‌XXXXXXXXورود تازی ممنوعXXXXXXXX

راه در جهان یکی است و آن راه راستی است(داریوش بزرگ)

‌XXXXXXXXورود تازی ممنوعXXXXXXXX

راه در جهان یکی است و آن راه راستی است(داریوش بزرگ)

دلایلی که اکثریت ایرانیان پذیرش دین جدید برایشان ناخوشایند بود

با این حال ایرانیان بسیاری هم بودند که تمایلی به این دین سامی نداشتند . در ساده ترین سطح ،
پای بندی معمول به دین آبا و اجدادیشان بود که در آموزه های بنیادین وپیامدهای اخلاقی آنها
در اصل از دین جدید هیچ کم نداشت .از نظر آنان اسلام که فاتحان خشن آن را تحمیل می کردند ،
دینی بیگانه با کتابی آسمانی به زبانی بیگانه بود و این رسوم بیگانه را برای ایرانیان آورد :
ختنه کردن ، احکام دلبخواهی در مورد گوشت های پاک و نجس ، پر هیز از شراب ،
تعظیم به سنگ مقدس دور از دسترسی که همانا کعبه باشد .
در سطحی ژرف تر ، نوکیشی به معنای برگشتن از دین ثانوی بود که در آن در برابر موجودی خردمند کرنش
می شد که به اعتقاد ایشان اعمالش کاملا عادلانه و منطقی بود ، وبرای کسی که خواستار
اطاعت از خدای قادر مطلق درک نشدنی بود ، احکام و مقاصدش ، فراتر از درک بشری تلقی می شدند :
این تفاوت بنیادین الهیات در شیوه های متفاوت نماز گزاردن نمود می یابد ; یعنی راست ایستادن زردتشتی
در پیشگاه سرور بخشایشگر خویش ، و سجده کردن مسلمان در برابر قادر مطلق و سودن پیشانی بر خاک .
کیش زردتشتی به لحاظ آموزه ای و با توجیهی که برای رنج های این جهان و نیز بنیان استوارش بر باور
به داوری فرجامین و برای هر فرد داشت ، از نیروهایی قوی و روحانیانی فرهیخته برخوردار بود که توانستند
با مسلمانان نیز همان گونه استوار برخورد کنند که پیشتر با نوکیشان مسیحی کرده بودند ; ولی اینک این اسلام بود که
از پشتوانه قدرت سیاسی بهره داشت و می توانست با از میان برداشتن رقیب ، بحث را خاتمه دهد .

خدا در کیش زرتشت

درباره خدا در کیش زرتشتی سخن بسیار گفته شده و میشود گروهی معلوم الحال از راه گژاندیشی و نادانی می گویند ایرانیان باستان که منظور زرتشتیان است آتش پرست بودند و اتش را خدا میدانستند.گروهی نیز مدعی میشوند که ایرانیان به دو خدا باور داشتند یکی اهورامزدا خدای نیکی و دیگری اهریمن خدای بدی.
برخی از خاورشناسان باختر زمین در پژوهشهای خود آماج ویژه ای را دنبال می کنند و ان اماج این است که نشان دهند که همه چیز برخاسته از تورات است و همه فرهنگهای جهان در مقابل تورات هیچ و پوچ است و تورات پیش اهنگ فرهنگ بشری است با پیگیری اینگونه اماج است که این گونه پژوهش گران نه تنها در مورد اوستا و فرهنگ ایران بلکه در مورد هرچیزی که مربوط به فرهنگی جز فرهنگ تورات باشد راه کژروی میپویند و با دگرگون ساختن مفاهیم کتابهای دینی و کهن سایر ملل هدف خویش را براورده میسازند بر پژوهندگان ایران زمین است که با دوری از این گونه لغزشهای که ره اورد تورات محوران (بواقع ادیان سه گانه سامی) است راه راستی را درپیش گیرند و حقیقت این اندیشه را برای مردمان بیان کنند که این خود رسالت اشو زرتشت بود بیان راستی برای بهترین راستی؟!
فرهنگ زرتشتی به خدای یکتا که هستی بخش بزرگ داناست باور دارد و جز این چیزی در فرهنگ زرتشتی نیست و زرتشتیان جز این باوری ندارند.26 سال است که یک روند مشخص سعی در تخریب چهره زرتشتیان در درون ایران دارد و در این راه با ترویج دروغ ها و ایراد تحمت های مختلف به جامعه بهدینان سعی در تخریب برنامه ریزی شده چهره این جامعه رنج کشیده دارند.جامعه ای که در پس طوفان سیاه حمله تازیان و کشتارهای چنگیز گونه حکام صفوی و تند روی های اسلامیست های افراطی توانسته موجودیت خود را حفظ کند.
هیچ کس به اندازه خود اشو زرتشت نمیتواند توصیف ماهیت مینوی اهورامزدا را بنماید.
اینک چند سروده:

پس زرتشت گفت:ای اهورامزدای پاک مرا از نام برترین خودت که بزرگترین، بهترین،زیباترین ،کارسازترین،پیروزگرترین،د رمان بخش ترین و برای راندن مردم بدمنش کاراترین است اگاه ساز تا با یاری ان بر همه مردمان بدمنش و بدکار و بدکردار چیره شوم و از انان گزندی بمن نرسد.
پروردگار اهورامزدا فرمود:ای اشو زرشت. نخستین نام من پژوهندنی است، دومین نام من گرداورنده است،سوم افزایینده و چهارم راستی و پاکی بهترین،پنجم افریدگار همه پاکی ها و نیکی ها،ششم خرد،هفتم خردمند،هشتم دانش، نهم دانشمند،دهم پاک کننده،یازدهم پاک،دوازدهم هستی بخش،سیزدهم سودمند تر، چهاردهم دشمن بدیها،پانزدهم توانا، شانزدهم پاداش دهنده، هفدهم نگهبان،هجدهم درمان بخش،نوزدهم دادار،بیستم مزدا نام من است.
ای زرتشت مرا بستای،به روز و به شب،که من اهورامزدا هستم برای نگهداری و شادمانی تو خواهم امد.
برای نگهداری و شادمانی تو سروش پاک خواهد امد.
برای نگهداری و شادی تو خواهد امد ابها و گیاهان و فرورهای پاک.
ای زرتشت اگر بخواهی بر مردمان بدمنش و ستمگران و کوردلان و کردلان راهزنان دوپا و فریبکاران و گرگان چهارپا و دوپا وانبوه دشمنان راستی با انبوهی از درفشهای برافراشته و درفشهای خونین برافراخته پیروز شوی پس این نامها را بیاد بسپار و به روز و شب فراخوان.
منم پاسبان، منم دادار و پروردگار، منم دانا و منم مینو و سودرسان،تندرستی بخش ترین نام من است،اتوربان نام است،مه اتوربان نام است،اهورا نام من است،مزدا نام من است،اشو نام من است،اشوترین نام من است،فرهمند نام من است،بینا نام من است،بینا ترین نام من است،بیناترین نام من است،درونگر نام من است درونگرترین نام من است،نگهبان نام من است،یاور نام من است، دادار نام من است،پروردگار نام من است،آگاه نام من است،اگاه ترین نام من است،افزاینده خوشبختی نام من است،مانتره فزاینده خوشبختی نام من است،فرمانروای توانا نام من است،نافریبکار نام من است،نافریبخور نام من است،دورکننده بد اندیشی نام من است،پیروز نام من است،سراسر پیروز نام من است،آفریدگار سراسر جهان نام من است،فروغ سراسر جهان نام من است،پر فروغ نام من است،فروغمند بخود نام من است، سودرسان نام من است سودرسان ترین نام من است، توانا نام من است،شادی بخش ترین نام من است،راستی نام من است،برفراز نام من است،فرمانروا نام من است، تیز بین نام من است،چنین است نامهای من.
ای سپیتمان زرتشت اگر کسی در این جهان مادی نام مرا زمزمه کند و یا به اوای بلند بخواند ایستاده یا نشسته،بهنگام بیدار شدن و بهنگام بستن و گشودن کشتی و... بدان شخص نه در ان روز و نه در ان شب دیو خشم و کینه و سرشت بد اندیشی نمیتواند گزندی برساند و گفتار و کردار و پندار بد را در او راه نخواهد بود.
بیاد نامهای من باش و از دروغگو و بد اندیش دوری جوی و از تبهکار و بدکار و گژروان دوری کن و دان که من نگهدار تو هستم همانگونه که هزار مرد یک تن را را نگهبانی نمایند.
و...
درود بر فرکیانی، درود بر ایران ویج،درود به خوشی و خوشبختی مزدا داده، درود بر راستی و درستی، درود بر همه افرینش راستین، (یتااهو وئیریو ، اشم وهو)
میستایم اهورامزدای فروغمند پرشکوه را. (یشتها، هرمزد یشت)
براستی این سروده ها چیست؟ در چه کتابی امده است و ان کتاب از ان چه کیش و ملتی است؟آیا جز این است که این سروده ها،سروده های زرتشتی است و در اوستا کتاب دینی زرتشتیان امده سخن دیگری میتوانیم بگوئیم.اگر چنین است ایا رواست که بازگفته های غرض الود دیرینه چند مغز سفلیسی انیرانی را درباره اتش پرستی و دوگانه اندیشی زرتشتیان بازگو کنیم؟ یا درست بینی و داد اندیشی بما فرمان میدهد که دست از تلغینات مشتی سامی پرست برداریم و براستی با چشم خرد امزشهای اشو زرتشت را دریابیم.بر فروهر پاک اشو زرتشت درود باد

ای روح بزرگ و پاک زرتشت *** وی فره تابناکزرتشت
ای آینه ی فروغ دادار *** از نور و فروغ عشق سرشار
خیره است جهان بهگات هایت *** کز عرش خدا رسد صدایت
بس قرن و هزاره ها به دوران *** آیین تو بودپرتو افشان
گفتار تو اوج استواری *** پیغام تو راه رستگاری
آیین تو منطق است وبینش *** انسان بود اوج آفرینش

شعر از : توران شهریاری

نقش موبدان در نگهداری و پویایی دین اهورایی اشوزرتشت

سرزمین اهورائی ایران که بنیان گزار بسیاری از علوم و فلسفه علمی بوده است، در طول تاریخ مورد هجوم مختلف قرار گرفته و بارها ویران و دوباره سازی شده است، و موجب شگفتی بسیار است که هرچند بخش سخت افزاری ان (تمدن و ثروت های ملی) ایرانیان صدمات بسیاری دید بخش نرم افزاری ان (باور ها و فرهنگ و زبان ایرانی)لطمات چندانی ندید، بشکلی که زرتشتی و ایرانی که نمادش (سرو) است فقط بصورت بته جغه ای یا سرو خمیده در امد(حاشیه نشین قالی و فرش شد) و به جهانیان نشان داد که با نثار خون خود این سرو درونی را ابیاری نموده و زنده و شاداب نگاه خواهد داشت بزرگترین ایران شناسان بر سر پایداری ایرانیان به زبان و فرهنگ خود دهان به حیرت گشوده اند و خیره مانده اند. همه ایرانیان بویژه بهدینان بایستی از این حقیقت افتخار امیز دینی و ملی بخوبی اگاهی داشته و با تمام وجود بر خود ببالند و همواره کوشش نمایند که به مسئولیت های خود عمل کنند.
و اما برای شناخت نقش موبدان در زندگی اجتماعی ایرانیان و نگهداری و پاسداری و گسترش فرهنگ اشو زرتشت در بین بهدینان بایستی از نخستین روز پیدایش این دین اهورائی جستجو کرد.
پیامبر ما از همان از همان اپتدای تشکیل دین خود در کتاب آسمانی گاتها از دو بخش حقیقت و طریقت بصورتی روشن و محکم سخن به میان اورده است و چارچوب باورهای لازم برا زندگی سراسر نیکی و شایسته را تعریف کرد. و بلافاصله برای پیاده کردن و گسترش دین خود و گذاشتن سنن و اداب و رسوم مذهبی انجمنی بنام انجمن مگان یا مغان تشکیل داد و از همان اپتدا،شایست و ناشایست و بایست و نابایست جامعه بویژه موبدان تعین شد تا این انجمن بتواند با شناخت و همفکری و همیاری ضمن حفظ اصول و مبادی دین، قوانین مذهبی و شریعتی متناسب با زمان و مکان و سطح دانش و وضعیت اقتصادی و اجتماعی مردم، وضع نمایند و خود را از هر گونه الودگی مادی برتری طلبانه دور نگهداشته پیوسته،(فرشکرد) باشند.که این جانب کوشش دارم که در این زمان کوتاه،چکیده ای از موارد تاریخی زیر که نشان دهنده این مهم است را به اگاهی برسانم:
(1): موبدان تمام عمر خود را به فراگیری دین و دانش مینوی میگزراندند. بخش بزرگی از اوستا را حفظ میکردند و با خط زیبا مینوشتند و با صوتی خوش سروده و به مفاهیم ان عمل میکردند. بطوریه که به جرات میتوان گفت که اگر باورها و از جان گذشتگی های ایشان نمیبود امروز هیچ اثری از اوستا که مهمترین بخش زبان و فرهنگ ایران میباشد در دست نبود و هیچ کس حتی به یاد زبان و فرهنگ تاریخ اشو زرتشت و ایران نیز نمیتوانست باشد.
(2):موبدان با اختراع خط دین دبیره که هنوز هم کامل ترین خط جهان است(حتی اواز خواندن پرندگان را میتوان بدان نوشت) و نوشتن کتاب های مقدس دینی و فرهنگی با این خط گویا و پویا توانستند گاتها و اوستا را بهمان تلفظ دقیق باستانی و آهنگین خود نگهداری و پاسداری کنند.
(3): موبدان در طول تاریخ با درک دستورات اهورائی گاتها سنن و اداب بسیار شایسته را بنیاد نهادند و پاسداری کرده اند تا بهدینان بتوانند، عملا" پیام اشو زرتشت را بزبانی ساده و مردمی درک و وارد زندگی خود کنند، رسوم و ائین های زیبا و ارزشمند پنجه و جشنهای نوروز و گهنبار و خیرات،سنت وقف، تشویق مردم به بنیاد نهادن موسسات عام المنفعه و... و انجام و پاسداری درست و اصولی از سنتا و جلو گیری از ورود فرهنگهای نادرست انیران نمونه بارز ان است.
(4):تعین واستفاده از نمادهای منطقی و پاسداری از این سمبلها حفظ باورهای دین زرتشت بوده است.سفید نماد بهمن، آتش نماد راستی، سکه و فلزات نشان تسلط بر نفس، خاک و لرک که از زمین بدست می اید نماد مهر و فروتنی و اب نماد روشنی و دانش اندوزی و رسائی و گیاهان نماد بی مرگی و جاودانگی. استفاده از سرو به نشانه سرسبزی و پرباری و طول عمر در شادیها و گیاه مورت به نشانه جاودانگی در سوگواری ها و... و بسیاری از نمادهای دیگر که جادارد به همه انها توجه مخصوص داشت.
(5):موبدان در طول تاریخ هرگز از خود سن (saint) و پاپ مقدس نساختند و دست و پا بوس نداشتند و مرجع تقلید نشدند و هرچند در طول تاریخ مانند سایر انسانها دچار اشتباهاتی شدند ولی این کمال بی انصافی است که هر کار ناشایستی را که از برخی شاهان ساسانی و فرزندانشان و معدودی از موبدان درباری مانند کرتیر انجام داده اند را به حساب همه موبدان گذاشت.
(6):جای شگفتی بیشتر اینکه با وصفیکه موبدان نیز خوی انسانی داشته و از پول و جاه و مقام بدشان نمی امد ولی به علت وظیفه و رسالتی که بدوش داشته اند شاید تنها روحانیان مذهبی باشند که در طول تاریخ هرگز قسمتی از درامد مردم را بصورتی(موظف)برای خود از بهدینان طلب نکردند و همیشه به اشوداد راضی بوده و سعی کرده اند با حداقل در امد زندگی توام با اکونومی و پاکی و پارسائی داشته و زیستن برای دست یابی به زندگی مینوی را بر حیات مادی گیتی فریبنده ترجیح دهند.
(7):موبدان کوشش میکردند که اتشکده را ساده و پاک نگاه داشته محیطی روحانی ایجاد نمایند. بطوریکه هرگز حتی در دوره ساسانیان که دوران موبد شاهی نامیده شده اتشکده ها و زیارتگاها با زرق و برق اینه کاری و مجمر اتش و دربهای طلا ساخته نشده است.
(8):لباس موبدان همیشه از پارچه ساده سفید که نماد وهومن(اندیشه نیک) است تهیه میشده تا کوچکترین پلیدی و ناپاکی را نشان دهد و سادگی و اشوئی را به نمایش بگزارد و گسترش دهند.
(9):روشن نگاه داشتن اتش اتشکده ها که پرچم ملی و دینی زرتشتیان بوده و مس کردن سالیانه ان با مخلوط کردن با 16 اتش گروه های مختلف مردم یکی از مهمترین وظایف موبدان بوده است. حقیقتا" که چه نیکو وظایف خود را به انجام رسانیده اند. تاریخ بهترین گواه است.
(10):نقش موبدان در درک بهتر تعالیم اشو زرتشت و نشان ندادن تعصبات بی جا و پیروی از انجمن موبدان و سازش با سایر فرهنگهای درست و منطقی قومهای مختلف در ایران بزرگ موجب شد که با پیروان بسیاری از ادیان در ایران زندگی مسالمت امیز داشته باشد و در ائین مزدیسنا با این همه گستردگی که از شرق(چین) تا غرب(مصر و ترکیه)و از جنوب(عربستان) تا شمال (مرز روسیه) داشته است فرقه های گوناگون مذهبی شکل نگیرد.
(11):موبدان با مهاجرت و دوری از شهر خود دین اشو زرتشت را با تبلیغ از روی خرد ورزی و وجدان اگاه بدون جنگ و خون ریزی در سرتاسر ایران ان روز که پنج برابر ایران امروز بود گسترش دادند و مردم را از بکار بردن جنگ و خون ریزی برای گسترش دین و فرقه های مذهبی برحذر داشتند.
(12):موبدان در بیرون راندن فرهنگهای انیران و تلطیف رفتارها و آئیهای بدوی آنها و پاسداری از سنن و اداب و باورهای ایرانیان و ایجاد نهضت های مختلف مذهبی و ایرانی و مانند انها نقش بسیار مهمی را بر عهده داشتند.
(13):موبدان همواره نقش پیشوا معنوی و ارشادی جامعه را بر عهده دشته اند بطوری که (موبدان هوشت) با همازوری با سایر ارگانهای جامعه زرتشتی در طول تاریخ بسیاری از مشکلات مردم را بصورتی کدخدامنشانه حل و فصل مینموده اند.
(14):موبدان همواره تکیه گاه و پشتوانه روحانی و روانی جامعه بوده و نقش مانتره پزشکان را به عهده داشته اند بطوریکه حتی بسیاری از هموطنان غیر زرتشتی برای شفایابی از بسیاری از گرفتاریهای (روان تنانی) خود به موبدان مراجعه میکرند تا با سرودن کلمات مانتره اوستا نور امید در دلهایشان روشن و با یاری گرفتن از اهورامزدای پاک مشکلات روحی و فکری ایشان پایان گیرد.
(15):همسر و فرزندان موبدان نیز به این رسالت موبدان واقف بوده و با کم کردن خواسته های گیتوی خویش به این مهم کمک مینموده اند همیشه منازل موبدان خانه امید مردم و مکتب خانه ای برای فراگیری علم و هنر بوده است و بویژه زنان موبدان در این امر اساسی نقش داشته و بخش مهمی از بار فرهنگی و اموزشی جامعه به عهده انها بوده است.
و در یک کلام همیشه موبدان دین باور بوده و کوشش کرده اند که از مقام خود سوء استفاده نکرده و دین سازو دین باز نشوند و با عمل کرد خود سرمشق دیگر بهدینان باشند و همواره در حفظ تمامیت دینی و ملی و نگهداری زبان و سنن و فرهنگ ایرانیان نقش اساسی بازی نمایند.
* * *
بهدینان نیز همیشه با جان و دل موبدان را ارج مینهادند و انها را در کارها یاری میکردند بطوریکه زرتشتیان تنها در شهرهای کرمان و یزد که دستوران در مرکز خود قرار دادند دوام و بقا یافتند. بی شک این همبستگی و همکاری صادقانه و گذشتها و جانفشانی بی دریغ زرتشتیان(ایران و هند) حافظ این دین اهورائی بوده و میباشد. امیدوارم که در شرایط امروزی نیز جامعه بظاهر کوچک و در معنی بزرگ زرتشتیان در مرحله بسیار حساس تاریخی خود قرار دارد، همه بهدینان بویژه زرتشتیان با درک بیشتر مسئولیت های خود، دست در دست انجمن موبدان در تعالی بخشیدن و تکامل شخصیت معنوی، فردی و اجتماعی این دین پاک اهورائی کوشا باشند تا با این اندیشه و عمل کرد خود سرمشق آیندگان گردیم.
خدای بی نیاز را نماز میبرم که ما را از نیکی سرشار و از بدی دور سازد،در پناه ایزد یکتا.

منش زندگانی مزدیسنا

در سایه پروردگار یکتا، هستی بخش بزرگ دانا، آن وجود پاکی که هستی ما را آفرید و منش نیک در کنه وجود گیتوی ما قرار بداد. او که به ما خرد را ارزانی داشت تا راستی و درستی را از کژی و پلشتی تمیز دهیم و اشوئی پیشه کنیم که براستی، راستی نیک است، بهترین است، خوشبخت آن کسی است که در زندگی راستی را برگزیند.
رسیدن به مقصود و آرمان زندگی آنچنانکه اشوزرتشت به ما آموخته نه از راه ذکر اوراد و ترک جهان و در انزوا زیستن، بلکه از راه کار و فعالیت در زندگی و مبارزه با موانع خوشبختی و دفع سختی ها و ناملایمات زندگی بدست می آید. رفاه و پیشرفت جامعه را باید در وجود افراد بوسیله تلاش و کوشش در زندگی فراهم ساخت.
بطور کلی هر فردی از اعضای این جامعه بزرگ انسانیت موظف است در راه اصلاح وضع کنونی جامعه خود بکوشد تا وسایل خوشبختی و نجات نهایی بشر را چنانچه خواست پروردگار است فراهم سازد زیرا اهورامزدا به همین منظور انسان را که عالی ترین و برترین مخلوق است بیافرید.
پیامبر ایران از نحوه زندگانی گوشه نشینان و تارکان جهان که از مواجهه با مشقات زندگی و فریب های جهان مادی روی گردان بوده و عمر گرانبهای خود را به ذکر و فکر بی حاصل و مسائل پوچ و بی معنی، بیهوده تلف می کنند و غافل از تجربیات و نتایج زندگی واقعی هستند، طرفداری نکرده و این مشی زندگی را مخالف منزلت و فطرت پاک انسانی پمی داند.
پیامبر ایران می فرماید: «زندگی واقعی تنها ذکر و فکر خداوند بدون کار و کوشش نیست، بلکه برعکس در تلاش همیشگی و مبارزه با موانع خوشبختی بشر است. خداوندی که ما را در این جهان مادی خلق کرده نخواسته است که هر کس از تحمل بار زندگی شانه خالی کرده و تنها در راه نجات خود بکوشد.» (گاتها).
تعالیم گاتها مردم را با یک رفورم بزرگ و پیشرفت برجسته ای آشنا می سازد که تا امروز در فضای اخلاقیات و روحیات بشر تکرار نشده است. در این سروده ها جلوه هایی از پویش انسان بسوی کمال اخلاقیات فردی و اجتماعی و تصفیه روح مردمان و گرایش انسان به درون و وجدان بجای انجام آداب و مراسم ظاهری بخوبی نمودار است و می آموزد که هر چه بکاری سرانجام همان را درو می کنی. از این مکتب زندگانی است که ابرمردانی چون کوروش و داریوش، آذرپاد مهراسپندان و بزرگمهر بوجود می آیند. یک نفر زرتشتی چه عالم و عارف، چه دهقان و کشاورز، هرگز گوشه نشین نبوده و با سر تراشیده و لباس ژنده و تن و صورت کثیف دور از اجتماع نزیسته و در زندگانی زرتشتیان صوفی گری و درویش مسلکی و ریاضت کشی راه نجات نفس و روح نیست، بلکه کوشش و تلاش در راه زندگانی شاد همراه نیک اندیشی و نیک گفتاری و نیک کرداری است که سرانجام رستگاری را در پی دارد. در زندگانی زرتشتی کسی که خواستار نزدیکی به درگاه اهورامزدا است، از زندگی فردی و جمعی خود نمی گریزد بلکه می داند که خدمت به خداوند، خدمت به خلق خداست. زندگی برابر تعالیم اشوزرتشت نعمتی بزرگ و شادی بخش است. گاتها روبرو شدن با غم و شادی زندگی و قدرت درک و لمس تارهای گوناگون هستی را به ما می آموزد. اندیشه ها و آموزش هایی که تمام لذات و خوشی های بشر را به جهان دیگر وعده می دهند و تماس انسان را با زندگانی واقعی و حقیقی این جهان منع می کند، آموزش های درست و صحیحی نیستند و سرانجام کار آنها فلاکت بشریت است.
فلسفه ی واقعی زندگی آنست که بشر را وادار به زیستن در جهان حقیقی کنونی کند. ترک خوشبختی ها و خوشی های مجاز جهان کنونی به امید رسیدن به پاداش ها و خوشی های جهان دیگر نادانی محض است. هنگامی که همه امیدهای بشر به جهان دیگر وابسته گردید، محیط زندگی اجتماعی برای گسترش صنایع اقتصادی و مادی مساعد نگشته و مردم آن محیط پیشرفتی در زندگی نخواهند کرد. در دین زرتشتی کمال زندگی انسان هرگز با ترک زندگانی مادی فراهم نمی شود.
ریاضت و خودآزاری با تمرین های فرساینده جسم و جان، هر گونه فضایل اخلاقی، اجتماعی و نیروهای مادی و معنوی افراد بشر را می خشکاند. فلسفه و هدف واقعی زندگی یک زرتشتی به کار انداختن قوای جسمانی، عقلانی و روانی اوست. فعالیت سخت و کار جدی و کوشش های مداوم عالی ترین دستور زندگی زرتشتیان است. در آیین مزدیسنا نه تنها کار و کوشش منع نشده بلکه تشویق و تقدیر هم شده است. بخصوص کشاورزی که از کارهای پر ارج و ثواب دانسته شده است. کسی که زمین های بی حاصل را بکارد یا باتلاقها را بخشکاند و جایش کشتزار نماید و درخت و میوه بپرورد، چنین کسی پارسایی را گسترده است. اشوزرتشت هر گونه فعالیت جسمی و عقلی و روحی را تشویق و سستی و تنبلی و بیکاری را منع فرموده است.
کوشش در راه پیشرفت جهان و افراد بشر وظیفه ی هر زرتشتی است. پس بکوشیم که ستم و بیدادگری و نادانی و قشری اندیشی و تیرگی دروغ از دل ها و روان های ما زدوده شود و خورشید نورانی خرد و نیکی و برابری و داد بر کاخ اندیشه ی ما تابیدن آغاز کند، فروغی ابدی که آتش دلهایمان بدان زبانه کشد و راستی را فریاد زند که این خواست و اراده ی اشوزرتشت است.
هیت اشائی وهیشتائی اشم. ایدون باد.

زرتشت و تجربه اروپا یک مدل برایجویندگان آزادی

همه میدانیم که تجربه ی گذشته چراغ راه حال و آینده است. و در این رابطه, من به این باورم که تجربه ی اروپا برای بدست آوردن آزادی و باز سازی یک هویت نوین برای خود, که از دوران رنسانس آغاز شد ونقش مهمی که زرتشت در این زمینه بمدت ٥٠٠ سال یعنی از سده ١٥ میلادی تا اواخر سده نوزدهم بازی کرد، میتواند بعنوان یکی از بهترین مدل ها برای جویندگان آزادی در دوران ما بکار گرفته شود.
پژوهشهای بیشماری که از ٢٠٠ سال پیش - که بیشتر آنها بوسیله ی پژوهشگران غربی انجام گرفته – نشان میدهد که در درازای ٢٥٠٠ سال گذشته چه اندازه اندیشه و دیدگاه زرتشت درباره زندگی و جهان هستی در ساختار و زیر بنای فرهنگی اروپا شرکت کرده و برآن تاثیر گذاشته .
ولی در ازای این زمان بسیار طولانی رابطه ی اروپا با زرتشت همیشه یک داستان عشق و دلدادگی نبوده.

زمانی بوده که اروپا زرتشت را در بالاترین رده فرهنگی خود قرار داده و زمانی هم بوده که با تبلیغاتی زهرآگین تا آنجا که توانسته کوشش کرده تا او را خورد کرده و از میدان بیرون کند.
در مدت ١٠٠٠ سال, از سده پنجم پیش از میلاد مسیح تا سده ی پنجم پس از میلاد، زرتشت بعنوان ”بزرگترین نماد دانش“بوسیله تقریبا تمام فیلسوفهای یونانی و رومی با شیفتگی تمام ستایش و حتی پرستش شد تا جائی که باو نام ”آموزگار جهانی“دادند.
ولی در درازای ١٠٠٠ سال بعد، یعنی از سده پنجم میلادی تا سده پانزدهم، در دورانی که به آن ”قرون وسطی“ گفته میشود، زرتشت بعنوان آفریننده”دوگانه گرائی“ بشدت بوسیله ی کلیسای مسیحی کوبیده شد.
و باکوبیده شدن زرتشت، سایر آئین های ایرانی مانند مهر ستائی﴿میترایزم﴾ ومانی گرائی، همراه با کل فیلسوفهای افلاتونی یونان و روم کوبیده شدند.
سده ششم آغاز ”قرون وسطی“در اروپا بود. دورانی هراس انگیز که به آن ”کفربزرگ“میگویند.
دورانی پر از ترور, کور گرائی و انکزیسیون که زیباترین و ظریف ترین بخش از تمدن اروپائی را ویران کرد.
کلیسای قرون وسطی تصمیم گرفته بود که هر اندیشه، هر جهان بینی و هر جنبشی که در دین مسیحی اندیشه ی ”دو گانه گرائی“را وارد کند در جنگ با خداست. و بنابراین باید تنبیه شود و تنبیه یعنی سوزاندن در میدانهای شهر و یا کشتن.
در پشت فلسفه ی ”دو گانه گرائی“- یعنی زندگی و جهان هستی در هر لحظه بوسیله ی نبرد میان دو نیروی خود آفریننده مثبت و منفی، خوب و بد شکل میگیرد – کلیسا دست زرتشت را دید. و با حمله به زرتشت، کلیسا به تمام تمدن پیش از مسیحیت در اروپا حمله برد.
ولی حقیقت این بود که کشیشان در آن زمان چیزی از زرتشت نمیدانستند. تنهاآگاهی آنها در این باره از فیلسوفان یونانی و رومی می آمد.
این فیلسوفان که بیشتر آنها دو گانه گرا بودند، یا نوشته های خود را به زرتشت منصوب کرده بودند، یا برای اعتبار دادن به خود، پشت نام زرتشت پنها ن شده بودند. برای نمونه فیثاغورث، فیلسوف و ریاضی دان بنام سده پنجم پیش از میلاد, که دو گانه گرا بود, خود را در نوشته هایش شاگرد زرتشت یا شاگرد مکتب زرتشت معرفی کرده, یا فیلسوف بنام دیگری, ارستو, می نویسد که تمام دانش استادش یعنی افلاتون که او هم دو گانه گرا بود, از زرتشت میآید و هر چه زرتشت گفته او هم تکرار کرده است.
از سوی دیگر ”مانی گرائی“ یا "Manithéisme" آئین دیگر ایرانی, که او هم ”دو گانه گرا“بود, بصورت ”کتریزم“در جنوب فرانسه و شمال آفریقا و ده ها جنبشهای گوناگون در اطراف دریای مدیترانه و اروپای مرکزی، همه مسیحی ولی دو گانه گرا, خشم کلیسا را نسبت به زرتشت بیشتر کردند, چون در پشت تمام این جنبشها, باز کلیسا دست زرتشت را میدید.
٥٠ سال جنگ خونینی که در سده سیزدهم, پاپ ایتوسنت بر علیه ”کترها“ در جنوب فرانسه براه انداخت و کشتار وحشتناک در شهر"Montsegour " که سدها هزار نفر کشته بجا گذاشت امروز معروفیت جهانی پیدا کرده و هر سال سدها هزار توریست که به جنوب فرانسه میروند از ویرانه های این شهر دیدن میکنند.
هر چه ما بیشتر درباره ی جنگهای صلیبی کلیسای کاتولیک که یکی پس از دیگری بر علیه جنبشهائی که به "دوگانه گرائی" متهم شده بودند انجام میگرفت میخوانیم, بیشتر به طبیعت رژیمهای خود کامه و زورگرای امروزی پی میبریم.
این هم نا گفته نماند که کلیسای پروتستان در زمینه ی این کشتار ها از کلیسای کاتولیک فاصله گرفت و آنها را محکوم نمود.
نادانی و آشفتگی در قرون وسطای اروپا درباره ی زرتشت, به اندازه ای پیش رفت که در تمام این دوران, زرتشت را "شاهزاده ی مغ ها" نامیدند ومغ ها را با شعبده بازان اشتباه گرفتند. واژه انگلیسی Magician از واژه ی Magus که همان مغ است سرچشمه می گیرد در همین زمینه اختراع ستاره شناسی و کیمیا گری و نوشتار کبالای یهودیان را هم به زرتشت نسبت دادند.
در این فضای پر از نادانی, اختناق و کور گرائی بود که صداهای ناراضی از این گوشه ی اروپا از سوی عده ای از خرد گرایان بلند شد.
* * *
ما در سده ی چهاردهم میلادی هستیم, و این آغاز دورانی است که رنسانس یعنی رستاخیز فرهنگی در اروپا به آهستگی در حال بدنیا آمدن است.اروپا در پی هویتی نوین با ارزشهای فرهنگی نوین برای خود, در جستجوست. و این جستجو او را متوجه ی گذشته خود یعنی تمدن یونان و رم کرده.
در آن دوران در محافل خردگرایان گفتگو از این بود که برای نجات از اختناق کلیسا, تنها راه رهائی مبازره فرهنگی است. ولی یک مبارزه ی فرهنگی نیاز به ابزار نبرد دارد, نیاز به ارزشهای او دارد.
اروپا این ابزار را در کجا میتوانست پیدا کند؟
در تمدن پیش از مسیحیت یعنی در تمدن یونان و رم . میبا یستی به دل این تمدنها رفت وارزشهای فرهنگی را بیرون کشید و به آن جان داد.
ولی تمدن یونان و رم سده ها بود که از یاد رفته بود. بنابراین همه چیز میبایست از نو کشف شود.
در این زمان, یکی از بزرگترین فیلسوفان این دوره بنام گیورگیوس پلتون که نفوذ سیاسی زیادی هم در دربار امپراتوری بیزانس بدست آورده بود یک پیشنهاد شگفت آور ولی دلاورانه ای ارائه داد.او گفت که جهان از جنگ دائمی و پایان ناپذیر میان سه دین یهودی, مسیحی و اسلام خسته شده و هیچ امیدی هم به پایان دادن این جنگها نیست. بنابراین بیائید راه دیگری برای نجات نسلهای آینده ی این جهان در پیش بگیریم.
پلتون که با اندیشه های زرتشت یا آ نچه به او منصوب شده بود, بوسیله ی آموزگار یهودی خود بنام "الیائوس" آشنا شده بود و شیفته این اندیشه ها گردیده بود, پیشنهاد کرد که یک اندیشه ی جهانی, آمیخته ای از جهان بینی زرتشت و فلسفه ی افلاتون, جایگزین سه دین نامبرده شود.
بسیاری از خرد گران و دولتمردان آن زمان این پیشنهاد را پسندیدند و به گرد او جمع شدند و برای پیاده کردن این دیده، سالها کوشش کردند ولی موفق نشدند. با این حال این اندیشه میان سطح گسترده ای از اندیشمندان شکوفا شد و وارد آکادمی معروف افلاتونی فلورانس در ایتالیا گردید و پایه ای برای ساختن هیومنیزم اروپائی در سده ی ١٦شد.
از این پس دوباره خردگرایان اروپا متوجه زرتشت شدند. نبرد جویان فرهنگی آن زمان, یعنی فیلسوفان, نویسندگان, شاعران, پژوهشگران, موسیقی دانان, دانشمندان در زمینه های گوناگون علمی و بسیاری دیگر در جستجوی یک ابزار نیرومند نبرد بر علیه اختناق کلیسای قرون وسطی احساس کردند که زرتشت میتواند آنها را در این راه یاری دهد.
ولی در آن زمان, براستی که از زرتشت میدانست؟ که میدانست که این جهان بینی زرتشت بر پایه ی چه اصولی بنیاد شده؟ که میدانست که آیا زرتشت براستی دو گانه گراست, یگانه گراست, یا هر دو یا هیچکدام؟ دست کم ١٥٠٠ سال بود که حتی زبان زرتشت هم از یادها رفته بود.
از سوی دیگر تسخیر ایران در سده ی ٧ میلادی بوسیله ی مسلمانان عرب, تقریبا تمام نوشته ها و کتابهای مربوط به زرتشت یا تمدن ایران را به آتش کشیده و نابود کرده بود. بنابراین همه چیز می بایست از نو کشف شود. ولی این کوشش برای کشف دوباره ی جهان بینی و زبان زرتشت, نبرد دیگری را اینبار میان پژوهشگران یهودی, مسیحی و انسانگرا بوجود آورد .
در این مبارزه, هر گروه از این پژوهشگران کوشش کردند که با تفسیرهایی از خود از نوشته هائی که به زرتشت منصوب شده بود زرتشت را بعنوان ابزار نبرد بسوی خود بکشند.
نخستین اقدام دراین رابطه بوسیله ی پژوهشگران مسیحی آغاز شد.در این زمان, یعنی در اواخر سده ی هفدهم, یکی از استادان دانشگاه اکسفورد در انگلستان بنام Thomas Hyde که یک مسیحی بسیار با ایمان بود یک کتاب بزرگی درباره ی زرتشت نوشت و تمام مدارکی که در این باره در آن زمان وجود داشت در آن کتاب آورد.
با اینکه او در این راه بسیار زحمت کشید ولی بدبختانه چون همه چیز برای او در این جهان دور مسیحیت میچرخید, کوشش کرد که هر چه میتواند زرتشت را بیشتر به مسیحیت نزدیک کند.
او در کتاب خود نوشت که "زرتشت با اصلاح کردن ادیان گذشته ی ایران, همان کاری را که ابراهیم کرده بود تکرار کرد و یک دین یکتا پرستی را آورد".
او بر این نکته تاکید کرد که "زرتشتیان همیشه یکتا پرست بودند او در آن دین, خدا که اهورا مزدا نامیده شده بر شیطان که بنام انگره مینو است ارجهیت دارد".
این دیدگاه البته کاملا بر خلاف دیدگاه فیلسوفان یونانی و رمی و کلیسای قرون وسطی که زرتشت را "دوگانه گرا" میپنداشتند بود فقط دو سال پس از نوشتن این کتاب، Hyde بشدت مورد حمله ی دو پژوهشگر مسیحی فرانسوی قرار گرفت: نخستین نفر از این پژوهشگران نامش PierreBayle بود; یک پژوهشگرفرانسوی معروف که درسال ۱۷۰۲ در کتابی مهم بنام "فرهنگنامه تاریخی و انتقادی" نوشت که "نوشته هایHyde درباره ی یکتا پرستی زرتشت ضعیف, شکننده و غلط است".
او نوشت که "چون زرتشتیان در زیر ستم شدید مسلمانان قرار گرفته بودند, برای محافظت و نگهداری از خود ناچار شدند که باورهای دینهای سامی را که میگویند خدا شیطان را آفریده, بپذیرند".خیلی زودBayle مورد حمایت پژوهشگر فرانسوی دیگری, بنام Able Foucher شد. Foucher که یک بنیاد گرای مسیحی بود در نوشته های بسیار خود با خشونت تمام بهHyde هشدار داد که به گفته های فیلسوفان یونانی و رمی که زرتشت را "دو گانه گرا" گفته اند شک نکند, و به Hyde که خود مسیحی بسیار معتقدی بود پیشنهاد کرد که در خط دین راستین یعنی مسیحی باقی بماند.
در این نبرد ایدئولوژیکی, که بوسیله ی گرایش مذهبی شدید پژوهشگران از مسیر درست خود خارج شده بود, یک پژوهشگر بنام دیگری, این دفعه یک یهودی انگلیسی بنام Hemyhry Prideaux, وارد میدان نبرد شد، Prideaux در کتاب مهمی در باره ی "تاریخ یهودیان" که در سال ۱۷۱۵ چاپ شد, گفته های خود را در مورد زرتشت تا آنجا رساند که نوشت: زرتشت یک یهودی به دنیا آمده! و چون او یک یهودی است بنابراین یکتا پرست میباشد. او تاریخ زاد روز زرتشت را سده پنجم پیش از میلاد مسیح گذاشت و آموزگاران زرتشت را هم بنام الیاس, ازرا و دانیل را هم مشخص نمود.با دوباره کشف شدن و ترجمه اوستا, در اواخر سده نوزدهم بوسیله پژوهشگر فرانسوی, این بار نوبت خردگرایان و انسانگرایان بود که وارد این نبرد ایدئولوژیکی بشوند.
ترجمه ی اوستا,نبرد درباره زرتشت را تبدیل به یک نبرد احساسی و پرشور کرد.
نویسندگان بنامی از چهار گوشه ی اروپا همچون Voltaire، Goethe،Didérot، Grimm ، Von Kleist Wordsworth، Byron Shelley.و، Nietzsche و بسیاری دیگر را از اواخر سده ی هجدهم و تمام سده ی نوزدهم وارد میدان نبرد شدند. موسیقی دانان بزرگ هم به این مبازره ی فرهنگی وارد شدند. آهنگساز بزرگ فرانسوی Rameau اپرای معروف خود را بنام "زرتشت" ساخت, موزار دیگر آهنگساز بزرگ زرتشت را در اپرای خود "نی سحر آمیز" آورد و ریچارد اشتراوس سمفونی خود را بنام "آنچنان گفت زرتشت" در شکوه زرتشت آفرید.
سودی را که روشن اندیشان اروپا در آوردن زرتشت به میدان مبارزه برای خود میدیدند این بود که آنها فکر میکردند که زرتشت را میتوانند همچون اسلحه ای نیرومند بر علیه کلیسا بکار گیرند. برای آنها دیگر کلیسا انحصار حقیقت را نداشت. حقیقت میتوانست در یک آئین غیر سامی بسیار کهن تر از مسیحیت هم وجود داشته باشد.
همانطوری که پروفسور دوشن گیمن در کتاب خود "پاسخ غرب به زرتشت" مینویسد "بیش از بیش زرتشت بخش مهمی از عملکردهائی شد که در اروپای غربی برای آزاد سازی زن و مرد مدرن از مسیحیت انجام میگرفت".
ویژگیهای جهان بینی زرتشت که خردگرایان میگفتند در مسیحیت وجود ندارد،مورد ستایش بی اندازه قرار گرفت, از جمله: خردگرائی, شفافیت و سادگی, ارتباط باطبیعت, بوجود آوردن دیدگاه مثبت و سازنده و بالاتر از هر چیز جل مسئله شیطان و رنج و درد در این دنیا بود.
آنها میگفتند که زرتشت با تئوری « دوگانه گرائی »، خود مسئله رنج ودرد را در این جهان با خرد بسیار وسادگی تمام حل کرده، در صورتیکه ادیان سامی که ادعا میکنند که شیطان آفریده ی خدا است، چندین هزار سال است که در حل این مسئله درمانده اند.
چون نمیتوانند بگویند که چرا خدائی که هم داناست و هم توانا، موجودی بنام شیطان را خلق کرده که انسانهای ضعیفی را که باز همان خدا خلق کرده، بفریبد و سپس آنها را در آتش ابدی جهنم بسوزاند. بنابراین آن خدا یا دانا نیست یا توانا نیست و یا بدی در طبیعتش است این گونه گفتگوها باعث شد که پژوهشگران مسیحی در برابر خردگرایان جبهه بگیرند و ضد حمله کنند.
آنها Anguetil Duperron را متهم کردند که ترجمه ی او از اوستا جعلی و دروغین است و او در این فضای مسموم، Duperron ،که خود یک مسیحی با ایمانی بود عقب نشینی کردو گفت من در اوستا چیزی را که بشود بر علیه مسیحیت بکار گرفته شود ندیدم.
این گفته خردگرایان را کمی مایوس و دلسرد کرد، با این وجود ولتر در نامه ای کوشش Duperron را ستود.
در این زمان بود که زبانشناسها هم وارد میدان نبرد شدند. سه سال بعد یک ترجمه ی دیگری از اوستا بوسیله ی یک زبانشناس آلمانی با نام Kleukers ، ثابت کرد که ترجمه ی Duperron درست بوده و هیچ دستبردی در آن نشده. از آن پس اوستا برای همیشه وارد آموزشهای آکادمیک و دانشگاهی شد.
با اینکه همگی درست بودن اوستا را تصدیق کردند و آنرا در پژوهشهای علمی وارد کردند، باز ٣٠ سال طول کشید تا پارتیزانهای مسیحی اسلحه را زمین بگذارند و تسلیم شوند. از آن پس پژوهشگران متوجه پیدا کردن ریشه های مسیحیت در دل جهان بینی زرتشت شدند. کشف زبان سانسکریت و رابطه میان این زبان و زبان اوستائی فهم نوشتارهای اوستا را آسانتر کرد و ریشه های مشترک میان تمدن ایران و هند را به نمایش گذاشت.
برای خردگرایان و انسانگرایان پیروزی دیگری در راه بود. در نیمه ی سده ی نوزدهم یکی از زبانشناسان آلمانی بنام « مارتین هوگ » کشف کرد که ١٧ بخش از ٧٢ بخش اوستا بزبانی بسیار کهن تراز سایر بخشها نوشته او پس از کوششهای بسیار این١٧ بخش را جدا و ترجمه کرد. پژوهشهای زبانشناسی بعدی، با شگفتی تمام ثابت کرد که این ١٧ بخش یا ١٧ سرود که به آن « گاتاها » میگویند، ٣٠٠٠ سال پیش، از دهان زرتشت بیرون آمده هوگ متوجه شد که در گاتاها تنها از یک خدا و آنهم « اهورامزدا » نام برده شده و با آنکه این سروده ها از " دو نیروی همزاد و مخالف یکدیگر" سخن میگوید ولی بطور کلی فضای سروده ها انسان را بسوی یک خدای یگانه گرایش میدهد، واین درست برخلاف سایر بخشهای اوستا است که به روشنی از دو نیروی ضد هم « خوبی و بدی ، اهورامزدا و انگره ماینو » سخن میگوید.
کشف مارتین هوگ، با استقبال بی سابقه ای از سوی پارسیان هند مواجه شد، برای اینکه بر یگانه گرا بودن جهان بینی زرتشت انگشت میگذاشت.
ولی پذیرش این ایده که ا ندیشه زرتشت سرچشمه یگانه گرایی در ادیان جهان است واین که زرتشت کاشف یگانه گرایی است برای چندی از پژوهشگران بویژه یهودی، قابل قبول نبود و بسختی میتوانستند آن را هضم کنند.
از جمله spiegle و Darmesteter دو پژوهشگر معروف آلمانی ضد حمله ی خود را اینبار بر علیه گاتاها آغاز کردند، Spiegle کوشش کرد ثابت کند که این یهودیان بودند که به زرتشت یکتا گرائی را یاد دادند و Darmesteter حتی جلوتر رفت و ادعا کرد که تمام گاتاها جعلی است وبوسیله ی یهودیانی که در زیر نفوذ یونان بودند نوشته شده !
البته هیچ یک از این دو ادعا نمیتوانست مدت زیادی مقاومت کند. چون چندی بعد پژوهش های باستان شناسی و زبانشناسی نشان دادند که مکان زندگی زرتشت در خاور ایران بوده ودر آنجا یهودیان رخنه نکرده بودند واز سوی دیگر خود Darmesteter ، در ادعای خود تجدید نظر کرد وآنرا باطل نمود.
این گونه ادعاها باعث شد که پژوهشگران دیگری مانند Rhadl و Creuzer دو پژوهشگر معروف آلمانی، بگویند و کوشش کنند تا ثابت کنند که فرهنگ باختر و خاور و به طور کلی تمام فرهنگها از اندیشه زرتشت سر چشمه گرفته. شاید این هم یک واکنش تندی دربرابر نظریه های تند جهت مخالف بود ولی این نموداری بود از فضای ایده ئولوژیکی آنروزها.
تنها چند سال پس از دوباره کشف شدن و ترجمه گاتاها، عصاره و گهر آن با زیبائی و عمق ماهرانه ای بوسیله ی یکی از بزرگترین فیلسوفان دوران ما Friedrich-Wilhelm Nitzsche در ١٨٨٣ دوباره بازنویسی شد، این کتاب که " آنچنان گفت زرتشت " نامگذاری شد، نشان میدهد که تا چه اندازه نیچه به عمق اندیشه ی انقلابی زرتشت پی برد و با چه متد ماهرانه ای دینامیک بودن و نوساز بودن را در جهان بینی زرتشت به نمایش گذاشت این کتاب دیدگاه اروپائیان را نسبت به جهان هستی و زندگی کاملا دگرگون کرد و آنها را از گناهانی که هیچگاه مرتکب نشده بودند، نجات داد. دوستان ارجمند، خانمها و آقایان، اجازه میخواهم سخنان خود را با گفته ای از نیچه به پایان ببرم:
" من از دیروز و من از امروزم؛ ولی بخشی از من از فرداست، از پس فرداست و از همیشه است" « آنچنان گفت زرتشت »


دکتر خسرو خزاعی (پردیس)