‌XXXXXXXXورود تازی ممنوعXXXXXXXX

راه در جهان یکی است و آن راه راستی است(داریوش بزرگ)

‌XXXXXXXXورود تازی ممنوعXXXXXXXX

راه در جهان یکی است و آن راه راستی است(داریوش بزرگ)

نوذر و رابطه ی ایران و توران

نوذر:‌ (نوذربه معنی دارنده اسب تندرو ) نوذرپسرمنوچهر(پادشاه پیشدادی ) برادرزراسپ ومؤسس خاندان نوذریان است که پس از منوچهر به پادشاهی رسید .فردوسی ازاوبه بدی یادمی کند وبنابه روایت وی نوذر، پادشاهی بود که همیشه تنها بود ودرکا خ خود کسی را نمی شناخت وازداوری بین مردم امتناع می کرد .لذا دلخوشی اودرجهان جمع آوری مال وزروسیم بود .ازاین جهت سرداران اوخواستند که اوراازسلطنت بردارند که سام اورانصیحت کرد وآداب سلطنت را به وی آموخت .وقتی پشنگ پادشاه توران ازمرگ منوچهرآگاه شد ، قرارداد مرزی که بین ایران وتوران بسته شده بود لغو شد وافراسیاب به ایران حمله برد ونوذرراکشت .ازنوذردوپسرباقی ماند که یکی طوس ودیگری «گُستهم «‌که بعدها از پهلوانان نامدارایران شدند.وقتی نوذرکشته شد ، افراسیاب خودراپادشاه ایران نامید ومدتی برایران فرمانروائی کرد ومورخین اساطیری این مدت کوتاه را به حساب سلطنت پیشدادیان نمی گذارند ،‌بعدازآن که افراسیاب ایران را ترک گفت «زاب » به سلطنت ایران رسید .
زو (زاب) ‌برادرزاده وجانشین نوذروپسرطهماسب توانست که افراسیاب را از ایران زمین اخراج کند .زاب رادراوستا (زاو) نوشته اند .چون پدراوطهماسب بود ، راویان نوشته اند که چون نام پدراو «‌توماسپه » (Tumaspa) بود که به معنی ( دارنده اسبان قوی ) که به تدریج این نام به « توماسب » مبدل شد و بعدها به طهماسب مبدّل گردید . زاب پادشاهی عادل وبرمذهب جدش منوچهر بود که اهورامزدا راپرستش می کرد .به روایت بلعمی رودی از دجله کشید وآن را « زاب » نامید ومنطقه زهاب نیز اوایجادکرده است .
زاب به سبب کهولت سن نتوانست سلطنت کند ومانع از انقراض پیشدادیان شود لذا ، فرزند زاب به نام گرشاب به سلطنت رسید ، این گرشاب به زودی فوت کرد تخت ایران از پادشاه تهی ماند ولذا رستم فرزند زال برای نجات سلطنت ایران دربرابر هجوم تورانیان به البرزکوه رفت تا « کیقباد»‌راکه از نسل فریدون بود به پادشاهی ایران برساند.کیقبادرامی توان اولین فرمانروای کیانی دانست . درابتدای شرح سلسله کیان (‌کیانیان )‌سرگذشت رستم را شرح می دهیم .

قهرمانی و دلاوری آرش

درمیان سپاهیان منوچهرتیرانداز ورزیده ای به نام آرش معروف به «کمانگیر» وجودداشت که اورا« شواتیر » می نامیدند یعنی کسی که تیرش می پرد . طبق روایات آثار الباقیه ، مجمل التواریخ والفصص ، تاریخ طبری به ویژه ابوریحان بیرونی خلاصه داستان آرش چنین است .آرش را که طبری « آرشش پاتیر»‌ودرکتاب مجمل التاریخ والقصص «‌آرشش شوایتر» نامیده اند ، ارشش درمنابع دیگر به صورت آرش درآمده است .به گفته ابوریحان بیرونی آرش برهنه شد وتن خودرابه مردم نشان داد وگفت که : «ببینید که تن من عاری از هرنوع جراحت وبیماریست . امّا بعدازاین تیراندازی نابود خواهم شد .»‌آرش با تمام قوا زه را کشید وتیرراپرتاب کرد واین تیرازرویان وطبرستان گذشت وبه امراهورامزدا فرشته بادحرکت این تیررا سرعت بخشید تا درکنارجیحون به تنه درخت گردوئی برخورد کرد وآن جا مرزایران وتوران شد . درمحل پرتاب تیرنیز بین مورخین اسلامی اختلاف است طبری ، مقدسی ، ابن اثیر هریک چیزی گفته اند ابوریحان بیرونی وگردیزی ازقلعه آمل ودرمجمل التواریخ ازساری و دیگران از البرزکوه به ویژه ازفراز دماوند نوشته اند . ابوریحان بیرونی درآثارالباقیه این واقعه را درجشن تیرگان ( سیزدهم تیر) ثبت کرده است .بعد از این تیراندازی که آرش جان خودرابرسرآن گذاشت ، دو ملت ایران وتوران درصلح به سربردند. دوران سلطنت منوچهر به آرامی سپری شد واوبه عدل وداد رفتارکرد ومظلومان را دادرسی نمود وظالمان راکیفرداده در زمینه عمران وآبادی ایران زمین دستورداد تامجرای رو دررو« فراست » راحفرکرده وبرای آبیاری مناطق دیگر شعبه‌هائی ازفرات را ایجاد کرد وآب دجله رابه مسیر جدیدی روانه رد تازمین های بیشتری آبیاری شود . حتی انشعاباتی دررودسند ایجاد کرد .اواولین کسی بود که باغ و بوستان تأسیس کرد و پرورش درختان میوه را به مردم آموخت .

مختصر از پادشاهی منوچهر

پادشاهی منوچهر


برای بیان پادشاهی منوچهر باید کمی به عقب برگردیم ودرمورد تقسیم ایران بین فرزندان فریدون شرحی بنویسیم . فریدون دردوره زمامداریش کشورش رابین سه پسرخویش تقسیم کرد که بتواند به آسودگی به نیایش اهورامزدا ( خدای یگانه )‌بپردازد . ازاین جهت «‌ایران ویج »‌(‌ایریان وئجا )‌که مورخین به آن سرزمین ایرج خوانده اند وشامل سرزمین ها ی بین دورود جیحون وسیحون است با سرزمین فعلی ایران را به ایرج که فرزند کوچک بود ، داد . شام ومردم نصیب سلم گردید ، توران ( ترکستان ) سهم تورشد .ازآن جائی سرزمین ایران آبادتر بود ، برادران براورشک بردند وسلم وتور، ایرج را کشتند . چون سلم وتور نیز کشته شده بودند ، پدرپیر یعنی فریدون که همه فرزندان خودراازدست داد به فرزند ایرج یعنی منوجهر علاقمند شد وپادشاهی رابه او واگذارکرد .منوچهر که به معنی مینوچهر (‌چهره مینوئی ) است . درزمان سلطنت وی بود که یکی از سردارانش به نام «سام » معروف به « سوار»‌پسرنریمان که بعدها امیرزابلستان شده بود به مازندران رفت وآن جار امطیع خود ساخت . درآن زمان پادشاه توران ، افراسیاب بود که اونیز ازنسل تورپسرفریدون بود وهمواره با منوچهرپادشاه ایران زمین اختلاف مرزی داشت . چون منوچهردریافت که حریف تورانیان نخواهد شد .به توصیه سام سواربه مازندران رفت وآمل را به پایتختی برگزید تادرپناه کوهها وجنگل های آن منطقه ازشرافراسیاب درامان بماند . این اختلافات وبالاخره جنگ بین این دوبی نتیجه ماند زیرا دوطرف درشرایط مساوی بودند ولذا تن به صلح دادند ومقررشدکه برای پایان دادن به اختلاف مرزی یکی از دلاوران ایران تیری پرتاب کند و هر کجا که تیر او بر زمین نشست مرز طرفین باشد.

مختصری از فریدون شاه

فریدون که بود ؟


فریدون :‌ بنابه روایات باستانی نسب فریدون به جمشید می رسد نام پدرش « آبتین »‌( آتبین ) نوشته شده است که معنی آن» «‌شخص نیکوکار و صاحب گفتارنیک »‌مادرش فرانک نام داشت .درشاهنامه فردوسی فقط آبتین آمده است چنانچه فردوسی گوید:‌
فریدون که بودش پدرآبتین شده تنگ برآبتین برزمین
منوچهری دامغانی درباره اش می گوید:
بازدگرباره مهرماه درآمد جشن فریدون آبتین بدرآمد
در ادبیات اوستائی نام پدر فریدون «آتویه» (Athvia)‌نوشته اند و در ادبیات «ودا» در هنر «آپ تیه» (Aptya) نوشته‌اند. مورخین اسلامی از آبتین به عنوان «اثقیان» ‌یادکرده اند و کتاب‌هائی چون ، تاریخ طبری ،‌آثار الباقیه ، سنی ملوک الارض ، مجمل التواریخ والقصص ، زین الاخبار پدرفریدون را « اشقیان »‌نام نهاده اند . فقط فردوسی ودیگر شعرا از پدر فریدون « آبتین » یادکرده اند . ضحاک ملقب به ماردوش چون روزگار درازی ازپادشاهی اش گذشت ، خواب دید که مردی به نام فریدون براوچیره خواهدشد واورازندانی خواهدنمود.ازاین رو خواب وآرام راازدست داد وچون فرعون که درصدد یافتن موسی برآمده بود ، بدنبال فریدون می‌گشت ، بالاخره فریدون به کمک کاوه ضحاک را شکست داد .علاوه بربلعمی مترجم تاریخ طبری ، ابوریحان بیرونی نیز درآثار الباقیه ، سبب جشن مهرگان را پیروزی فریدون برضحاک می داند . گردیزی صاحب زین الاخبار می نویسد که فریدون مردمان را تشویق کرد که علم طبابت بیاموزند فریدون پادشاهی عادل ودانا وهوشیاربود. خادمان را تشویق وخطاکاران راتنبیه می کرد . کاوه آهنگر را به پاس رهاکردن مردم ایران زمین ازظلم وبیداد ضحاک ، فرماندهی قسمتی از لشکررابه اوداد ونیز حکومت اصفهان رابعداً گرفت . بعدها خاندان کاوه دراصفهان جزء‌خاندان های بزرگ بودند .

کوتاه از پادشاهی ضحاک تازی

پادشاهی ضحاک تازی


دراصل ونسب ضحاک تازی اختلاف است پدرش مرداس نام داشت که به دست ضحاک کشته شد ومادرش که از نسل اهریمن بود .ضحاک القاب زیادی داشت که معروفترین آن ها «‌ده آک »‌( صاحب ده عیب ) ودیگر ( بیوراسب »‌( صاحب ده هزار اسب )درافسانه ها آمده است ، ابلیس بردوکتف اوبوسه زد وبه جای آن ها ،‌دوماربرآمدند .پس از مدتی ابلیس به صورت پزشکی براوظاهر شد وچاره کار را گذاردن مغز جوانان تجویز کرد . او هرروز جوانان را می کشت ومغزآنان را خوراک ماران می کرد . درزمان او ظلم از حد گذشت .ضحاک اولین کسی بود که مردم را به گوشت خواری عادت داد ومردم سبزی خواری را ترک گفتند وکشتارجانوران اهلی برای تأمین خوراک آدمیان ازآن زمان مرسوم گشت .درآثار الباقیه ابوریحان بیرونی آمده است که درزمان ضحاک، بردارزدن وتازیانه زدن معمول شد . درآن دوران دراصفهان ، آهنگری بود به نام «‌کاوه » که دوازده پسر داشت . ضحاک یازده فرزند اوراکشته ومغز آن ها را خوراک مارها نموده بود . وقتی نوبت به پسر دوازدهم رسید ،‌کاوه پیش بند چرمی خود را به چوبی آویخت و مانند پرچم ( درفش ‌)‌نمود ومردم به دواو جمع شدند . واین پیش بند درفش کاویانی شد . ضحاک از ترس مردم متواری شد وبه زابلستان رفت . اهورامزدا ، گرشاسب ( به معنی مرد سرشت وپهلوان ) که با فریدون از یک تیره بود مأمور دفع او نمود. بالاخره ضحاک دستگیر شد . ندای غیبی ازجانب اهورامزدا به گرشاسب رسید که از ریختن خون ضحاک بگذرد زیرا اگر خون ضحاک برزمین ریزد. از تمام نقاطی که خون برزمین ریخته جانوران بسیار موذی وزیانکار برخواهند خواست ، لذا اورادرالبرز کوه زندانی کردند – در آن» موقع که فریدون ازنسل جمشید توانست ضحاک را دردماوند کوه زندانی کند به نوشته بالعمی مترجم تاریخ طبری ، آن روز ، روزمهر بود ازمهرماه که مهرگان نام کردند . پس از آن که ضحاک به بند کشیده شد ، دوخواهر جمشید را از بند رهانید وبه نکاح خود درآورد . و به روایت مجمل التواریخ والقصص ،‌فریدون ازشهرنازدوپسربه نام‌های «سلم» و «تور» و از « ارنواز » پسر دیگری به نام «ایرج» آورد وجهان را میان آن سه پسر تقسیم کرد.