌های سکایی، نخستین دودمان شاهی، Paralatai نام دارد و گفته می‌شود که لقب هوشنگ، یعنی پرذات/ Paradhata برگرفته از همین عنوان است (کریستنسن، ص76-168).
متون تاریخی دوران اسلامی که بازگو کننده‌ی تاریخ ملی ایران هستند، همان روایت اسطوره‌ای هوشنگ را کمابیش نقل کرده‌اند. برای نمونه، «حمزه‌ی اصفهانی» می‌نویسد (ص 20و230): «هوشنگ پیش‌داد نخستین پادشاه ایران بود و در استخر [واقع در استان فارس] به تخت نشست و از این رو استخر را «بوم‌شاه» یعنی سرزمین شاه خوانند. ایرانیان چنین می‌پندارند که وی و برادرش «ویکرت/ Vikart» هر دو پیامبرند. از جمله کارهای وی این بود که آهن را استخراج کرد و به ساختن ابزار جنگی و برخی ابزار صنعتگران دست یافت و به مردم فرمان داد که آهنگ درندگان کنند و آن‌ها را بکشند».
و نیز «طبری» می‌نویسد (کریستنسن، ص5-184): «چون کار هوشنگ راست شد و پادشاهی بدو رسید، تاج بر سر نهاد و خطبه خواند و در خطبه‌ی خود گفت که پادشاهی را از جد خود گیومرث به ارث برده است و متمردان را چه آدمی و چه شیطان،‌ تنبیه و عذاب می‌کند. و گفته‌اند که او ابلیس و سپاه وی را در هم شکست و از آمیزش با مردم بازداشت و نوشته‌ای برای آنان بر کاغذی سپید نوشت و در آن، از ایشان (دیوان) پیمان گرفت که بر هیچ انسانی ظاهر نشوند و از این کار آنان را ترسانید و متمردان‌شان را با گروهی از غولان بکشت و دیگران از ترس او به بیابان‌ها و کوه‌ها و دره‌ها گریختند. او بر همه‌ی کشورها فرمان‌روایی داشت گفته‌اند که ابلیس و سپاه او از مرگ هوشنگ شادی کردند؛ زیرا پس از مرگ وی، به اقامتگاه‌های آدمیان وارد شدند و از کوه‌ها و دره‌ها بدان جا فرود آمدند».
و در شاهنامه‌ی فردوسی از هوشنگ چنین روایت می‌شود: «جهان‌دار هوشنگ با رای و داد/ به جای نیا تاج بر سر نهاد/ چو بنشست بر جایگاه مهی/ چنین گفت بر تخت شاهنشهی/ که بر هفت کشور منم پادشا / جهان‌دار پیروز و فرمان‌روا / وز آن پس جهان یکسر آباد کرد/ همه روی گیتی پر از داد کرد/ چو بشناخت، آهنگری پیشه کرد/ از آهنگری اره و تیشه کرد/ برنجید پس هر کسی نان خویش/ بورزید و بشناخت سامان خویش/ جدا کرد گاو و خر و گوسفند/ به ورز آورید آن چه بُد سودمند/ برنجید و گسترد و خورد و سپرد/ برفت و به جز نام نیکی نبرد».
در شاهنامه، داستانی مندرج است که به موجب آن، هوشنگ در پی روی‌دادی، آتش را کشف می‌کند و بدان مناسبت، آن روز را بزرگ می‌دارد و جشن «سده» می‌خواند؛ و بر این اساس، گفته می‌شود که این جشن معروف و دیرین ایرانیان: «ز هوشنگ ماند این سده یادگار/ بسی باد چون او دگر شهریار». اما چنان که برخی پژوهشگران دریافته‌اند، این داستان در شاهنامه الحاقی است و بعدها و به دست دیگران بدان افزوده شده است (خالقی مطلق، ص134).

من در این آشفتگی بی یاورم

من به دنبال سر اسکندرم

 

 

من همان نوباوه ایران زمین

 

 

از تبار  کورش نام آورم

 

 

در غم زمزمه های رفتنم

 

 

بی خیال ضجه های مردنم

 

 

وارثی از وارثان سورنا

 

 

در تکاپوی نجات میهنم

 

 

خاک من فریاد شاهانت چه شد

 

 

سلسله داران ایرانت چه شد

 

 

مرگ تو مرگ نژاد آریاست

 

 

داریوش و کورش بانت چه شد

 

کوروش ابرمرد تاریخ

تقدیم به درگاه کوروش بزرگ

نسلهارادمردی مثل او هرگز ندیدند

بعد مرگش یاقیان بر خاک او لشکر کشیدند

 

ما وارث کوروش فرزند جمشیدیم

پیروز و بی برده بت نپرستیدیم

ماریشه ای دیرین در عشق و دین داریم

ما زادگاهی چون ایران زمین داریم