« اعراب، اینگونه ما را مسلمان کردند »
این تحقیق به همه ایران دوستان تقدیم میگردد . منابع آن برگرفته شده از
بزرگترین تاریخ نویسان اسلام ( بلاذری - ابن خلدون - ابن حزم - مسعودی -
طبری - شویس عدوی - ابن هشام و . . . ) می باشد . با امید بر اینکه چراغی
برای نوادگان کورش بزرگ باشد.
* نبرد خونین ایرانیان در قادسیه :
رستم در حدود چهار ماه در منطقه بلاش آباد در پادگان آن شهر که بعدها سابط
نام گرفت اردو زد تا مبادا لشگر عربها نزدیک پایتخت ایران در تیسفون گردند
. رستم از اوضاع ایران به خوبی آگاه بود زیرا خودش شاه را به سلطنت رسانده
بود تا کشور به مرز فروپاشی نیافتد و خوب میدانست که درگیری های داخلی و
کودتاهای چند تن از افسران پارتی و اوضاع کشور مانع از یکپارچگی ارتش
ایران میشود . از طرف دیگر او با مردمانی وحشی طرف مقابله بود که برای سه
هدف آمده بودند :
رستم میدانست که سپاه ایران دقیقا عکس عربها هستند و آنان برای زنده مانده
میجنگند نه برای کشته شدن در راه خدا . بنابراین چنیدن مذاکره با یزدگرد
نمود تا شاهنشاه ایران را در خطر عربها قرار دهد . ولی یزدگرد که در فکر
شکوه و جلال گذشته ایران بود و از اوضاع خراب ایران اطلاعی نداشت و از
طرفی روحیه ملی و وطن پرستانه اش اجازه این را به او نمیداد که با عربهای
وحشی از در مذاکره در آید فرمان حمله را صارد نمود . او میدانست که عربها
ملتی بدبخت و گرسنه هستند و ایران چندین بار به آنان کمک نموده و آنان را
از قحطی بیرون آورده است و همیشه از آنان در برابر کشورهای متجاوز محافظت
نموده . لیکن هرگز تصور نمی کرد روزی آنان قصد تجاوز به امپراتوری ایران
را داشته باشند . بنابراین رستم را وادار به جنگ نمود . ولی باز رستم
چندین تن از فرماندهان عرب را دعوت به ایران کرد تا گفتگو کنند . ولی هیچ
نتیجه ای در بر نداشت.
بلاذری مینویسد : که «بص بهری» هزار درهم پول و یک طیلسان به خالد داد و
تعهد کرد در تمام امور با لشگر عرب باشد و ضد ایران وارد جنگ شود و افرادش
به عنوان جاسوسان مدینه وارد ایران شوند . سپس ابوبکر نامه ای به وی داد و
وعده کارگزاری خلیفه مسلمانان را به او داد.
رستم فرخزاد در محرم سال 16 هجری با سپاهی 60 هزار نفری از فرات عبور کرد
و در کنار شعبه ای از فرات اردو زد . به گفته طبری رستم چنیدن مذاکره با
فرماندهان عرب کرد ولی آنان تنها سه راه را برای او گذاشتند : یا مسلمان
شوند - یا بجنگند و کشته شوند - یا حاضر به دادن خراج گردند .
طبری اذعان دارد که بعد از این پیشنهادات رستم با فرماندهان ارتش و
شاهنشاه گفتگو نمود . ولی هیچ کدام حاضر به باج دادن به عربها نشدند .
"طبری" رستم را پس از این گفتگو همیشه برای ایران در حال گریه مینامد
.گفتنی است در پایان مذاکرات فرماندهان عرب با رستم آنان این آیه را برای
رستم خواندند ((( کافران باید با فروتنی و به طیب خاطر باجگذار مسلمانان
شوند - سوره توبه - آیه 29 ))) رستم از این سخن توهین امیز آنان به خشم
آمد و آماده نبردی سخت شد . او میدانست که این نبرد آخرین جنگ او خواهد
بود و ایران به دست این وحشیان فتح خواهد شد . رستم از رود حیره عبور کرد
و دربرابر لشگر اسلام صف آرایی نمود . در این هنگام به گفته بلاذری طوفانی
سخت و گرد و غبار بزرگی در بیابانهای شمالی به راه افتاد که طوفان در جهت
چشم لشگر ایرانیان بود و موافق جهت لشگر عرب .
رستم پس از دیدن این منظره گفت : بنگرید که امروز روز جنگ است و باد هم به
کمک عربان آمده است و از روبرو بر ما میوزد . فریادهای لشگر عرب از دور به
گوش میرسده است که سپاه را تشویق نموده تا اگر پیروز شوید زمینها - ثروتها
- پسران و دختران مجوسان( ایرانی) از آن شما خواهد شد و اگر شکست بخورید
بهشت و پاداش اخروی در انتظار شما خواهد بود .
به گفته طبری در نبرد قادسیه 33 قبیله عرب با لشگر سعد ابی وقاص همراهی
نمودند . عرب چیزی برای از دست دادن نداشت . او آمده بود تا یا به
سرزمینهای پر نعمت ایران دست پیدا کند و یا در راه خدا کشته شود .
جنگ آغاز شد و روز نخست ایرانیان 500 تن از عربان را کشتند . بیشترین کشته
شدگان از قبیله بنی سعد بود . روز دوم ایرانیان بر عربها چیره شدند و بیش
از 2000 تن از آنان کشته شدند . در این نبرد 4 تن از سرداران بزرگ ایران
به نامهای پیروزان - بندوان - بهمن جازویه - بزرگمهر همدانی کشته شدند .
روز سوم نیز همین گونه بود و عربها دست به شگردی نطامی زدند و چشم فیلهای
سپاه را کور کردند و آنان به حالت رمیده شدند و تعداد کثیری از ایرانیان
در زیر دست و پای فیلان کشته شدند . روز چهارم نبرد تا پاسی از شب ادامه
داشت پس از فرارسیدن شب ایرانیان به اردگاه های خویش بازگشتند و سلاحها را
بر زمین نهادند و استراحت کردند . چند ساعت پس از این استراحت شبیخون
بزرگی از لشگر عرب به سوی ایرانیان وارد شد و نبرد خونینی در شب هنگام
شروع گشت و عده کثیری از ایرانیان و عربها کشته شدند . در همین شب به گفته
طبری رستم توسط یک عرب سر بریده شد و شالوده ارتش ایران با کشته شدن رستم
فرخزاد از هم پاشیده شد و به ترتیب فرماندهان به قتل رسیدند.
* نبرد خونین نهاوند - ری - دماوند - اهواز با لشگر اسلام :
به گفته طبری در نبرد نهاوند به فرماندهی فیروزان سپهسالار دلیر ایران به
قدری از ایرانیان کشته شد که زمین از خونها لغزنده شد و اسبان لیز خوردند
و لاشه ها در شهر فراوان در سال 21 هجری
در سال 22 هجری به گفته طبری ری به دست نعیم ابن مقرن تاراج شد و ثروتهایی
که از ری به دست مسلمانان افتاد دست کمی از فتح کاخ سفید تیسفون پایتخت
امپراتوری ایران در بغداد نداشت . که پس از فتح ری مقرر شد این شهر 500
هزار درهم در سال به کوفه باج دهد
پس از ری نوبت به دماوند رسید و فرماندار شهر که "مهست مغان مردانشاه" بود
راهی جز تسلیم نداشت مقرر شد سالانه مبلغ 200 هزار درهم باج به کوفه
پرداخت نماید
* تاراج خوزستان توسط سپاه اسلام :
خوزستان از سال 17 زیر یورش اعراب قرار گرفت . مهمترین قبیله تارجگر "عرب
بنی" تمیم نام داشت . "هرمزان" از خاندان قدیمی خوزستان بودند . او لشگری
را مهیا ساخت تا جلوی ارتش عرب را بگیرد . پس از رسیدن سپاه اسلام به
"بازار خوزی ها" آنجا را تاراج نمودند و هرمزان در مناطق اطراف شکست خورد
و حاضر به تسلیم شد . طبق قراردادی که منعقد شد مناطق "مهرگان کدک" و
"هرمزاردشیر" در دست وی باقی ماند و او والی شهر شد و او یکی از باجگذاران
مدینه شد . ولی قرارداد صلح چند ماهی دوام نیافت وهرمزان دست به شورش زد .
دوباره لشگری عازم شهر شد برای بار دوم قرارداد منعقد شد . ولی باز هم
دوام نیافت و هرمزان مجبور به عقب نشینی به شوشتر شد .
به گفته طبری بیش از 80 حمله به شوشتر برای نابودی هرمزان صورت گرفت .وی
با هوادارانی که داشت به درون دژی قرار گرفت و مبارزه کرد . اعراب دژ را
محاصره کردند ولی او حاضر به تسلیم نشد . در نهایت وی مجبور به درخواست
امان نامه داد . او را بسته شده به مدینه بردند وی اولین سرداری بود که
زنده تحویل خلیفه مسلمانان میشد . در نتیجه عمر به وی گفت که یا اسلام
بیاورد و یا کشته شود . وی با پذیرفتن اسلام جان خود را حفظ کرد . عمر
برای او خانه ای تهیه کرد و مقرری 2000 درهم در سال تائین کرد . بعدها که
عمر ابن خطاب امیرالمومنین توسط ایرانیان ترور شد معلوم گشت هرمزان یکی از
تهیه کنندگان این ترور بوده است هرمزان بعدها توسط عبیدالله پسر عمر کشته
شد . از اموال شوشتر به هر سوار 3000 درهم رسید و هر پیاده 1000 درهم .
سال 21 هجری
ابن خلدون مورخ بزرگ عرب و جامعه شناس مشهور درباره کتاب سوزی ایرانیان توسط مسلمانان چنین میگوید :
ایرانیان به سبب عظمت کشورشان که کوله بار چندین قرن تسط بر جهان را در بر
داشتند و تمدنی کهن را در خود جای داده بودند و به سبب استمرار پادشاهی
شان - شان علوم عقلی نزداشان بسیار بزرگ و دامنه اش گسترده بود در زمانی
که ایران فتح شد کتابهای بسیاری از کتابخانه ها بدست آمد . در نتیجه سعد
ابی وقاص به عمر ابن خطاب نامه نوشت تا درباره کتابها تصمیم گرفته شود که
در اختیار مسلمان قرار گیرد . عمر پاسخ داد که همه کتابها را در آب بریزید
و یا آنکه آتش بزنید . زیرا اگر چیزهایی در آنها باشد که برای راهنمایی و
هدایت انسانها باشد - ما را الله هدایت کرده است و نیازی به آنان نیست .
اگر هم گمراهی باشد که الله ما را از اینها نجات بدهد پس به دستور عمر همه
کتابها نابود گشت و هیچ برای ایرانیان باقی نماند . برادر سعد که این امر
برایش ممکن نبود و دید که او باید در جنگ باشد و برادرش در نعمتهای ایران
قوطه ور اینگونه او را ملامت میکند
ما جنگیدیم تا الله پیروزی فرستاد - ولی سعد در دروازه قادسیه نشست - ما
در حالی برگشتیم که زنهای بسیاری بی شوهر شدند ولی زنان سعد شوهر داشتند
اولین امیرالمومنین عربها شخصی به نام عبدالله جحش بود است که به گفته
مسعودی پیامبر در سال دوم هجرت دستور شبیخون زدن به کاوران قریش را به او
میدهد . لذا به همین دلیل به امیرالمومنین مشهور میگردد. ( التنبیه الشراف
219 ).
ابن خلدون می نویسد که بعد از عبدالله جحش - سعد ابی وقاص که در نبرد
خونین قادسیه پیروز بیرون آمده بود به امیرالمومنین مشهور میگردد.
* ترور عمرابن خطاب توسط ایرانیان دربند :
عمر در بامداد روز 27 ذوالحجه 23 هجری در محراب مسجد پیامبر مورد حمله یک
ایرانی زرتشتی اسیر شده قرار گرفت . او فیروز نهاودنی نام داشت که ابولولو
خطابش میکردند و هیچگاه مسلمان نشد و برده را به مسلمان شده ترجیح میداد .
او برده مغیره ابن شعبه بود . وی چندین ضربه به عمر زد و 12 تن از همراهان
وی را زخمی نمود که بعدها 6 تن آنان مردند و 6 تن دیگر زنده ماندند و آن
زمان که دستگیر شد خود را بکشت . چند روز بعد از جراحات عمر به هلاکت رسید
. طبری مینویسد عمر اجازه نداده بود که هیچ ایرانی اسیر شده ای وارد مدینه
شود . لیکن مغیره ابن شعبه به دلیل آنکه فیروز نهاوندی به نجاری و آهنگری
و نقاشی آشنا بوده عمر اقامت او در مدینه را پذیرفته بود بعدها شخص شد که
هرمزان و چند نفر دیگر که امان یافته بودند در مدینه زندگی کنند در ترور
عمر دست داشته اند طبری می نویسد
بعد از مرگ عمر- عثمان به خلافت رسید . در سال 24 هجری چندین عصیان در
ایران بر ضد عربها صورت گرفت و مردم در تلاش برای مبارزه بودند . همدان و
آذربایجان دوبار به دلیل تاخیر در پرداخت باج به عربان مورده حمله
مسلمانان قرار گرفت .( در سالهای 24-26 ) بعد از این حملات آذربایجان
قراردادی را متعهد شد تا در صورت آنکه مردم آزاد باشند دین خودشان را
ادامه دهند و به آتشکده های آنان تعرض نشود سالیانه مبلغ 800 هزار درهم
پرداخت کند . ( طبری ) ولی با کشته شدن عمر مردم آذربایجان شورش نمودند و
از پرداخت خراج خودداری کردند . لیکن لشگری بزرگ راهی آذربایجان شد و شهر
و روستاهها ویران گشت و قرارداد سخت تر منعقد گشت.
*** کشتار گرگان توسط سپاه امام حسن و امام حسین :
طبری می نویسد :" سعید ابن عاص" لشگری راهی گرگان نمود . مردم آنجا از راه
صلح آمدند . سپس 100 هزار درهم خراج و گاه 200 هزار درهم خراج به اعراب
میدادند . لیکن قرارداد از طرف ایرانیان برهم خورد و آنان از دادن خراج به
مدینه سرباز زدند و کافر شدند . یکی از شهرهای کرانه جنوب شرقی دریای خزر
شهر "تمیشه" بود که به سختی با سپاه اسلام نبرد کرد . "سعید عاص" شهر را
محاصره کرد و آنگاه که آذوقه شهر به اتمام رسید مردم از گرسنگی زنهار (
امان ) خواستند . به آن شرط که سپاه "سعید ابن عاص" مردمان شهر را نکشد .
لیکن بعد از عقد قرار داد سعید تمام مردمان شهر را به جز یک نفر را در دره
ای گرد آورد و تمام افراد شهر را از لب تیغ گذراند . در این کشتار عبدالله
پسر عمر - عبدالله پسر عباس - عبدالله پسر زیبر - حسن ابن علی ( امام حسن
) - حسین ابن علی ( امام حسین ) در راس لشگر اسلام قرار داشتند .
( تاریخ طبری)
* قیام مردم پارس در زمان امام علی :
در سال 37 هجری "سهل ابن حنیف" که کارگزار علی بود با شورش ایرانیان از آن
شهر بیرون رانده شد . سپس در کرمان و خوزستان شورشهای مشابهی صورت گرفت .
به گفته طبری : ایرانیان با خوارج همکاری نمودند و بر ضد لشگریان امام علی
کوشیدند . در سال 36 نیز کارگزان علی به کلی از خراسان بیرون رانده شده
بودند . زیرا خراسان در کنترل ایرانیان باج گذار قرار داشت . به گفته طبری
"ماهویه سوری" که شاهنشاه یزدگرد را کشته شده بود برای بستن قراردادی به
کوفه به نزد علی رفت . امام علی به جهت خشنودیش از کارش وی را به ریاست
شهر مرو گماشت و در نامه ای به ساکنان مرو خواست تا همگان از وی اطاعت
کنند . ولی بعدها ماهویه سوری از بیم کشته شدنش توسط مردم به نیشابور
گریخت و در همانجا درگذشت . زیرا در نزد ایرانیان آن زمان شاه از فر ایزدی
بر خوردار بوده است و کشتن شاه گناهی نابخشودنی به حساب می آمده است . (
طبری)
بلاذری در این باره مینویسد : مردم شهر مرو کفر ورزیدند - به عبارتی از
سلطه عربان خارج شدند . سپس دروازه های شهر نیشابور را بستند و سپاه اسلام
را از انجا بیرون راندن و در نتیجه خراسان به کلی از زیر فتوحات اسلام
خارج شد . امام علی که در آن زمان گرفتار جنگهای داخلی بود نتوانست خراسان
را دوباره فتح کند . لیکن در سال 38 هجری پس از جنگهای حکمیت علی توانست "
خواهرزاده جعده ابن هبیره مخزونی " را با سپاهی راهی خراسان نماید تا
شورشیان را سرکوب نماید . ولی از آنجا که اکثر سپاه علی درگیر شورشهای
خوزستان و پارس و کرمان بودند سپاه او نتوانست موفقیتی کسب کند .
طبری اضافه میکند : "جعده" به ابرشهر ( نیشابور) رسید و ایرانیان آنجا
کافر شده بودند و از دادن خراج خودداری می نمودند . مردم نیشابور مقاومت
کردند و سپاه علی بی نتیجه به کوفه بازگشت . طبری مینویسد : بعد از ناکام
ماندن خراسان علی "خلید ابن قره یربوعی" را روانه خراسان نمود سپاه شهر ها
را محاصره کرد و بعد از مدتی شهر به تسلیم گشوده شد و قرارداد باجگذاری
بسته شد.
بعد از آن مردمان سیستان شوریدند و "امیر ابن احمر یشکری" که از قهرمانان
عرب بود و کارگزار امام علی هم بود با شورش مردم از شهر بیرون شد و از
پرداخت باج سرباززدند . بلاذری مینویسد بدلیل آنکه فتوحات داخلی ایران
ثروتهای بیشتری را نسیب لشگریان اسلام مینمود آنان راضی به دفاع از جنگ
های داخلی برضد علی نبودند و بیشتر مایل به گشودن شهرهای ایران بودند . او
اضافه میکند : شهر زالک سیستان مردمانش پیمان شکنی کرده بودند . در آن
زمان طایفه حسکه در سیستان از فرمانهای سپاه علی سرپیچی کردند . علی سوگند
یاد کرد که 4000 تن از این طایفه را خواهم کشت . بلاذری یادآور میشود :
راهزنی و غارتگری در زمان خلافت علی به اوج خود میرسد به طوری که به خود
نام ( لصوص ) به معنای راهزنان داده بودند . امام علی "ربعی ابن کاس
عنبری" را با 4000 تن روانه سیستان کرد . در این لشگر " حصین ابن ابی الحر
عنبری " و " ثابت ابن ذی احره حمیری" حضور داشتند هنگامی که سپاه اسلام
وارد سیستان شد مردمان حسکه به جنگ برخواستند . در آخر مردمان حسکه کشته
شدند و ربعی سیستان را فتح نمود و عده زیادی از ایرانیان اسیر شدند .
فیروز یکی از اسیران ایرانی بود که بعدها به شهرت زیادی رسید.
* طبری درباره بازگشتن عده زیادی از مردم از دین اسلام چنین میگوید :
پس از فتوحات گسترده سپاه اسلام و کسب غنایم بسیار برای مردمان عرب عده
زیادی از مسیحیان سواحل فارس کفر ورزیدند و گفتند خود مسلمانان با یکدیگر
در اختلاف و جنگ هستند . دین ما حداقل باعث خونریزی و ایجاد ناامنی برای
ملتهای دیگر نمی شود . پس اسلام را رها کردند و مسیحی شدند.
در شورشی که یکی از خوارج به نام " خریت ناجی " ( خوارج نهروان ) طراحی
نموده بود - عده زیادی از ایرانیان در آن شرکت کرده بودند . گروه خریت
ناجی در جنگی بین آنان و نیروهای علی مجبور به عقب نشینی به خوزستان شد
مردم شهر که حاضر به پرداخت خراج نبودند به خوارج پیوستند . به گفته طبری
" معقل ابن قیس ریاحی " به فرمان علی جهت سرکوب ایرانیان خوزی تبار و
خوارجی راهی آنجا شدند . در نتیجه 70 تن از خوارج و 300 تن از ایرانیان
کشته شدند . سپاه معقل نامه ای به علی نوشت و گفت رامهرمز را شکست دادیم و
خوارج و ایرانیان کافر را مانند اقوام "عاد و ارم" نابود کردیم . سپس خریت
ناجی به سواحل پارس فرار نمود . در آنجا عده از ایرانیان به او پیوستند و
کفر ورزیدند . ولی امام علی فرمان کشتار آنان را داد و لشگری بزرگی راهی
سواحل شد و در نهایت همگان نابود شدند
سپس یکی از خوارج به نام "ابومریم سعدی" که از شخصیتهای اصلی فتوحات ایران
بود در کردستان قیام کرد وی با گروهی 400 نفری که 4 نفر آنان عرب بودند و
بقیه آنان ایرانی راهی مدائن شدند . مدائن را آنان فتح کردند و راهی کوفه
شدند . امام علی لشگری 700 نفری را با فرماندهی " شریح ابن هانی" جهت
سرکوب آنان بسیج کرد لیکن خوارج که ایرانیان آن را تشکیل میدادند پیروز
شدند و شایع شد که شریح کشته شده است . سپس امام علی خود راسا از کوفه
راهی جنگ با ایرانیان خوارجی شد . او ضمنا لشگری را با فرماندهی "جاریه
ابن قدامه" راهی مبارزه با آنان کرد . طبری مینوسید : ابومریم و یارانش
کشته شدند و اثری از آنان نماند.
طبری مینوسید : چونکه شورش ها در زمان خلافت علی در ایران بسیار شده بود
در سال 39 هجری "زیاد ابن سمیه" که در بصره به جای عبدالله عباس نشسته بود
به فرمان علی جهت سرکوب شورشیان راهی خوزستان و پارس شد طبری میگوید :
(مردم را لگد کوب کردند و از ایشان خراج گرفتند .)
در اثر سرکوب شورشیان پارس به دست «زیاد»، امام علی حاکمیت پارس را طی
نامه ای به وی داد . طبری شورش در ایران در زمان علی را بیشتر از هر زمان
میداند.
* تاریخ بخارا در مورد رفتار مسلمانان با ایرانیان اینگونه می نویسد :
بیکند شهری بود از سغد . سغد مرکز تجاری بین المللی در شرق ایران در زمان
ساسانیان بود و شهری بسیار زیبا و ثروتمند . «اندربیکند» مردی بود که وی
را دو دختر با جمال ( زیبا ) داشت . « ورقا ابن نصر» فرمانده سپاه اسلام
هر دو دختر را از خانه بیرون کشید . مرد ایرانی گفت : در میان این شهر
بزرگ چرا دختران مرا میبری ؟ ورقا پاسخی نداد . مرد بجست و کاردی بر وی
بزد . ورقا زخمی شد ولی کشته نشد . چون خبر به قتیبه رسید . گفته شد که
همه شهر «حَرب» هستند . در نتیجه شهر به کلی منهدم گشت .
مردان قادر به جنگ، قتل عام گشتند و اموال شهر به تصرف در آمد . سپس کشتار
سمرقند و خوارزم شد . بعد از آن گرگان به محاصره «یزید بن مهلب» در آمد .
طبری مینویسد او با الله پیمان بست که به مناسبت این مبارزه طولانی
ایرانیان طبرستان با اسلام و کشتن عده زیادی از مسلمانان در آنجا آنقدر از
مردمان آنها خواهد کشت که خونشان به جریان بیافتد و آسیاب ها بگردش درافتد
و با خون آنها گندم و نان بپزند . محاصره بعد از 7 ماه به پایان رسید .
یزید مهلب 1000 نفر را در دره ای برد و همگان را قتل عام نمود . ولی
خونشان به جریان نیافتاد . لیکن دستور داد آب را به خونها ببندند تا جریان
بیافتد گزارش این نبرد حاکی از آن است که 14000 هزار ترک در شبه جزیره و
40000 تن ایرانی در نبرد گرگان کشته شدند و هزاران اسیر بدست آمد و 30
میلیون درهم غنائم بدست آمد . که یک پنجم آن به مبلغ 6 میلیون درهم راهی
دمشق شد.
بدین ترتیب آخرین منطقه از ایران ( طبرستان ) به زیر یوق سپاه وحشی اعراب در آمد و به نام خدا هم میهنان ما کشتار و غارت شد.
=========================
زنده باد ایران و نابود باد انیران
زنده باد مردم وطنم و نابود باد دشمنانِ هموطنانم
به امیدِ آبادی و آزادیِ وطن
1- یا ایرانیان را مسلمان کنند.
2- یا در راه خدا کشته شوند و یا کافران را بکشند.
3- یا ایران را فتح کنند و از مردم خراج بگیرند.
ماد نام سرزمین دربرگیرنده بخش غربی فلات ایران بود. مجموعه لشکرکشی های
آشور به سرزمین ماد در قرن هشتم پ. م. و خطر حمله از غرب بوسیله دولت
زورمند آشور، نیاز تشکیل یک دولت متمرکز را برای مادها که جدیدترین
مهاجران به زاگرس بودند بوجود آورد
مادها پایههای نخستین شاهنشاهی (728-550 پ.م.) آریاییتباران را در
ایران بنیاد نهادند. در آغاز قرن 6 پ. م. با شکست آشور و فتح شرق لیدیه
پادشاهی ماد تبدیل به شاهنشاهی بزرگی در آسیا شد. امپراتوری ماد در زمان،
هووخشتره به بزرگترین پادشاهی غرب آسیا حکومت می کرد و سراسر ایران را آن
چنان که در نقشه سرزمین ماد هویدا است برای اولین بار در تاریخ به زیر یک
پرچم اورد. هوخشثره بنیانگذار اولین قدرت ایرانی بود.
پایه گذاری دولت ماد به عنوان نخستین دولت بر پایه وحدت اقوام مختلف ساکن
فلات ایران با مشترکات و پیوندهای فرهنگی را باید به عنوان مهمترین رویداد
در تاریخ ایران به شمارآورد.
سرزمین ماد
ماد نام سرزمینی بود که تیرهٔ ایرانی مادها در آن ساکن بودند. این سرزمین
دربرگیرنده بخش غربی فلات ایران بود. سرزمین آذربایجان فعلی در شمال غربی
فلات ایران را با نام ماد کوچک و ناحیه امروزی تهران ( ری )،حوزه شمال
غربی کویر مرکزی، همدان، کرمانشاه، لرستان، و کردستان را با نام ماد بزرگ
میشناختند. پایتخت ماد در گذشته هگمتانه نام داشت که بعدها به اکباتان
تغییر نام داد.
مطابق منابع کهن آشوری و یونانی و ایرانی در مجموع معلوم می گردد که سه
طایفه از شش طایفه تشکیل دهندهً اتحاد مادها یعنی بوسیان (کردوخی ها و
میتانی ها) ، ستروخاتیان (ساگارتی ها، کرمانجها) وبودیان (لرها) متعلق به
کردها و لرها بوده و سه طایفه مادی دیگر عبارت بوده اند ازآریزانتیان
(طایفه نجبای ماد) که درحدود کاشان میزیسته اند و مغها که در ناحیهً بین
رغهً آذربایجان (مراغه) و رغهً تهران ( ری ) ساکن بوده اند و سرانجام
پارتاکانیان (یعنی مردمی که درکنار رود زندگی می کنند) همان مردم منطقهً
اصفهان بوده اند.
طوایف ماد
مطابق منابع یونانی، در سرزمین کمنداندازان ساگارتی (زاکروتی، ساگرتی)
(همان استان کرمانشاهان کنونی) مادی های ساگارتی میزیسته اند که شکل بابلی
- یونانی شدهً نام خود یعنی زاگروس (زاکروتی، ساگرتی) را به کوهستان غرب
فلات ایران داده اند. نام همین طوایف است که در اتحاد طوایف پارس نیز
موجود است و خط پیوند خونی طوایف ماد و پارس منجمله از منشا همین طایفه
ساگارتی ها (زاکروتی، ساگرتی) است، طوایف پارس قبل از حرکت به سوی جنوب
دورانی طولانی را در مناطق ماد ها بوده و بعدها رو به جنوب رفته اند.
جنگ های آشور و ماد
مجموعه لشکرکشی های آشور به سرزمین ماد در قرن هشتم پ. م. نتوانست قدرت
مادها را در هم بشکند و بیشتر حملات غارتگرانه بودند. دولت ماننا اتحادیه
طوایف ماننایی منطقه و خود، از گذشته جزیی از سازمان های حکومتی لولوبیان
- گوتیان بودند. دولت ماننا در سده هفتم ق.م. جزیی از دولت بزرگ ماد به
شمار می رفت. اخرین لشکرکشی اشور به ماد در سال 702 پ. م. بود. خطر حمله
از غرب بوسیله دولت زورمند آشور، نیاز تشکیل یک دولت متمرکز را برای مادها
که جدیدترین مهاجران به زاگرس بوده اند بوجود آورده است. مادها پایههای
نخستین شاهنشاهی آریاییتباران (728-550 پ.م.) را در ایران بنیاد نهادند.
ظهور پادشاهی ماد
به گفته مورخین یونانی، پس از حملات شدید و خونین آشوریان به مناطق
مادنشین، در حدود سال 708 قبل از میلاد، رهبر یکی از قبایل مادی دیاکو
بوسیله مجلس اتحادیه، به عنوان رهبر قبایل مادی انتخاب شده و وظیفه تشکیل
یک دولت مرکزی به عهده وی گذاشته می شود. این رهبر، دیاکو (دیوکس در
یونانی) با متحد کردن قبایل پراکنده مادی و برقراری قوانین مختلف، به
عنوان اولین رهبر ماد شناخته می شود و اوست که پایتخت خود را در همدان
امروز (هنگمتان، همریشه با هنگمن و انجمن، به معنای محل جمع شدن) قرار می
دهد.
یکی از کتیبه های آشوری از شخصی به نام دیاکو، بیست سال قبل از تاریخ
انتخابش به عنوان شاه مادها، نام می برد. این شخص آغاز کننده چند شورش
برعلیه دولت آشور است که برای خواباندن آنها، حضور شخص امپراتور آشور لازم
است. دیاکو و تمام اعضای خانواده اش به تبعید محکوم می شوند و نام او در
کتیبه ها دیگر نمی آید. بیست سال بعد، دیاکو به عنوان شاه ماد انتخاب می
شود و با پایه گذاری دولت ماد، به عنوان یک دشمن متمرکز آشور، دوباره به
صحنه تاریخ بازمی گردد.
شاهان ماد
دیاکو
دیاکو در (728 پ.م.) به شاهی رسید و شهر همدان (هگمتانه آنروزگار) را
پایتخت خویش قرار داد. وی دستور ساخت هفت دیوار تودرتو و استوار را در
همدان داد که درون این دیوارها باغ و بیشه و بوستان فراوانی پدید آوردند.
این سازه شگفتانگیز پایتخت ایران آن روزگار بود. دیاکو 53 سال پادشاهی
کرد.
فرورتیش
پس از او فرورتیش 22 سال (دوره حکومت: 675-653 پ.م.) حکومت کرد و قبائل
ایرانی را به اطاعت کشید. انگاه وارد جنگ با دولت آشور شد ولی در برابر
آشوریها شکست یافت و کشته گردید. فرورتیش بر سرزمین ماد از حدود ری تا
اصفهان و آذربایجان و کرمانشاه و کردستان و همدان سلطنت میکرده است.
بیشتر حکومت فرورتیش به نظم دادن به قبایل مادی و جنگیدن با دشمنان خارجی
گذشت. مدارک آشوری و بابلی به خطراتی که مادها از شرق خود احساس می کردند
اشاره نمی کند، اما قبایل شمال دولت ماد (سکاها و کیمریها)، از اهمیت
خاصی برای مادها و آشوری ها برخوردار بودند. در حدود اوایل قرن هفتم قبل
از میلاد، در زمان حکومت دیاکو و اوایل حکومت فرورتیش، قبایل کیمریها که
از صحرانشینان دشتهای جنوبی دریای سیاه بودند، به ماد و آشور حمله کردند.
امکان ایرانی بودن قبایل کیمریها، احتمالا" دلیل اصلی آنها برای تشکیل یک
اتحادیه با مادها برعلیه دولت آشور بود. حملات کیمری به آشور ضرباتی به آن
دولت وارد کرد، اما در شکست دادن کامل آشور و پادشاه بزرگ آن، آشورحدون،
ناموفق بود.
خشتریته
پس از فرورتیش رهبری مادها را خشتریته (دوره حکومت: 653-625 پ.م.) در دست
گرفت. به دنبال حمله مجدد اشور به مادها خشتریته برای پایان دادن به حملات
اشور با ماننا و سکاها پیمان دوستی بست و عملا با اشور وارد جنگ شد.
داستان سلطنت سکاها در ماد خطا است دولت ماد در این فاصله قدرت خود را
مستحکم کرد. خشتریته در سال 625 پ. م. در گذشت.
هووخشتره
پس از خشتریته، پسر ش هووخشتره (کیاکسار)(کیخسرو) (دوره حکومت: ۶۲۵ تا ۵۸۵
پ.م.) به شاهی رسید. هووخشتره اولین پادشاهی است که یک سلطنت سراسری را در
ایران تشکیل داد و ایران را به عنوان یک قدرت مهم جهان آن زمان مطرح کرد.
ایشتوویگو (دوره حکومت: ۵۸۵ تا ۵۵۰ پ. م) واپسین پادشاه ماد و جانشین
هووخشتره بود. در مورد حکومت او اطلاعات زیادی در دست نیست و بیشتر روایات
یونانی و پارسی، به اواخر سلطنت او و نابودی حکومت ماد به دست کورش بزرگ
اشاره می کنند.
ایشتوویگو متهم به ترجیح دادن شکوه و راحتی دربار آشور به زندگی سخت و
ارتشی مادی شده است و انحطاط قدرت ماد را بیشتر به او نسبت می دهند. در
صورت قبول، می توان تصور کرد که بیشتر آثار باقی مانده از دوران مادها،
بخصوص آثار بجای مانده در تپه نوشی جان ، به دوران سلطنت ایشتوویگو بر می
گردد. همچنین، راحتی هایی که در دوران هخامنشی به عنوان «تنپروری مادی» در
سلطنت ایشتوویگو خوانده شده را، شاید به جای دوران انحطاط ماد، زمان
انتقال زندگی قبایل ایرانی از طرز زندگی صحرانشینی به شهرنشینی بنامیم و
آنرا آغاز واقعی تمدن ساکن قبایل ایرانی بدانیم.
جنگ های اشور و کشور ماد
از سال 673 پ م جنگهای مادها و آشور دوباره پا میگیرد از این زمان به بعد
در اسناد آشوری ها از کشور ماد نیرومند سخن میرود که نشان از به رسمیت
شناخته شدن موجودیت دولت مادها از طرف آشوری ها است. در حدود سال 650 پ.
م. پادشاهی ماد دولت بزرگی در ردیف ماننا و اورارتو و عیلام بود. بعد از
کیمریها، یکی دیگر از قبایل صحرانشین شمال قفقاز، سکاها، به منطقه شمال
غرب ایران حمله کردند و در سر راه خود، دولت اورارتو در غرب دریاچه اورمیه
و شرق آناتولی را نابود کردند.
آشوربانیپال پادشاه آشور
در زمانی که آشور بانیپال پادشاه نیرومند آشور بر سر قدرت بود جنگی بین
مادها و اشوری ها در نگرفت ولی جنگ های آشور و عیلام تا نابودی دولت عیلام
در سال 640 پ م ادامه یافت. آشور بانیپال در سال 633 پ م در گذشت. دولت
ماد در این فاصله قدرت خود را مستحکم تر کرد.
تشکیل سلطنت سراسری مادها در ایران
هووخشتره، (کیاکسار مدارک یونانی)، بزرگترین پادشاه ماد است. توانایی های
او در منظم کردن ارتش و بستن توافق نامه های خارجی با دولتهای همسایه، او
را به قدرتمندترین شاه غرب آسیا در زمان خودش تبدیل کرد. هووخشتره در ده
سال اول حکومتش موفق شد که رابطه اش را با پادشاه سکاها، پروتوثیس، به
اتحاد متقابل تبدیل کند.
هووخشتره ارتشش را به دوقسمت پیاده نظام مجهز به نیزه و سوارنظام تیر
انداز (شکلی که از سکاها آموخته بود) تقسیم کرد و برای اولین بار از ارابه
های جنگی مجهز به نیزه های برنده که صد سال بعد در جنگهای کورش و داریوش
معروف شدند، استفاده کرد.
در این زمان، آشور بنی پال دوم، شاه نیرومند و بی رحم آشور، درگذشته بود.
از طرفی، یک حکومت کلدانی جدید در بابل در حال شکل گیری بود و شاه آن،
نبوپولسر، در صدد گسترش مرزهای کشورش بود و موفق شده بود بخشهایی از مملکت
عیلام را نیز تصرف کند. هوخشثره، تصمیم به برقراری یک توافق نامه برعلیه
آشور با نبوپولسر گرفت.
در زمان حکومت هووخشتره ماد قبایل آریازنتا و پارتاکانیان را در نواحی ری
و اصفهان و دیگر قبایل ایرانی شرق را تا ناحیه گرگان به اطاعت کشاند و
دولت نیرومند ماد را تشکیل داد هوخشتره سپس به پارس حمله کرد و قبایل پارس
را به اطاعت در آورد.
حمله ماد و نابودی دولت آشور
هووخشتره شاه ماد در حمایت از بابل به آشور اعلان جنگ داد. هوخشتره در سال
614 پ م از کوه های زاگروس گذشت و ضمن تسخیر آبادی های آشوری سر راه، شهر
آشور پایتخت دولت آشور را در محاصره گرفت. پس از سقوط شهر آشور، پادشاه
بابل در شهر آشور به دیدار هوخشتره آمد و در آنجا پیمان دوستی ایران و
بابل تجدید شد. در سال 613 پ. م. شاه آشور در نینوا بود و این شهر نیز در
سال 612 پ. م. تسخیر شد. نیروهای ماد و بابل، پایتخت عظیم آشور را با خاک
یکسان کردند و برای همیشه به تاریخ این امپراتوری بزرگ پایان دادند.
شکست آشور و فتح شرق لیدیه
در آغاز قرن 6 پ. م. با شکست آشور و فتح شرق لیدیه پادشاهی ماد تبدیل به
شاهنشاهی بزرگی در آسیا شد. خاورمیانه بین دو پادشاهی نیرومند تقسیم شد:
یکی دولت بابل و دیگر دولت ماد.
صعود پادشاهی ماد به شاهنشاهی آسیایی
در این زمان، هووخشتره به بزرگترین پادشاهی غرب آسیا حکومت می کرد. ماد،
اورارتو، آشور و سوریه زیر حکومت او قرار داشتند. پادشاهی عیلام که نیم
قرن قبل به دست آشوربنی پال نابود شده بود، در دروازه های شرقی اش را به
روی قبایل پارس باز کرده بود. پادشاه انشان، پایتخت شرقی عیلام، در این
زمان یک پارسی بود و پارسیان دیگر کم کم با جامعه نوعیلامی آمیخته می
شدند، اما هم انشان و هم بقیه پارس، خراجگذاران پادشاه ماد بودند.
دولت ماد در کار ایجاد سازمانی گسترده و دقیق و متکی بر نهادهای قدرتمند
در زمینه های سیاسی– اقتصادی– نظامی توفیق یافت. دیاکونوف با توجه به
سنگنبشته بیستون میگوید که سازمان دولتی و سازمان اجتماعی پارس تحت نفوذ
شدید نظامات مادها بوده است.
هووخشتره در کشورش دست به اقدامات عمرانی زد و همزمان قلمرو خود را در شرق
به رود جیهون رساند و به زودی پارس و کرمان را نیز ضمیمه کشورش کرد و
سراسر ایران را آن چنان که در نقشه سرزمین ماد هویدا است برای اولین بار
در تاریخ به زیر یک پرچم اورد. مردمانی که امروزه از تبار مادها به شمار
میآیند عبارتاند از مردم سرتاسر ایران. هوخشثره بنیانگذار اولین قدرت
ایرانی بود.
وحدت اقوام مختلف سراسر ایران
پایه گذاری دولت ماد به عنوان نخستین دولت بر پایه "وحدت ملی" اقوام مختلف
ساکن فلات ایران با مشترکات و پیوندهای فرهنگی را باید به عنوان مهمترین
رویداد در تاریخ ایران به شمارآورد.
نابودی پادشاهی ماد
با شکستی (550 پ م) که کوروش بزرگ بر ایشتوویگو (دوره حکومت: ۵۸۵ تا ۵۵۰
پ. م) واپسین پادشاه ماد وارد ساخت شاهنشاهی ماد منحل شد. شاهنشاهی بزرگ
ماد دورانی طولانی (728-550 پ.م.) برپایید و جای خود را به شاهنشاهی
هخامنشی سپرد، که چیزی جز تداوم دولت و تمدن ماد با همان اقوام نبود.
معماری مادی که بعد از آشور تحت تاثیر معماری باشکوه اورارتو بود، با وارد
کردن عوامل ایرانی، پایه گذار آثار درخشان دوران هخامنشی نظیر پارسه تخت
جمشید و شوش شد. بسیاری دیگر از نشانه های تمدن های بین النهرین نیز از
طریق مادها به هخامنشیان انتقال پیدا کرد، به طوری که تا قرنها بعد، نظم
دربار ایران و تقریبا" بیشتر جنبه های باشکوه و فرهنگی جامعه ایران، از
طرف نویسندگان یونانی به مادها نسبت داده می شود. سلطنت ایشتوویگو موقعیت
ماد را از یک حکومت قدرتمند برمبنای قدرت نظامی به مرکزی برای فرهنگ تغییر
داد. آثار این نفوذ فرهنگی را در توجه بسیار شاهنشاهان هخامنشی به ماد،
علاقه آنها به فرهنگ و آداب مادی، نفوذ دین مادی بین مردم ایران از طریق
قبیله مغ، و با توجه به سنگنبشته بیستون موقعیت ماد به عنوان مرکز فکری
برای نیروهای مخالف دولت هخامنشی می توان دید.
ظهور و صعود هخامنشیان
هخامنشیان نخست پادشاهان بومی پارس و سپس انشان بودند با شکست مادها (550
پ م) و تشکیل شاهنشاهی هخامنشی و سپس فتح کامل لیدیه و بابل پادشاهی
هخامنشیان تبدیل به بزرگترین شاهنشاهی شناخته شده جهان شد.
انسان، از نخستین ادوار زندگی اجتماعی، متوجه بازگشت و
تکرار برخی از رویدادهای طبیعی، یعنی تکرار فصول شد. نیاز به محاسبه در
دوران کشاورزی ، یعنی نیاز به دانستن زمان کاشت و برداشت، فصل بندی ها و
تقویم دهقانی و زراعی را به وجود آورد. نخستین محاسبه فصل ها، بی گمان در
همه جوامع با گردش ماه که تغییر آن آسانتر دیده می شد صورت گرفت. و
بالاخره در نتیجه نارسایی ها و ناهماهنگی هایی که تقویم قمری، با تقویم
دهقانی داشت، محاسبه و تنظیم تقویم بر اساس گردش خورشید صورت پذیرفت. سال
در نزد ایرانیان از زمانی نسبتا کهن به چهار فصل سه ماهه تقسیم شده و همان
طور که ابوریحان بیرونی در آثارالباقیه آورده است آغاز سال ایرانی از زمان
خلقت انسان ( یعنی ابتدای هزاره هفتم از تاریخ عالم) روز هرمز از ماه
فروردین بود، وقتی که آفتاب در نصف النهار ، در نقطه اعتدال ربیعی ، و
طالع سرطان بود.
پیدایش جشن نوروز
جشن نوروز را به نخستین پادشاهان نسبت می دهند. شاعران و نویسندگان قرن
چهارم و پنجم هجری چون فردوسی، عنصری، بیرونی، طبری و بسیاری دیگر که منبع
تاریخی و اسطوره ای آنان بی گمان ادبیات پیش از اسلام بوده ، نوروز را از
زمان پادشاهی جمشید می دانند.
در خور یادآوری است که جشن نوروز پیش از جمشید نیز برگزار می شده و
ابوریحان نیز با آن که جشن را به جمشید منسوب می کند یادآور می شود که :
«آن روز که روز تازه ای بود جمشید عید گرفت؛ اگر چه پیش از آن هم نوروز
بزرگ و معظم بود».
روایت های اسلامی درباره نوروز
آورده اند که در زمان حضرت رسول (ص) در نوروز جامی سیمین که پر از حلوا
بود برای پیغمبر هدیه آوردند و آن حضرت پرسید که این چیست؟ گفتند که امروز
نوروز است. پرسید که نوروز چیست؟ گفتند عید بزرگ ایرانیان. فرمود: آری، در
این روز بود که خداوند عسکره را زنده کرد. پرسیدند عسکره چیست؟ فرمود
عسکره هزاران مردمی بودند که از ترس مرگ ترک دیار کرده و سر به بیابان
نهادند و خداوند به آنان گفت بمیرید و مردند. سپس آنان را زنده کرد وابرها
را فرمود که به آنان ببارند از این روست که پاشیدن آب در این روز رسم شده.
سپس از آن حلوا تناول کرد و جام را میان اصحاب خود قسمت کرده و گفت کاش هر
روزی بر ما نوروز بود.
و نیز حدیثی است از معلی بن خنیس که گفت: روز نوروز بر حضرت جعفر بن محمد
صادق در آمدم گفت آیا این روز را می شناسی؟ گفتم این روزی است که ایرانیان
آن را بزرگ می دارند و به یکدیگر هدیه می دهند. پس حضرت صادق گفت سوگند به
خداوند که این بزرگداشت نوروز به علت امری کهن است که برایت بازگو می کنم
تا آن را دریابی. پس گفت: ای معلی ، روز نوروز روزی است که خداوند از
بندگان خود پیمان گرفت که او را بپرستند و او را شریک و انبازی نگیرند و
به پیامبران و راهنمایان او بگروند. همان روزی است که آفتاب در آن طلوع
کرد و بادها وزیدن گرفت و زمین در آن شکوفا و درخشان شد. همان روزی است که
کشتی نوح در کوه آرام گرفت. همان روزی است که پیامبر خدا، امیر المومنین
علی (ع) را بر دوش خود گرفت تا بت های قریش را از کعبه به زیر افکند. چنان
که ابراهیم نیز این کار را کرد. همان روزی است که خداوند به یاران خود
فرمود تا با علی (ع) به عنوان امیر المومنین بیعت کنند. همان روزی است که
قائم آل محمد (ص) و اولیای امر در آن ظهور می کنند و همان روزی است که
قائم بر دجال پیروز می شود و او را در کنار کوفه بر دار می کشد و هیچ
نوروزی نیست که ما در آن متوقع گشایش و فرجی نباشیم، زیرا نوروز از روزهای
ما و شیعیان ماست.
جشن نوروز
جشن نوروز دست کم یک یا دو هفته ادامه دارد. ابوریحان بیرونی مدت برگزاری
جشن نوروز را پس از جمشید یک ماه می نویسد: « چون جم درگذشت پادشاهان همه
روزهای این ماه را عید گرفتند. عیدها را شش بخش نمودند: 5 روز نخست را به
پادشاهان اختصاص دادند، 5 روز دوم را به اشراف، 5 روز سوم را به خادمان و
کارکنان پادشاهی، 5 روز چهارم را به ندیمان و درباریان ، 5 روز پنجم را به
توده مردم و پنجه ششم را به برزگران. ولی برگزاری مراسم نوروزی امروز، دست
کم از پنجه و «چهارشنبه آخر سال» آغاز می شود و در «سیزده بدر» پایان می
پذیرد. ازآداب و رسوم کهن پیش از نوروز باید از پنجه، چهارشنبه سوری و
خانه تکانی یاد کرد.
پنجه (خمسه مسترقه)
بنابر سالنمای کهن ایران هر یک از 12 ماه سال 30 روز است و پنج روز
باقیمانده سال را پنجه، پنجک، یا خمسه مسترقه، گویند. این پنج روز را خمسه
مسترقه نامند از آن جهت که در هیچ یک از ماه ها حساب نمی شود. مراسم پنجه
تا سال 1304 ، که تقویم رسمی شش ماه اول سال را سی و یک روز قرارداد،
برگزار می شد.
میر نوروزی
از جمله آیین های این جشن 5 روزه، که در شمار روزهای سال و ماه و کار
نبود، برای شوخی و سرگرمی حاکم و امیری انتخاب می کردند که رفتار و
دستورهایش خنده آور بود و در پایان جشن از ترس آزار مردمان فرار می کرد.
ابوریحان از مردی بی ریش یاد می کند که با جامه و آرایشی شگفت انگیز و
خنده آور در نخستین روز بهار مردم را سرگرم می کرد و چیزی می گرفت. و هم
اوست که حافظ به عنوان « میرنوروزی» دوران حکومتش را « بیش از 5 روز» نمی
داند.
از برگزاری رسم میر نوروزی، تا لااقل 70 سال پیش آگاهی داریم. بی گمان
کسانی را که در روزهای نخست فروردین، با لباس های قرمز رنگ و صورت سیاه
شده در کوچه و گذر وخیابان می بینیم که با دایره زدن و خواندن و رقصیدن
مردم را سرگرم می کنند و پولی می گیرند بازمانده شوخی ها و سرگرمی های
انتخاب «میر نوروزی» و «حاکم پنج روزه » است که تنها در روزهای جشن نوروزی
دیده می شوند و آنان در شعرهای خود می گویند: «حاجی فیروزه، عید نوروزه،
سالی چند روزه».